سائمه سلطانی
۵- حجاب یا فکتور حذفی زن: در شمارههای سه و چهار این مساله به وضاحت بیان شد که حجاب بر اساس اینکه تن زن ملکیت عفتی و لذتی مرد پنداشته میشود پس محکوم به پنهان کردن است. ازین رو با دو طریق این ملکیت باید در خفا و انزوا قرار گیرد:
الف: تناش با تکههای پوشیده بنام حجاب؛
ب: وجودش با قرار گرفتن در پرده نشینی دیواری خانه محدود شود.
بر همین اساس است که کاربیرونی برای زنان در اسلام چندان مهم پنداشته نشده و نفقهی زن به دوش پدر، برادر و شوهر اوست. ورزش همچنان برای زن در فضای بیرون منع میشود و نهایتاً باید ورزشگاه زنانه بطور کامل جداسازی شود. نباید تصاویر و ویدئوهای ورزشی زنان در رسانهها، نشریهها، روزنامهها، کتابها پخش و نشر گردند. همچنان زنان حق اشتراک در بازیهای ورزشی، داخل کشوری، منطقهیی و جهانی را ندارند. زیرا تن آنها قابل دید میشود. البته کشورهای اسلامی که تحت تاثیر جو و فضای دموکراسی قرار گرفتند، دید سیاسی آنها در مورد زنان هم تحت تاثیر وضعیت زنان در نظامهای دموکراتیک قرار گرفته است. این مساله را نباید با اصل حکم اسلام و دولتهای اسلامی رادیکال در مورد زنان اشتباه گرفت و تصور کرد. زیرا اصل حکم اسلام همین است که بیان شد، نه آن رویهی رایج کشورهای اسلامی خلط شده با دموکراسی.
به هر حال بحث را ادامه باید داد تا از اصل موضوع دور نشوم. به همین اساس زن نمیتواند رقص کند، آواز بخواند، حتا بلند حرف بزند و یا آزادانه در بیرون از خانه گشت و گذار کند. زیرا موضوع از استبداد تن زن است و در هر قدم زن باید با حجاب کامل ظاهر شود. حجابی که مانع عملکرد آزادانه تن زن میشود. مثلا: زن با آن پوشش دراز، سراپا پوشیده به راحتی قادر به انجام امورات کاری نمیتواند شود. مهمتر اینکه تناش به حرکت در میآید و از نگاه اسلام چنین حالتی تحرکزا برای مردان اطراف او تمام میشود. بالاخره نباید به چنین شکلی ادامه دهد. ازین رو مجبور و مکلف به خانه نشینی میگردد.
پس زن بنابر پیچیدگی و ممانعت حجاب، به تمامی فعالیتهایش زنجیر زده میشود. بالاخره حرف کلی این است که حجاب به عنوان یک فکتور قید بر تمامی امورات و پیشرفتهای زنان زده شده است.
۶- حجاب در دولتهای اسلامی همچون سایر احکام و مادههای قانون اجباری است و قابل قبول
استنباط و استدلال یک عده بر این است که حجاب در دولتهای اسلامی همچون سایر احکام و مادههای قانون اجباری است و قابل قبول. پس چرا آن مادههای اجباری دیگر را باید پذیرفت اما ماده که به حجاب حکم میکند را استثناء قرار داد.
پاسخ به مدعیان این استدلال این خواهد بود که اگر سایر احکام و مادهها بر اساس احکام اسلامی قرار گرفته باشند پس بدون شک آنها نیز قابل قبول نیستند. اما بطور مشخص در مورد حجاب باید گفت، اینجا موضوع آزادی و حق انسانِ زن و انسانِ ترنس مطرح است، که هیچ قانون و ایدئولوژی حق تجاوز بر حقوق و آزادیهای فردی و اجتماعی انسانها را تحت عنوان جنس، جنسیت و احکام مندرآوردی و الوهی شان ندارند. زیرا قوانین باید مبنای خدماتی و فراهم آوری آسایش و رفاه بین الانسانی را برای انسانها داشته باشند نه اینکه خود مبنای اذیت انسانها قرار گیرند و تن انسانها را همچون خط ارضی مقطع سیاست گذاری عمومی به مبادله و معامله بگیرند.
تا اینجا تاریخ حجاب قبل از اسلام؛ در زمان اسلام و منشاءهای آن بررسی شد. اکنون زمان نقد حجاب است:
۱- حجاب به مثابهی ملکیت پنداری سازمانی زن
حجاب به مثابهی ملکیت پنداری سازمانی زن، زن را نه تنها در چارچوب جنسیتی مردسالار خانواده قرار میدهد که در کل، خانواده را در قبال او و کنترول تن/بدنش متیقن میسازد. یعنی در خانواده بر علاوه مردان، زنان و کودکان خانواده هم در قبال کنترول (بدن زن یکی از اعضای خانواده) احساس مسوولیت میکنند. اما همینقدر ساده هم نیست. این حس ملکیت پنداری به خانواده هم محدود نمیشود. مرزهای فراخانوادگی، اجتماعی و بالاخره دولتی را نیز در مینوردد. برای همین است که زنان در جوامع اسلامی بنا بر پوشش ناموزون و نا مناسب شان در خارج از فضای خانواده هم از سوی نهادهای مختلف تعلیمی، تحصیلی، کاری، سیاحتی، دینی، نظامی، سیاسی، حتا در جاده/خیابانها و در نهایت از سوی دولت هم مورد سرکوب و تعرض قرار میگیرند. چون بر اساس آن حکم اسلامی حجاب، بیحجابی و یا بد حجابی زن مربوط به همهی افراد جامعه خواه زنان دیگر، مرد، جوان، کودک یا مُسن و…میشود. زن در مقابل همه، و همه در قبال استهزا و تعرض به زن مسوولاند. بنابراین حجاب امری است که در صورت مراعات نکردنش زن را با سازمانهای مختلف خانوادگی و فرا خانوادگی مواجه میسازد و به نبض آزادی او حلقه میاندازد.
۲- اجباری بودن حجاب
خیلی سر میخوریم با موارد که مدام از حجاب اختیاری و اجباری حرف به زبان میآورند. اما براستی داستان حجاب اختیاری چیست و چگونه به واقعیت آن باور کرد؟
حجاب در جامعه اسلامی سه پایگاه ترویج کنندهای چون: شر (قرآن، احادیث، اجماع و…)؛ جامعه سنتی و دولت دارد.
بر این اساس زنان در جوامع اسلامی نخست با پایگاه جامعه سنتی که خانواده، مدرسه، مکتب و دانشگاه شامل آن میشوند با حکم حجاب آشنا میشوند. جامعه سنتی با استفاده از شریعت یعنی قرآن و احادیث زنان را شستشوی ذهنی میدهد و آن را بنیاد سازی میکند. به دنبال آن پایگاه دولت به عنوان عامل نظارتی و ضمانت اجرای دنیوی حجاب، حجاب را در زنان تحت کنترول و اجبار مستقیم قرار میدهد و در میان دو پایگاه (جامعه سنتی و دولت) پایگاه شریعت حیثیت مادر و یا فرمانده را دارد.
همچنان این سه مرجع مدام از حجاب و پاداشها و بیحجابی و توبیخهای آن برای زنان از هنگام طفولیت تا بزرگسالی تذکر میدهند. اینگونه است که حجاب در زنان نهادینه شده و عادی سازی میشود. طوری که خود این زنان بعدها هنگام مادر شدن نقش سه پایگاه قبلی (شریعت، جامعه سنتی و دولت) را در مقابل تربیت کودکان دختر/زن شان بازی مینمایند. از این جاست که زنان نسل به نسل بیشتر از پیش باورمند بر این میشوند که اجباری در کار نیست چون اینها بر اساس اعتقادات شان آن را پذیرفتهاند!
اما چنان که بررسی کردیم در کُل، عقب آن اظهارات متناقض زنان مسلمان یک سیستم ضد زنی متشکل از سه نهاد قدرتمند وجود داشته و دارد که هدف آنها جز انقیاد و تاثیرپذیری بر زنان نیست.
حالا میشود در شکل دیگری هم حرف اجباری بودن حجاب را مشخص کرد، که زنان روی ترس و اجبار حجاب میکنند: در دنیای حاضر روی هراس از فشار خانواده، جامعه و دولت و در نهایت مصون ماندن از دستدرازیهای جنسی و جسمی مردان مومن و همجامعه شان؛ نگهداری و حفاظت از عفت و نجابت بدن شان که به تکهای وابسته گردیده حجاب میکنند و در آخرت هم از ترس جهنم و آویزان شدن به موها روی شعلههای آتش.
حالا این وسط زنی که میگوید من حجاب را شخصاً به میل خود انتخاب کردم، درست میگوید!
