سائمه سلطانی
نزدیک به سه سال از بازگشت طالبان به قدرت میگذرد. در این مدت زنان در مرکز سرکوبهای دوامدار آنها قرار داشتهاند. با آن هم زنان از مواضع مختلف، علیه این توتالیتریسم دژخیم و مردسالاری، به مقاومت ادامه دادهاند. طالبان هنگام بازگشت دوباره، در کنار پاکسازی مکانهای اجتماعی از حضور زنان، آنها را از مراکز ورزشی نیز محروم کردهاند. اکنون درست همین موقعیت، به صحنهی مبارزه و جبههی وسیع مبارزات زنان، مبدل شده است؛ تاریخ و تجربه نشان میدهند که مقاومت همیشه در مرکز و نقطهی لنگر قدرت استبدادی شکل میگیرد. این مقاومت در سرزمین ما نیز شکل گرفته و چه بهگونهی زیرپوستی آن در داخل کشور و چه بهگونهی رسمی و رسانهیی آن در خارج از این خاک، ادامه یافته است.
زنانی که در خط نخست این جبهه علیه سیاست زنستیزانهی طالبان و جامعهی مردسالار افغانستان قرار گرفتهاند، کارنامههای درخشانی بهنامخود ثبت کردهاند؛ مرضیه حمیدی، ذکیه خدادادی، یولدوز هاشمی، فریبا هاشمی، کیمیا یوسفی، اعضای تیم ملی فوتبال زنان افغانستان، معصومه علیزاده، سعیده سادات، آرزو احمدی و تعداد زیادی دیگر، از زنانیاند که در این نبرد، مسئولیت مبارزه برای بازپسگیری حق تسلط بر بدن زنان را بر عهده گرفتهاند؛ حقی که با احکام اسلامی قرنها قبل از زنان این سرزمین سلب گردیده است و در واقع همهی اینها ریشه در همان باورهایی دارند که بر اساس آن، بدن زنان از حیطه و سلطهی خود آنان خارج گردیده، سپس به منزلهی ناموس و عزتِ قشر دیگر، مردان، احاله میشوند. از اینجاست که عزت قشر دیگر، مردان، باید در میان حجاب سیاه پوشیده و پنهان بماند تا «آبرُو و عزت» مردان خدشهدار نگردند. در ادامه، پس از آنکه بدن زن را صاحب شدند و حجاب اجباری را روی آن اعمال کردند، از این هم جلوتر میروند، محدودهی بودوباش و گشتوگذار زنان، یا به قول آنها ناموسشان، را خطکشی میکنند. بر اساس این خطکشی و چارچوبسازی محدودهی حضور آنها چهاردیواری خانه تعریف میشوند؛ زیرا این «چهاردیواری خانه» حریم خصوصی است و مردان از پنهان¬ماندن ناموسشان اطمنان پیدا میکنند. بالاخره، با این محدودیتها چیزی برای زنان نمیمانند و حق و حقوق آنها بلعیده میشوند.
به هرحال، سرنوشت زنان افغانستان و ایران از وسط همین باورهای تلخ عقیدتی میگذرد و با در نظرداشت عمق این بینش افراطی و ظالمانه، گرفتن حقوق اساسی زنان زمان طولانی میطلبد. خوشبختانه اکنون حلقههای مقاومت در هردو کشور شکل گرفته و زنان ورزشکار برای همین هدف آمادهی مبارزه میشوند، تا با تداوم ورزش، تسلط بر بدنشان را بازپس گیرند و به جامعهی مردسالار اسلامی نشان بدهند که آنها ناموس و عزت مردان جامعه نه، بلکه انسانهای مستقلاند و تسلط بر بدن آنها، حق مسلم خود آنهایند. این زنان مبارز میخواهند نشان دهند که دیگر به نام ناموس، به سکوت و نشستن در چهاردیواری خانه اکتفا نخواهند کرد. آنها با حاضرشدن در میدانهای بینالمللی ورزش، به آن باور استبدادی و تحمیلی که ورزش زنان را به بهانهی نمایانشدن بدن آنها بهعنوان ناموس مردان اطلاق میکنند، اعتراض کرده و درهم میشکنند.
دقیقاً، نقش زنان ورزشکار افغانستان همین است. جنگ آنها برای بازپسگیری تسلط بر بدنشان است؛ جنگی که طرف آن طالبان و اجتماع مردسالار کشور است؛ جامعهیی که در پی تسلط بر بدن زنان است. آنها نمیخواهند به همین سادگی کنترول بر بدن زنان را از دست بدهند. به همین دلیل، عملاً زنان را محدود میکنند؛ زیرا به قول معروف «آزادی زنان، معیار آزادی جامعه است.»
