نویسنده: فرزانه پناهی
در چند دههی اخیر، یکی از مسائل اساسی که بهشدت مورد توجه متفکران، جامعهشناسان و فمینیستها قرار گرفته، نقد تنانگی و ابژهسازی بدن زنان است. این نقد به فرایندی اشاره دارد که در آن بدن زنان به یک «ابژهی جنسی» تقلیل مییابد و ارزشهای وجودی و انسانی آنها به ویژگیهای فیزیکی و زیباییشناختی محدود میشود. در هردو نظام سنتی و مدرن، بدن زن به شکلهای متفاوت، اما همواره تحت معیارهای مردسالارانه مورد قضاوت و کنترل قرار میگیرد. این امر نشاندهندهی پیوند عمیق میان ساختارهای قدرت مردسالارانه و چگونگی نگاه به بدن زن در جوامع است.
جنسی سازی و ابژهسازی بدن زن در جوامع مدرن
در جوامع مدرن، صنعتهای مختلفی مانند سینما، مد، تبلیغات و رسانهها به شدت در بازتولید تصویرهای جنسیتی زنانه و مردانه نقش دارند. این صنایع بهطور مداوم تصویرهای خاصی از زنان را بهعنوان الگوهای زیبایی معرفی میکنند که این الگوها اغلب با معیارهای غیرواقعی و دستنیافتنی همراهاند. زن در این سیستمها به یک «ابژهی بصری» فروکاسته میشود که وجود او بیشتر در خدمت لذت بصری و جنسی مردانه است؛ برای مثال، در سینما و تبلیغات، زنان اغلب بهعنوان موجوداتی نمایش داده میشوند که زیبایی جسمانی آنها مرکزیت دارد و حضور آنها در خدمت لذت نگاه مردانه است. اصطلاح «نگاه مردانه» (Male Gaze)، که توسط نظریهپردازانی چون لورا مالوی (Laura Mulvey) مطرح شده است، به این وضعیت اشاره دارد که در آن دوربین و روایتهای سینمایی بهگونهیی طراحی میشوند که زنان را از منظر خواستهها و فانتزیهای مردانه نمایش دهند. در این نگاه، زن به «ابژه»یی برای مشاهده و لذتجویی تبدیل میشود، نه به «سوژه»یی که دارای استقلال و فردیت خاص خود باشد.
این فرهنگ بصری بهطور گسترده در جامعه نفوذ کرده و بر معیارهای زیبایی و رفتار زنان تأثیر میگذارد. زنان در چنین شرایطی بهطور مداوم تحت فشار قرار میگیرند تا مطابق با این معیارهای زیبایی زندگی کنند. جراحیهای زیبایی و آرایشهای سنگین نمونههایی از واکنش زنان به این فشارهای اجتماعی هستند. در واقع، تقاضا برای جراحیهای زیبایی در جوامع مدرن افزایش چشمگیری داشته، که بخش عمدهی آن ناشی از نیاز زنان به تطابق با معیارهای زیبایی پذیرفتهشده توسط جامعه است؛ معیارهایی که اغلب برای مورد پسند قرار گرفتن مردان و جامعهی مردسالار طراحی شدهاند.
تنانگی و کنترل بدن زنان در جوامع سنتی
در جوامع سنتی، بدن زن نهتنها بهعنوان ابژهی جنسی، بلکه بهعنوان موضوعی برای کنترل و محدودسازی نیز مطرح است. در این جوامع، زنان بهطور معمول مورد قضاوت اخلاقی قرار میگیرند که بر اساس معیارهای جنسیتی و فرهنگی خاصی، «بدن» آنها به مثابهی منبع گناه، اغواگری و فتنه تلقی میشود. این نگاه، در بسیاری از فرهنگها به وضع قوانین و قواعد سختگیرانهیی منجر شده است که بدن زن را از نگاه عمومی پنهان میکند. حجاب اجباری یکی از نمونههای بارز کنترل بدن زنان در جوامع سنتی است.
حجاب، در بسیاری از جوامع اسلامی، بهعنوان ابزاری برای حفظ «عفت» و «پاکدامنی» زنان معرفی میشود؛ اما این مفهوم بهخودیخود بر این پیشفرض استوار است که بدن زن منشأ فساد و تحریک مردان است و باید از دید مردان محافظت شود. در این زمینه، زنان بهطور غیرمستقیم مسئول «نفس» مردان تلقی میشوند و بنابراین برای جلوگیری از تحریک و اغواگری، باید بدن خود را بپوشانند. این رویکرد نه تنها به ابژهسازی جنسی زنان دامن میزند، بلکه مسئولیت کنترل امیال و انگیزههای جنسی مردانه را به دوش زنان میگذارد، در حالی که مردان از پاسخگویی به خواستهها و رفتارهای خود مستثنی میشوند.
پیوند تنانگی و مردسالاری
در هردو زمینهی مدرن و سنتی، پیوند آشکار میان تنانگی زنان و ساختارهای مردسالارانه وجود دارد. در هردو حالت، تصمیمگیری دربارهی بدن زن از سوی نیروهای بیرونی و بر اساس انتظارات و خواستههای مردانه صورت میگیرد. در جوامع سنتی، این کنترل از طریق قوانین مذهبی، فرهنگی و اجتماعی اعمال میشود؛ درحالی که در جوامع مدرن، این کنترل بهطور نامحسوستر، از طریق رسانهها و فرهنگ عامه انجام میشود. در هردو حالت، زنان به جای آنکه سوژهای انتخاب آزادانه دربارهی بدن و هویت خود باشند، به ابژههایی برای قضاوت، کنترل و بهرهبرداری تبدیل میشوند.
در جوامع مدرن، این کنترل به شکل ظریفتری بروز میکند و بهجای اجبار مستقیم، زنان را بهطور غیرمستقیم در برابر انتظارات اجتماعی و فرهنگی قرار میدهد. این امر موجب میشود که بسیاری از زنان برای دستیابی به استانداردهای زیبایی پذیرفتهشده اجتماعی، به جراحیهای زیبایی پرهزینه و خطرناک روی آورند، یا وقت و انرژی زیادی را صرف آرایش و بهبود ظاهر خود کنند.
در اینجا نیز بدن زن، به جای اینکه فضایی برای آزادی و بیان فردیت باشد، به عرصهیی برای رقابت و تطابق با معیارهای مردانه تبدیل میشود.
بهطور کلی، نقد تنانگی زنان نشان میدهد که در هردو نظام سنتی و مدرن، بدن زن ابژهی خواستهها و معیارهای کنترل اجتماعی و مردسالارانه است. در هردو نظام، زنان به دلیل بدن خود و نه به دلیل شخصیت، عقلانیت یا توانمندیهای انسانیشان مورد قضاوت قرار میگیرند. این وضعیت نیازمند یک بازنگری عمیق در نحوهی نگاه به بدن و هویت زنان در هردو زمینهی مدرن و سنتی است.
از این رو، مبارزه برای حقوق زنان و برابری جنسیتی باید به سمت بازتعریف ارزشهای اجتماعی و فرهنگی حرکت کند که در آن بدن زن نه بهعنوان ابژهیی برای کنترل و لذتجویی، بهعنوان بخشی از هویت انسانی و فردیت او شناخته شود. این امر مستلزم به چالشکشیدن ساختارهای مردسالارانهیی است که در هردو بستر مدرن و سنتی، زنان را به ابژههایی برای مصرف بصری و جنسی تبدیل کردهاند.