اخراج مهاجرین افغان؛ بی‌اعتنایی به سرنوشت زنان تحصیل‌کرده و کارمند

نویسنده: آترین آشوب

کوچه‌ی پایین‌ترمان خانواده‌یی افغانستانی زندگی می‌کند که حدود ۳۵ سال پیش به پاکستان آمده بودند. زن و شوهر، هردو حدود ۶۵ تا ۷۰ سال دارند. سه پسر دارند و دو دختر. فرزندان‌شان به سختی فارسی و پشتو صحبت می‌کنند و اغلب ترجیح می‌دهند به اردو حرف بزنند. از وقتی به اتک آمدیم و فهمیدند ما افغانستانی هستیم، از دیدن‌مان خوشحال شدند. فوزیه و سپوژمی، هر دو کار می‌کنند. یکی از رشته‌ی کمپیوتر ساینس فارغ شده و در یک بانک خصوصی کار می‌کرد، سپوژمی هم در سال آخر رشته‌ی طب است و برای دفاع از پایان‌نامه‌اش آمادگی می‌گیرد. سه برادر (فواد، بریالی و حمید) هم تحصیل‌کرده‌اند و کارمندند. وضعیت مالی‌شان خوب است و پدر خانواده دکان وسایلِ برقی دارد.

بعد از تصمیم اخیر پاکستان مبنی بر اخراج افغانستانی‌ها، این خانواده به‌شدت متأثر شده‌اند. مثل سابق دیگر شور و شوقی برای رفت‌وآمد به خانه‌‌ی‌مان ندارند. به فوزیه پیام دادم: «چرا نمی‌آیید اینجا؟ نکند خفه شده‌اید؟» نوشت:

«نه، اصلاً این‌طور نیست. بعد از اعلام تصمیم اخیر دولت پاکستان، روحیه‌ی همه‌ی خانواده گرفته شده. همه حیرانیم چه‌کار کنیم؟ پدرم اجناس دکانش را به فروش انداخته. می‌گوید پارسال هم دولت اعلام کرد افغانستانی‌ها را می‌کَشد، ولی خیلی‌ها جدی نگرفتند و وسایل و سرمایه‌های‌شان را نفروختند. سر آخر همان‌ها را تنها دیپورت کردند، در حالی‌ که خانه‌ها و دارایی‌های‌شان اینجا برای پاکستانی‌ها ماند. پدرم ترسیده و نمی‌خواهد دوباره سرمایه‌اش را از دست بدهد. می‌گوید باید قبل از اقدام دولت، خودمان بیرون شویم.

سپوژمی برای معلق ماندن سال آخر تحصیلش خون دل می‌خورد. این همه سال زحمت کشیده، حالا نمی‌تواند حتی سند دیپلومش را بگیرد. من هم اگر به افغانستان برگردم، از کار محروم می‌شوم و باید خانه‌نشین شوم. من به بیرون و اجتماع عادت دارم، نشستن در خانه برایم تقریباً غیرقابل تحمل است.

به پدرم می‌گویم به کشور دیگری برویم، اما چون تذکره‌ی الکترونیکی و پاسپورت افغانستانی نداریم، این هم ناممکن است. در افغانستان نه خانه داریم، نه آشنا، نه زبان را درست می‌فهمیم. رفتن به آنجا، آن‌هم در این شرایط طالبانی، شکنجه است!»

فوزیه و سپوژمی که اینجا آزادی نسبی داشتند و به خاطر جنسیت‌شان از ابتدایی‌ترین حقوق انسانی مانند تنفس هوای تازه، حضور در اجتماع، تحصیل یا کار محروم نبودند، اکنون باید به کشوری برگردند که در آن، تنها به دلیل زن بودن، از همه‌ی این حقوق محروم می‌شوند.

در آن خراب‌کده، فوزیه و سپوژمی جز ازدواج، تولید مثل و پرورش اطفال سرنوشتی نخواهند داشت. زنانی که در این‌جا فعال، مستقل و دارای جایگاه اجتماعی بودند، در آن‌سوی مرز محکوم به نقش بردگی جنسیتی‌اند. باید از آرزوها، اهداف و حق کارشان خداحافظی کنند و به خانه‌نشینی تن بدهند.

مثل این دو زن جوان، صدهاهزار زن دیگر قرار است از پاکستان به کشوری بازگردانده شوند که در آن به جمع سایر محبوسین زن خواهند پیوست؛ محبوسین خانگی که مردان خانواده، ناظران و کنترل‌گران اصلی‌شان خواهند بود.

به اشتراک بگذارید: