نویسنده: سپیده دم امید؛ عضو گروه حرکت برای تغییر
اجتماعی شدن، اصطلاحی است که به شرح و بیان چگونگی رفتارهایی میپردازد که فرد را قادر میسازد تا با فرهنگ جامعهی خویش سازگار شود. در واقع، اجتماعی شدن «روندی است که بر اساس آن، فرد به فراگیری قوانین، رفتار و نظام باورها و عکسالعملهای جامعه یا گروه مشخصی دست مییابد تا بتواند در درون آن جامعه زندگی کند.»
به عبارتی دیگر اجتماعی شدن یعنی آماده ساختن فرد توسط جامعه برای بر عهده گرفتن نقشها را «جامعه پذیری» میگویند. به طور کل سه نهاد خانواده، مدرسه و گروههای همسالان بیشترین نقش را در روند اجتماعی شدن افراد دارند که البته میتوان گفت در عصر حاضر رسانهها و شبکههای اجتماعی مجازی نیز در امر اجتماعی شدن افراد نقش تاثیرگذاری دارند. اما در جامعه افغانستان علاوه بر نهادها و شبکههای نامبرده مساجد و مدارس دینی نیز نقش پر رنگ و بسزایی در اجتماعی شدن افراد دارند.
در این نوشته قصد دارم تا به شرح مختصری در مورد «نقش نظام آموزشی در اجتماعی شدن جنسیتی و بازتولید نابرابریهای جنسیتی» بپردازم.
امری بدیهی است در جوامعی که فرهنگ پدرسالار _مردسالار از قدرت و جایگاهی بالا برخوردار است به طور طبیعی، ارزشهای موجود و پذیرفته شده در این فرهنگ نه تنها در نهاد خانواده و اجتماع نهادینه شده و جریان دارد؛ بلکه در محتوای آموزشی و محیطهای آموزشی نیز به وضوح نمایان است. بدین ترتیب میتوان گفت که روند آموزش و تعلیم و تربیت در چنین جوامعی ماهیتی کاملا جنسیتی دارد؛ اما باید گفت که این مسئله تنها مربوط به جوامعی که فرهنگ پدرسالار _مردسالار در آن جا قدرت و موجودیت دارد نیست، بلکه در جوامعی که نظامهای اقتصادی _اجتماعیشان کپیتالیستی است، ماهیت سیستم آموزشیشان کاملا جنسیتی بوده و در حال بازتولید اجتماعی شدن جنسیتی است. نظامهای اقتصادی کپیتالیستی از طرفداران حفظ فرهنگ پدرسالارانه اند چرا که یکی از عوامل حیاتی بقای این نظام بقاء و زنده نگه داشتن فرهنگ پدرسالار _مردسالار است. به دلیل این که منافع پدرسالاری و سرمایهداری مشترک است، نظام سرمایهداری از طریق بازتولید نابرابری جنسیتی است که ابزار تولید را به دست دارد و از طریق همین فرهنگ پدرسالاری است که نیروی کار (پرولتاریا) برای سرمایهداران بازتولید میشود. به طور کل سیستم و نظام آموزشی مطلوب و پذیرفته شده جوامع پدرسالار و سرمایهداری، آموزشی است که از طریق آن اجتماعی شدن جنسیتی صورت بگیرد، زیرا از طریق این نوع آموزش است که نابرابریهای اجتماعی و جنسیتی تداوم مییابد و طبقاتی بودن این جوامع همچنان پابرجا میماند و همین طبقاتی بودن جوامع باعث میشود تا ابزار تولید و سرمایه همچنان در احاطهی طبقات حاکم و سرمایهدار جامعه باشد.
