بازتعریف هویت زنانه در ادبیات فمینیستی

نویسنده: فرزانه پناهی
ادبیات فمینیستی نقش به‌سزایی در نقد و به چالش‌کشیدن ساختارهای نابرابر و بازنمایی هویت زنانه دارد. این ادبیات نه‌تنها در پی نقد نقش‌های تحمیلی مردسالارانه است، بل‌که تلاش می‌کند تا تجربه‌های زیسته و واقعیت‌های زندگی زنان را به تصویر کشیده و بازتاب دهد. با بررسی دقیق نهادها، ارزش‌ها و روایت‌های اجتماعی، ادبیات فمینیستی فضایی فراهم می‌کند که زنان بتوانند خود را از مرزهای تنگ و سنتی رها کرده و هویت نو و مستقل برای خود تعریف کنند. این ادبیات به آن‌ها کمک می‌کند تا از طریق همبستگی فکری و اشتراک تجربیات، به بازتعریف نقش‌های‌شان بپردازند و به‌عنوان افرادی برابر با مردان در جامعه ظاهر شوند.
خلق آگاهی زنانه و انتقال اندیشه‌های فمینیستی به دیگر زنان، یک ضرورت انکارناپذیر است؛ اما بزرگ‌ترین مانع در این مسیر، ناتوانی زنان در اشتراک‌گذاری اندیشه‌ها و تجربیات خود با دیگران است. انتقال آگاهی‌ها و تجربه‌ها بین زنان، نه‌تنها یک نیاز بل‌که شرط لازم برای خلق الگوهای جدید است. زنان با بازتاب‌دادن تجربه‌های خود به دیگران و دریافت بازخوردهای متقابل، می‌توانند به بازتولید آگاهی فمینیستی بپردازند. این همبستگی فکری و عملی، آنان را قادر می‌سازد تا به‌جای ماندن در چارچوب‌های تحمیلی، به شکل‌دهی نقش‌ها و هویت‌های تازه‌یی بپردازند که فراتر از انتظارات اجتماعی و مردسالارانه است.
بااین‌حال، یکی از بزرگ‌ترین موانع در مسیر بازتعریف هویت زنانه، پایبندی بسیاری از زنان به باورهای سنتی و مذهبی است. این باورها به زنان القا کرده‌اند که نهادها و ارزش‌های موجود، بازتاب‌دهنده‌ی نظم قدسی و تغییرناپذیر هستند. اعتقاد به قدسی‌بودن این نظم ، زنان را متقاعد می‌کند که جایگاه‌ نابرابر و سلسله‌مراتبی که به آن‌ها اختصاص داده شده، منصفانه و تغییرناپذیر است. تا زمانی که زنان به این باورها پایبند بمانند، تغییرات بنیادین دشوار خواهد بود؛ زیرا این باورها زنان را از تلاش برای تغییر بازمی‌دارند و نقد یا بازنگری در نهادهای اجتماعی را نوعی مخالفت با اصول مقدس دینی تلقی می‌کنند.


با این وجود، افزایش قیودات دینی- مذهبی، زنان را در وضعیت دشوار قرار می‌دهد. اگرچه ممکن است این محدودیت‌ها در ظاهر مانع از بروز و ظهور زنان درعرصه‌های اجتماعی شوند، در باطن، زمینه‌ساز نوعی خودآگاهی و طغیان فکری می‌شوند. زنان با تجربه‌ی مستقیم این محدودیت‌ها، به تدریج به نقاد جدی ساختارهای مذهبی و اجتماعی تبدیل می‌شوند و به بازاندیشی در اصول و ارزش‌های حاکم می‌پردازند. این روند، هرچند دشوار و پیچیده، می‌تواند سبب نوعی بیداری و رشد فکری در زنان شود و زمینه را برای تغییر و تحول در نقش و جایگاه آنان در جامعه فراهم کند. به عبارت دیگر، همین محدودیت‌ها که به ظاهر برای سرکوب زنان طراحی شده‌اند، به طور متناقضی می‌توانند به عنوان عاملی برای تقویت و توانمندسازی آنان از طریق برانگیختن احساس عصیانگری در ایشان عمل کنند.
برای از میان برداشتن زن‌ستیزی سنتی، زنان باید از طریق افزایش آگاهی و همکاری با یکدیگر، به این هنجارهای نابرابر حمله کنند. زن‌ستیزی سنتی که در ساختارها و ارزش‌ها نهادینه شده است، زنان را در موقعیت‌های تابع و نازل حفظ می‌کند. این کلیشه‌ها، زنان را به نقش‌های محدود و از پیش‌تعیین‌شده تقلیل می‌دهند؛ اما زنان از طریق به چالش‌کشیدن این ارزش‌ها و نهادها، می‌توانند این قالب‌های مردساخته را بشکنند. این فرآیند، یک مبارزه‌ی دایمی و پیچیده است که نیازمند شجاعت و آگاهی بالا است. زنان باید به‌تدریج به این درک برسند که نقش‌ها و ارزش‌هایی که به آن‌ها تحمیل شده‌اند، بازتاب‌دهنده‌ی واقعیت نیستند، بل‌که محصول یک نظام اجتماعی نابرابر و مردسالارانه‌اند که می‌بایست به چالش کشیده شود.
یکی از مهم‌ترین اقداماتی که زنان باید انجام دهند، تصویرسازی خود در چارچوب ارزش‌های نوین است. این تصویرسازی به معنای بازتعریف هویت زنانه است که فراتر از قالب‌های سنتی و مردسالارانه حرکت می‌کند. لازم است که زنان بتوانند هویت مستقل و متکی به خود را در جامعه تعریف کنند که در آن، نقش‌ها و ارزش‌های آنان به‌عنوان افرادی برابر با مردان شناخته شود. این بازنگری هویت زنانه نه‌تنها به تغییرات فردی و شخصی منجر می‌شود، بل‌که به تغییرات اجتماعی و فرهنگی گسترده‌تری نیز خواهد انجامید. زنان از طریق بازتعریف‌کردن خود، می‌توانند به قدرت اجتماعی بیشتری دست یابند و از این طریق به تغییر نظم اجتماعی موجود بپردازند برای غلبه بر موانع موجود، زنان باید به نقد عمیق باورهای سنتی و مذهبی بپردازند و به این درک برسند که هنجارها و ارزش‌های اجتماعی موجود، لزوماً مقدس و تغییرناپذیر نیستند. این فرآیند نیازمند شجاعت فکری و اجتماعی است، زیرا زنان باید جرأت کنند که دربرابر باورهای ریشه‌دار و دیرینه‌یی که آن‌ها را در موقعیت‌های نابرابر نگه می‌دارد، مقابله کنند. تنها از طریق این نقد و بازنگری است که زنان می‌توانند به بازسازی نقش خود در جامعه بپردازند و به سوی برابری جنسیتی حرکت کنند.
در نهایت، تغییرات اجتماعی و فرهنگی تنها زمانی ممکن خواهد بود که زنان به این باور برسند که نهادها و ارزش‌های موجود، بازتاب‌دهنده‌ی واقعیت نیستند، بل‌که محصول یک نظام دینی مردمحور است که باید مورد بازنگری قرار گیرد. این فرآیند تغییر، نه‌تنها به بازتعریف هویت زنان کمک می‌کند، بل‌که سبب ایجاد یک نظم اجتماعی جدید خواهد شد که در آن، برابری جنسیتی به‌عنوان یک اصل مهم پذیرفته شود.

به اشتراک بگذارید: