نویسنده: سائمه سلطانی
فیلم «بیگانه» به کارگردانی صدیق برمک، سرنوشت زن جوانی را در دوران حاکمیت نیمهجان فئودالیسم در افغانستان به تصویر میکشد که تحت تأثیر قرائتهای زنستیزانهی اسلام، هنرش را بهخاطر رضایت شوهرش کنار میگذارد و ترک میکند.
داستان فیلم با زندگی صنوبر و مراد، زوج تازه ازدواجکردهیی آغاز میشود که پنج ماه از ازدواجشان میگذرد. در یکی از روزها، همایون، پسر خان/فئودال، که مراد بر سر زمینهایش کار میکند، با یک دوست خارجی و ترجمان به خانهی گلی و فقیرانهی مراد، وارد میشود. در جریان گفتوگو، همایون از مراد میپرسد: «بچه مچه داری؟»
مراد پاسخ میدهد: «پنج ماه میشه طوی کدیم، صیب.»
همایون ادامه میدهد: «دختر کیست؟»
مراد جواب میدهد: «دختر رعیتتان از ده بالا؛ دختر دادخدا.»
با این پاسخ، مراد زندگی خود و صنوبر را به فنا میدهد. زمانیکه همایون از گذشتهی هنری صنوبر باخبر میشود، تلاش میکند با کلمهچینی بگوید: «در ده بالا میگن که زن تو خوب میخوانه. اگه برش بگویی که یک پنجه بخوانه، خوب میشه.» مراد با شنیدن این جمله بهشدت تکان میخورد و میگوید: «خان صیب! رواج ما مردم نیست که زن ما پیش مرد نامحرم بخوانه.»
این گفتوگو به مشاجرهیی تبدیل میشود که در آن هر دو طرف سعی میکنند خواستههای خود را به کرسی بنشانند. در قسمت دیگری از این گفتوگو، مراد میگوید: «زن که بخوانه، دگه به شوی خود زن شده نمیتانه.»
در نهایت، همایون با عصبانیت فریاد میزند: «صنوبر! صنوبر، دایره رو وردار بیا بخوان!»
صنوبر تلاش میکند در برابر دستور همایون مقاومت کند، اما سرانجام ناگزیر میشود که بخواند. او دایرهاش را میگیرد و به بیرون خانه میآید، اما به محض ورود به مجلس با دستور خشن مراد، شوهرش، مواجه میشود که با لحن خشک و خشن میگوید: «بشی، پیش نرو!» صنوبر ناگزیر از دستور دوم مردانه نیز اطاعت میکند و عقب همسرش زانو زده و شروع به خواندن میکند.
صدای دلنشین صنوبر همایون و مهمانانش را تحت تأثیر قرار میدهد و همایون از مراد میخواهد که صنوبر شب هم به محفل دوستانهاش برای اجرا برود.
مراد که هنوز از شوک اجرای اول صنوبر بیرون نیامده، با شوک بزرگتری مواجه میشود. او تلاش میکند بهانهیی پیدا کند تا جلو این خواسته را بگیرد؛ اما همایون اعلام میکند که خودش با ماشین دنبال صنوبر خواهد آمد.
بعد از رفتن همایون، مراد صنوبر را با لحن تهدیدآمیزی هشدار میدهد که اگر به محفل همایون برود، پایش را خواهد شکست. صنوبر با گریه به مراد قسم میخورد که نمیخواهد به آنجا برود. او بهعنوان راهحل به مراد پیشنهاد میدهد که همان شب به خانه پدرش برود. مراد قبول میکند؛ اما میگوید باید ابتدا سر زمینها برای کار برود تا زودتر بعد از اتمام کار، به خانه بازگردد و با صنوبر به خانهی پدر او بروند.
مراد پس از اتمام کار، راهی خانه میشود که ناگهان مأمور جلب حکومت میرسد تا مراد را با خود ببرد. مراد که نگران بردن صنوبر است، نخست تلاش میکند او را بفهماند که کاری نکرده و مجرم نیست؛ اما مأمور لج میکند و به همین دلیل مراد مأمور را به زمین میزند و با عجله به سوی خانه میرود. وقتی به خانه میرسد، میبیند که صنوبر دیگر آنجا نیست. با عصبانیت دنبال سلاح میرود و قصد دارد همایون را به قتل برساند. بعد از کشتن همایون، اتاق به اتاق به دنبال همسرش میگردد؛ اما در نهایت درمییابد که صدای صنوبر را ضبط کرده و در محفل پخش کردهاند. در این لحظه، مراد توسط یکی از افراد خان به قتل میرسد، در حالی که صنوبر هنوز در خانهی پدرش منتظر بازگشت اوست.