از همین جاست که ما میتوانیم پی ببریم که چرا با پیشرفت سریع علم و تکنالوژی، هنوز بسیاری از مردم جهان در فقر و گرسنگی، جنگهای داخلی به سر میبرند و چرا هنوز نابرابری و بیعدالتی در سطح جهان وجود دارد و چرا هنوز زنان حتی در جوامع پیشرفته و صنعتی تحت ستم قرار دارند. نکته اینجاست، آموزشی که بر مبنای ارزشهای سرمایهدارانه و فرهنگهای پدرسالارانه صورت میگیرد به طور نظام یافته، ماهیت و چهرهای جنسیتی دارند، که بر طبق این فرآیند آموزشی، نقشهای جنسیتی همچنان در حال بازتولید اند و از طریق این گردش است که نابرابری در سطح جهانی هنوز وجود دارد و هنوز زنان و تودهها تحت ستم و استثمار «پدرسالاری و سرمایهداری» قرار دارند. جامعهشناسان مارکسیست بر این باور هستند که نظامهای آموزشی در جوامع سرمایهداری در ترویج ارزشهای این جوامع نقشی بسیار مهم ایفا میکنند، از دیدگاه آنان مدارس و سایر نهادهای آموزشی یا نهادهایی که در امر اجتماعی شدن افراد نقش دارند به شکل عام و با تشویق و ترغیب فعالانهی مردان به ستیزهجویی، رقابتطلبی و تشویق زنان به فرمانبری و کنشپذیری، تفاوتهای جنسیتی را شدت میبخشند. این جوامع از آموزش و تعلیم و تربیت به عنوان ابزاری برای بازتولید فرودستی زنان و به خصوص فرودستی دختران طبقهی کارگر استفاده مینمایند.
پس یکی از راههایی که بوسیله آن میتوان ستم بر زنان و تودهها را در سطح جهانی از بین برد و در مناسبات اجتماعی_اقتصادی، جوامع طبقاتی تغییر بنیادین بوجود آورد، تغییر مکانیزم و محتوای سیستمهای آموزشی است به این معنا که نظام آموزشی باید خلاف معیارها و ارزشهای پدرسالارنه و سرمایهداری امر آموزش و اجتماعی شدن افراد را پیش ببرد؛ چرا که برای تغییر جامعه و برای رهایی جامعه از ستم طبقاتی، نیاز به تغییر مناسبات اجتماعی است که در تغییر این مناسبات نهادهای آموزشی نقش بالقوه دارند.
برای رسیدن به چنین جامعهای نظام آموزشی نباید مطابق با ارزشهای سرمایهداری و پدرسالارانه باشد و به طور قطع باید خصلتهای طبقاتی و آموزش طبقاتی از بین برود. در درون این نظامهای آموزشی زنان و تودهها از نظر دور انداخته شدهاند و در واقع این نظامهای آموزشی با محتویاتی که ارائه میدهند در خدمت نظام سرمایهداری جهانی اند، نه در خدمت تودهها یا رفع ستم از زنان و تودههای جهان.
نظامهای آموزشی که بر این اساس استوار اند(نظامهای آموزشی قابل قبول سرمایهداری و پدرسالاری) تئوری و پراتیک را پیوند نمیدهند و در نتیجه فراگیران آموزش را طوری تعلیم نمیدهند که مجهز به ابزار انتقاد ماتریالیستی شوند و تفکر انتقادی را در آنها رشد نمیدهند. بلکه از آن جایی که خودخواهی، فردگرایی و مالکیت خصوصی جنبههای ذاتی و ضروری نظام سرمایهداری را شکل میدهند، جوامعی که دارای رویکرد سرمایهدارانه هستند، سیستم آموزشیشان حول این سه جنبه میچرخد و این گونه است که سرمایه و ابزار تولید در دست طبقات بالا و سرمایهدار جامعه باقی میماند و برای دوام این چرخه لازم است تا میلیونها انسان در سراسر جهان در فقر، گرسنگی، محرومیت و ستم به سر ببرند که حفظ این حالت از طریق ایجاد نابرابری جنسیتی براحتی محقق میشود.
به همین دلیل است که ما باورمندیم رهایی تودههای جهان از ستم، متضمن رهایی زنان از ستم است و تا زمانی که ستم بر زنان در سطح جهانی از بین نرود هیچ توده تحت ستمی در هیچ جای جهان از چنگال ستم نظام سرمایهداری جهانی رهایی نخواهد یافت حال آن که نابودی فرهنگ پدرسالارانه نیز در گرو نابودی نظام سرمایهداری است.
سیستم آموزشی افغانستان نیز از این قاعده مستثنی نیست، طوری که ارزشهای فرهنگ پدرسالارانه به پشتوانهی حمایت و مشروعیتی که از دین میگیرد در نصاب تعلیمی _آموزشی این کشور جایگاهی بسیار پر رنگ و ملموس دارند و از همین جهت است که اجتماعی شدن جنسیتی در جامعه صورت گرفته و نابرابری جنسیتی در جامعه ما ترویج میابد و این نابرابری، زمینه نابرابری طبقاتی را نیز در جامعه هموار ساخته و باعث گردیده تا زنان و تودههای افغانستان و خصوصا زنان متعلق به طبقات توده تحتانی، همچنان در شرایط غیرانسانیتر و تحت ستم زندگی کنند.