امان شادکام
از کلمهی جنسیت تعریفهای زیادی ارایه شده است. جنسیت در واقع مولفهای است که دربرگیرندهی موضوعات اجتماعی، روانشناسی و معرفت دربارهی زنان و مردان است. بنابراین؛ توجه این گزارش تحقیقی بیشتر روی زنان متمرکز است.
گیدنز یکی از جامعهشناسان دربارهی جنسیت چنین نگاشته است: «جنسیت به تفاوتهای روانشناختی، اجتماعی و فرهنگی بین زنان و مردان میپردازد» (گیدنز، ۱۳۹۰: ۱۹۲). گیدنز در اینجا به تفاوتهای فکری و عقیدتی مرد و زن اشاره میکند و جنسیت را ابزاری بررسی برای تفاوتهای اجتماعی و روانشناختی زنان و مردان میداند. ایشان معتقد است که زنان از لحاظ روانشناختی با مردان تفاوت دارند و یک سلسه گرایشاتی که در درون مردان و زنان نهفته است، اینها خود باعث تفکیکها میشوند.
برخی از منابع واژهی «جنسیت» را مترادف «جنس» میدانند و آن را زن و مرد معنا میکنند. در کشورهای عقب مانده یا جهان سوم، این واژه اندک وارونه معنا شده است و معنایش در حوزهی گیاهان استفاده میشدند؛ اما در کشورهای پیشرفتهی علمی این واژه به مجموعهی احساس، واکنشها و رفتاهایی که از غریزهی جنسی نشات میگیرند، اطلاق میشوند. (سپهری)
یا به عبارت دیگر، رفتار جنسی انسان بخشی از رفتار اجتماعی او را تشکیل میدهد. همانگونه که انسان موجود غیر «طبیعی» است؛ یعنی تحت تأثیر عوامل اقلیمی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی قرار دارد، جنسیت او نیز غیر «طبیعی» است. بنابراین جنسیت یعنی مجموعهی از احساسها، رفتارها و واکنشهای جنسی که به طور طبیعی در انسان عمل نمیکند، بلکه انسان آن را فرا میگیرد و سنتها، ارزشگذاریها و نورمهای جنسی را بهعنوان بخشی از آموزههای اجتماعی، درونی میکند.
جنسیت از دیدگاه تیوریپردازان
جنسیت امروزه یکی از مسایل مهم در جهان تلقی میشود و به همین خاطر توجه تیوریپردازان و محققان را به خودش جلب کرده است. تیوریپردازان با استدلالهای عقلانی و تحقیقی، جنسیت را مورد بررسی قرار دادهاند. کارل مارکس جنسیت را بررسی کرده، نقدهای تندی به نگاه لیبرالها نسبت به جنسیت وارد کرده است. روششناسی مارکس برای درک ابعاد مختلف جنسیت دقیقتر از لیبرالها است. روششناسی او برخلاف روششناسی فردگرایانهی لیبرالها، اجتماعی، ارتباطنگر و کلنگر است. بر اساس نظریهی لیبرالیسم، جامعه به طور عمده از افراد مستقلی تشکیل شده است و مناسباتی مختلف میانشان وجود دارد؛ مناسباتیکه برای افراد واجب نیستند، بلکه بهصورت اتفاقی شکل میگیرند. به عقیدهی مارکس این تعریف توهمی است که ضعف جامعهی لیبرال را نشان میدهد. (مجموعه مقالات فرانسوی: ۹) از نظر مارکس، لیبرالیسم زنان را بهسوی پرتگاه سوق میدهد، مردسالاری را ترویج میکند. تلاش میکند که زنان را مطیع مردان بسازند تا نتوانند بدون نوازش دست مردان زندگی کنند و به مردان از لحاظ اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بیشتر وابسته باشند.
آدرنو یکی از تیوریپردازان مارکسیست است. ایشان بر ایدههای اشاره میکند که کنش و واکنش زنان را احاطه کرده است و هستی و نیستی زنان را در یک چارچوب مشخصتر بیان میکنند. «شخصیت زنانه و ایدهآل زنانگی که مبنای شکلگیری آن است، محصول جامعهی مردانه است. آدرنو برخلاف مارکس و جنبشهای زنان، جنسیت را تحلیل میکند. ایشان معتقد است که زنان خود در هموار ساختن زمینهی زنستیزی و محرومیت نقش دارند.
فمینیستها باور دارند که جنس یک امر طبیعی و جنسیت یک امر اجتماعی است. جنسیت زنان را جامعه تعیین و مشخص میکند. جنسیت زنان توسط خانواده، مکتب، دانشگاه، دولت، رسانهها و… سرشته و ساخته میشود.
بنابراین؛ جنیست در اندیشهی برخی از تیوریپردازان دارای ابعاد چند وجهی است و به وضاحت دیده میشود که میخواهند از کنار این موضوع به آسانی و راحتی رد نشوند؛ چون جنسیت رفتارهای اجتماعی و سیاسی زنان را در بر دارند، باید بیشتر رویش تحقیق صورت گیرد و دلایلی که باعث قربانی زنان میشوند، موشکافی شود.