نویسنده: سائمه سلطانی
نکوهش قربانیان زن یا قربانینکوهی زنان در افغانستان، بهویژه در قالب طنز و کنایه، یکی از جلوههای زنستیزی ساختاری است که ریشهیی عمیق در فرهنگ مردسالارانه دارد. این رفتار، که در بسیاری مواقع توسط افراد سرشناس جامعه بازتولید میشود، بهطور مداوم زنان را در جایگاه قضاوت و محکومیت قرار میدهد. نمونههای آن را قبلاً در اظهارات چهرههایی چون پرتو نادری دیدهایم که تمنا زریاب پریانی را هنگام حمله طالبان به خانهاش، به تمثیل و فریب متهم کرد. این نگاه، که زنان را در هر شرایطی مسئول مشکلات میداند، در واقع نتیجهی ساختارهایی است که نهتنها آنان را از حقوق انسانی محروم کرده، بلکه قربانیبودنشان را نیز دستمایهی نکوهش قرار میدهد.
در ادامهی این روند، موسی ظفر اخیراً متن طنزآمیز تحت عنوان «توقع زن افغانستانی و زن خارجی از شوهر» در صفحهی فیسبوک خود منتشر کرده است. او در این متن، توقعات زنان افغانستانی را با زنان غربی مقایسه کرده و در نهایت، زنان افغانستانی را بهعنوان افرادی با خواستههای مالی گزاف و غیرمنطقی به تصویر کشیده است. در این طنز، زن خارجی بهعنوان فرد مستقل و شریک برابر در زندگی معرفی میشود که هزینهها را بهطور مساوی با همسرش تقسیم میکند. در مقابل، زن افغانستانی با فهرستی از توقعات مالی شامل دو سیت طلا، شانزده دست لباس، هزینههای عروسی و نامزدی، یک خانه شش بسوهیی، آیفون ۱۶ و حتا درخواست شغل برای ماما، به تصویر کشیده شده است. در ادامه نیز محدودیتهایی که زن افغانستانی برای همسرش بعد از ازدواج در نظر میگیرد، با لحنی تمسخرآمیز بازگو شده است.
این رویکرد طنزآمیز، هرچند ممکن است در ظاهر بهعنوان شوخی قلمداد شود، در واقع نوعی زنستیزی آشکار است که چند مسألهی اساسی را برجسته میکند؛ نخست اینکه چنین متونی زنان افغانستانی را نه بهعنوان انسانهای برابر، بلکه بهعنوان ملکیتی قابل معامله به تصویر میکشند. در جامعهیی که زنان از حقوق انسانی مانند حق انتخاب همسر، حق تحصیل، حق کار و استقلال مالی محروماند، طبیعی است که ازدواج به ابزاری برای تأمین نیازهای ابتدایی آنان تبدیل شود. زنی که از آموزش و استقلال محروم است، ناچار است خواستههای خود را در قالب طلا، لباس و سایر هزینههای زندگی مطرح کند؛ زیرا آنها در سیستمی زندگی میکنند که ارزش زنان را نه بر اساس انسانبودن، بلکه بر اساس داراییهایی که بهدست میآورند، تعریف کرده است. بنابراین، اگر زنان بهجای شریک زندگی، بهعنوان ابزار معامله دیده میشوند، این مسأله بیش از آنکه به خود آنها مربوط باشد، به ساختارهایی برمیگردد که انسانبودن را از آنان سلب کرده است.
از سوی دیگر، در ازدواج سنتی نقشهای جنسیتی بهوضوح تعریف شدهاند: مرد مسئول تأمین مالی است و زن مسئول خانهداری. این تقسیم وظایف، که عمیقاً در سنت و دین ریشه دارد، ساختاری را ایجاد کرده است که هزینههای هنگفت ازدواج بخشی از آن است. خواستههایی مانند خرید طلا، تأمین هزینههای عروسی و هدایا بخشی از اصول نانوشتهیی هستند که همه مجبور به رعایت آناند. در چنین شرایطی، نکوهش زنان بهعنوان عامل این هزینهها، درحالی که خود قربانی این سیستم هستند، نوعی بیعدالتی و زنستیزی محسوب میشود. این مسأله زمانی جدیتر میشود که بدانیم همین نظام مردسالار، زنان را از تصمیمگیریهای اساسی محروم کرده و آنان را به تابعانی بیحق تبدیل کرده است.
نکتهی مهم دیگر این است که در جوامع مردسالار، زنان همواره بهعنوان عامل مشکلات معرفی میشوند. این نگاه، که ریشهی عمیقی در ایدئولوژی مردسالارانه دارد، حتا در مواردی که زنان قربانی سیستم هستند، آنان را بهعنوان مقصر قلمداد میکند. اسلام، بهعنوان یکی از منابع اصلی تفکر مردسالارانه در افغانستان، زنان را مسئول حفاظت مردان از گناه میداند و با قوانینی سختگیرانه مانند حجاب و تفکیک جنسیتی، آنان را از جامعه حذف کرده است. این ایدئولوژی، که زنان را بهعنوان حافظان اخلاق معرفی میکند، آنان را در هر شرایطی در معرض قضاوت و محکومیت قرار میدهد. طنز موسی ظفر، هرچند ممکن است تلاشی برای فاصلهگرفتن از مردسالاری مذهبی باشد، در نهایت به بازتولید همان نگاه جنسیتزده منجر شده است.
برای تغییر این شرایط، نیاز به بازنگری عمیق در فرهنگ و ساختارهای اجتماعی داریم. نخستین گام، کنار گذاشتن عادتهای مردسالارانه است که زنان را در هر شرایطی مسئول مشکلات معرفی میکند. بهجای نکوهش قربانیان، باید ریشههای سیستماتیکی را که این مشکلات را ایجاد کردهاند، شناسایی و اصلاح کرد. همچنین، جامعه باید به سمت رهایی از سنت و دین در زمینهی ازدواج حرکت کند. ازدواج باید از یک رسم اجتماعی پرهزینه و اجبار دینی به یک حق فردی تبدیل شود که در آن دو طرف بهطور برابر و بر اساس تفاهم و احترام متقابل تصمیمگیری کنند.
در نهایت، تغییر نگرش به ازدواج و روابط انسانی ضروری است. در یک ازدواج برابر، مسئولیتهای مالی و خانگی بهطور مشترک و انعطافپذیر تقسیم میشود و اولویت بر شادی و علایق مشترک دو طرف است. تنها در چنین شرایطی میتوان از چرخهی قضاوت، نکوهش و تحقیر زنان خارج شد و جامعهی عادلانهتر و انسانیتر ساخت. تا زمانی که این تغییرات به وقوع نپیوندند، زنان همچنان قربانی ساختارهایی خواهند بود که انسانبودن را از آنان دریغ کرده و در عین حال آنان را بهخاطر همان قربانیبودن نکوهش میکنند.