نکات مهم
این داستان در مرحلهی اول به رویارویی سلسلهی قدرت طبقاتی میان یک خان غربدیده و دهقان سنتیاش میپردازد. جایی که خان با نگاه استعماری و از بالا به پایین به فرهنگ و باورهای سنتی و اسلامی دهقانش برخورد میکند و با اجبار، دستور طبقاتی و مردسالارانهاش را تحمیل میکند. در طرف مقابل، صنوبر و شوهر سنتیاش قرار دارند که با این دستور بنیادشان از هم فرو میپاشند؛ اما هیچگونه تلاشی برای مقاومت در برابر دستور خان، مؤثر واقع نمیشود.
در مرحلهی بعد، مناسبات قدرت مردسالارانهی جنسیتی به وضوح قابل مشاهده است. جایی که همایون، پسر خان، به خود حق میدهد که بر سر صنوبر فریاد بزند و دستور دهد تا او بخواند. صنوبر با دستور یک مرد مجبور به خواندن میشود؛ اما به محض ورود به جمع، شوهرش با لحن دستوری به او میگوید کجا بنشیند. صنوبر در میان دو نیروی مالکیتطلب مردانه قرار میگیرد و ناگزیر است که همزمان از هردو اطاعت کند.
نکتهی سوم این است که صنوبر تحت تأثیر قرائتهای زنستیزانه و مردسالارانه اسلامی، که زن را با عناصر اخلاقی مانند حیا، نجابت، و زن خوب تعریف میکند، دست از ادامه هنرش برمیدارد و بعد از ازدواج به دستور شوهرش از هنر خود صرفنظر میکند و قسم میخورد که دیگر هرگز نخواند تا شوهرش راضی و رام شود. زنان در جوامع اسلامی برای رضایت همسرانشان، به ذلیلسازی فردیت، شخصیت، و زندگیشان تشویق میشوند، تا جایی که اغلب فراموش میکنند اینها هیچ ربطی به اثبات عشق و صداقت در رابطهی همسری ندارند.
نکتهی آخر و مهم، این است که فیلم «بیگانه» بیانگر فرمان اسلامی طالبان در مورد منعکردن صدای زنان است. مراد با همان احکام مردسالارانهی اسلامی به این باور رسیده است که صدای زن باید سرکوب شود و قابل شنیدن برای مردان نامحرم نباشد؛ چون او در جامعهیی بزرگ شده که صدای زن را ممنوع و «عورت» میپندارند. همایون با این باور دنبال قتل همایون و صنوبر میافتد تا به اصطلاح این جامعه، لکهی ننگی را که بر نامش افتاده پاک کند. تا قبل از مجاهدین و طالبان، قوانین زنستیزانهی اسلام به شکل عرفی و سنتی در جامعه زنده نگه داشته شده و اجرا میشدند؛ اما با حاکمیت قدرتهای اسلامی چون مجاهدین و اکنون طالبان، این احکام رسمیت قانونی یافتهاند و بهصورت قوانین اعمال میشوند. مبارزه در برابر اسلام سیاسی، چه در شکل عرفی و چه در شکل حکومتی، الزامی است؛ نادیدهگیری شکل عرفی اسلام سیاسی نتیجهی وحشتناک مانند طالبان و حقانیها را به بار میآورد.
نتیجهگیری
فیلم «بیگانه» بهطور مؤثر تحول اجتماعی و دینی افغانستان را در رابطه با صدای زنان نشان میدهد. آنچه در گذشته بهصورت عرفی در جوامع اسلامی وجود داشت، اکنون با قدرتگیری گروههای اسلامی طالبان و حقانیها به قوانین رسمی تبدیل شد. این قوانین زنان را از حقوق اساسیشان، مانند حق بیان و تکلم، محروم میکنند و صدای آنان را بهعنوان «عورت» ممنوع میسازند. امروز، صدای زنان در افغانستان نهتنها ممنوع است، بلکه بیرونکشیدناش نیز به جرم مبدل شده است. این موضوع بهخوبی نشان میدهد که چگونه یک فرهنگ مردسالارانه میتواند به قوانین سختگیرانه و سرکوبگرانه مبدل شود.