البته طالبان، نخستین مانع در برابر ورزش زنان نیست. قبل از آن در دورهی حکومت مجاهدین نیز زنان از ورزش محروم گردیده بودند. همچنان در دورهی جمهوریت، هم زنان ورزشکار با محدودیتها و آزارها، حتا آزار جنسی مواجه بودند که متأسفانه به دلیل مسلطبودن مباحث قومی در دولت_سیاست، آزارگران جنسی همواره پناهگاه دولتی_قومی برای فرار از دعواهای بازشده پیدا میکردند و صدای طرف دعوای آنها به گوش مرجعی نمیرسید و به نحوی خاموش میگردید. قضیه کرامالدین کریم، مشت نمونهی خروار است.
نقش ورزش در بحث بیعدالتی جنسیتی و تاثیر آن بر گفتمان غالب جنسیت
زنانی که در جوامع زنستیز به ورزش رو میآورند، تأثیرات مهم و چندجانبهیی بر دیدگاههای اجتماعی نسبت به موضوع جنسیت دارند. برخی از این تأثیرات عبارتند از:
• شکستن کلیشهها و تبعیضها: این زنان با شرکت در ورزش، کلیشههای مربوط به توانمندیهای جسمی و روانی زنان را به چالش میکشند و نشان میدهند که برخلاف آن کلیشههایی که زنان را ناتوان و «ضعیفه» جلوه میدهند، آنها ضعیف نیستند و در عرصههای مختلف قدرت چشمگیری دارند؛ آنها در ورزش و هنرهای رزمی خوش می¬درخشند؛ مسافتهای طولانی را در مدت زمان کوتاهی طی میکنند، کوهنوردی میکنند یا ورزشهای پرهیجانی چون اسکی، موجسواری و… را موفقانه به انجام رسانند؛ در نتیجه آن باورها و کلیشههای نادرست را غلط ثابت میکنند.
• الهامبخشی به زنان دیگر: موفقیت و تلاش زنان ورزشکار میتوانند الهامبخش و انگیزهبخش برای سایر زنان باشند. این فعالیتها میمواند برای وارد شدن زنان دیگر در این عرصه مفید واقع شود؛ به خصوص در شرایطی که محدودیتهای جدی و شدید حکومتی_ نهادی در راستای محدودسازی آنها در حال گسترش است.
• جلبتوجه به نابرابریها: حضور و موفقیت زنان در ورزش میتوانند توجه رسانهها و جامعه را به نابرابریها و تبعیضهای جنسیتی جلب کنند و باعث شوند تا موضوعات مربوط به حقوق زنان بیشتر مورد بحث و بررسی قرار گیرند.
• تقویت هویت و اعتماد به نفس: شرکت در ورزش و دستیابی به موفقیتها به زنان کمک میکند تا هویت و اعتماد به نفس خود را تقویت کنند که این امر میتواند در دیگر جنبههای زندگی آنان نیز تأثیر بگذارند. زنان از کودکی با روحیهی ضعیف و وابسته به دیگران پرورش داده میشوند، به همین دلیل بیشترِ زنان باور دارند که آنها نمیتوانند همانند یک مرد موفق بدرخشند. ازینرو، واردشدن به جهان ورزش و رسیدن به موفقیت، آن باورهای تحمیلی را به چالش میکشند و آن باورهای نادرست را از اذهان مردم میزداید.
• فشار برای تغییرات اجتماعی و قانونی: حضور و موفقیت زنان در میدانهای ورزش میتوانند به عنوان یک ابزار فشار برای تغییرات اجتماعی و قانونی در جهت برابری جنسیتی عمل کنند. مثالهایی از این موضوع شامل افزایش فرصتهای ورزشی برای زنان و تصویب قوانین حمایتی از حقوق زنان در ورزش است.
در کل، ورزش زنان در جوامع زنستیز میتواند به عنوان یک عامل و عنصر مهم در تغییر معادله جنسیت، دیدگاهها و تقویت حقوق و برابری جنسیتی عمل کند. پیروزیهای پیدرپی ذکیه خدادادی و حمل مشعل المپیک ۲۰۲۴ توسط وی، باور اکثریت مردم افغانستان را تغییر می¬دهد؛ این تغییرات اگر در کوتاه-مدت مشهود و ملموس نباشد، در دازمدت تأثیر دیده خواهد شد.