اما اینکه چه پس زمینههایی در این انتخاب او نقش داشتهاند، مهم است. باید به آن توجه کرد. از روی همین پس زمینههاست که در واقع اختیاری بودن و اجباری بودن آن مشخص میشود. این پس زمینهها میتواند شریعت یا فشار اخروی جهنم، جامعه سنتی، مذهبی باشد؛ خواه هم سیاستِ دولت اسلامی و قوانین شریعت مدار در قبال حجاب اجباری باشد و در نهایت، میتوان گفت فضای ایدئولوژیک اسلامی حاکم بر جامعه باشد. در هرحالتی در امر انتخاب حجاب زنان نقش اصلی و اساسی را بازی میکنند؛
۳- تقلیل دهی بدن زن به منزله یک ربات لذت بخش جنسی در خدمت شهوت مرد: در کنار سایر کارکردهای حجاب یکی از کارکردهای اصلی آن، زنجیر زدن به تن زن به مثابهای ربات تصاحب شدهای مردیست که صاحب او میشود یا شده است. یعنی زن باید حجاب کند چون در اسلام اراده و فردیت زن انکار میشود. او را همچون گوشت و پوست و استخوان ظریف و لذت بخش در یک جسم بیاراده و منفعل همچنان دستنخورده در خدمت مرد قرار میدهد. تا هر آنقدر میخواهد از تن تصاحب شدهای او لذت ببرد. بدن زن تا زمانی که مجرد است و در خانه پدر، وظیفهاش پاک نگهداری جنسی و حفظ حجاباش است. چون او بازهم ناموس و عزت پدر و خانواده شمرده میشود؛ اما زمانی که متاهل میشود، بدن او وظیفهای جز ارائه خدمات سکسی به مرد یا صاحبش نمیتواند باشد. در حالیکه بدن انسان در کنار رابطه و کارکرد جنسی، کارکردهای مختلفی چون: ورزش، مطالعه، کار بیرونی، سفر، لذت بردن، ماجراجویی، رقص و…نیز دارد و رابطه جنسی اصل کارکرد بدن نه بلکه یک جزی از آن است. براستی انسان نورمال به شکل نورمال، به سکس همانطور ساده میپردازد، که به سایر کارکردهای بدنش چون غذا خوردن و خوابیدن همواره پرداخته است مثلاً: انسان نورمال بیشتر از سه وعده غذایی میلی به غذا ندارد. همینطور در سکس هم انسان نورمال در حد ضرورت عادی میپردازد و طوری نیست که هر لحظه تحریک شود. آنطوری که اسلام شهوت مردان را سست، زبون و غیر نورمالی فرض کرده که هر لحظه با دیدن قسمتی از بدن زن به تزلزل در میآید و یا با صدای او تحریک میشود، نیست.
ازین رو بیجا نیست که همواره زن را در ادیان به ویژه اسلام سوژه و ابژه جنسی دانسته اند و فرض کردهاند. چون زن در اسلام برده جنسی روانی و خانوادگی مرد پنداشته میشود و سکس هم برای زن جز تولید مثل و فراهم آوری لذت جنسی برای مرد، امر فراتری ندارد. در واقع اینجا زن یک ابژه و مفعول است.
۴- عفت و ملکیت پنداری زن در حجاب: رمز دیگر حجاب ملکیت پنداری زن بر اساس عفت و ناموس بودن مرد است و در نهایت ناموس و عفت خانواده، جامعه، دولت و کشور.
اسلام مدعی است که زن عفت و پاکیاش به تن او گره خورده، و تن او همچنان که آشکار است ملکیت مرد و خانواده پنداشته میشود. بدین معنی، هر قدر تن زن پیچیده و مُستَر باشد به همان مقیاس او به مثابهای ناموس و ملکیت مرد، پاک و نجیب خواهد بود. از اینجاست که مردان مسلمان همواره بر حجاب زنان تاکید میکنند چه آن زنان همسر، دختر، خواهر، مادر، عمه، خاله و چه حتا زنان که با آنها هیچ رابطهای خویشاوندی ندارند، مینمایند. چون زنان را ملکیتی میپندارند که بر میخورد به عزت و جایگاه آنها در جامعه و جهان. تعرض بر لباس آریانا سعید، بهترین نمونه برای تصدیق این واقعیت میتواند باشد. آنها برآریانا سعید و شخصیت او تعرض کردند و میکنند چون در ذهن آنها آریانا سعید یک انسان آزاد و دارای حقوق نه بلکه ملکیت عفتی جامعه مومن و سنتی اینجا دانسته میشود. او باید تناش را به مثابه ملکیت عفتی جامعه مسلمان اینجا همواره پوشش دهد و پنهان کند.
این را هم نباید از قلم انداخت که تعدادی زیادی از فمینیستان و روشنگران مخالف تذکر دادن کلمه «ناموس» در بیان مسائل زنان استند. چون به نظر آنها تذکر این کلمه در بازتولید خشونت که از آن همواره فوران میکند کمک میکند و یاهم در نهادینه سازی آن. اما به نظر من ما برای بیان مسائل زنان نیاز به ریشه کشی آنها داریم. ما نمیتوانیم واقعیتهای زشت ضد زن را پنهان کنیم تا اینکه از بازتولید و نهادینه سازی آن جلوگیری شود. خوب فرض بر این گیریم که به فرموده آنها پیش رفتیم، اما این چه را از واقعیت امر کم خواهد کرد؟
هرچند ما سانسور کنیم، اما در آخر امر مومنین زمانی که به شریعت شان رجوع کنند با این اصلها مواجه میشوند. از این جاست که من باورمندم نباید سانسور کرد. برعکس آن را آشکار نمود و نقد کرد که مذهب براین اساس زن را ناموس و عفت جنس دیگر فرض کرده است. اما این درست و منطقی نیست و باید رد شود. بر اساس آزادی و حقوق انسانی هیچ انسانی ناموس و عزت انسان دیگری نمیتواند باشد یا بشود. هر انسانی وجود مستقل و محترمی دارد که نباید به او تازید و او را هستهای عزت و جایگاه خویش در جامعه فرض کرد.
۷- حجاب و سلب استقلال فردی، استقلال عمومی و اجتماعی زن
در نهایت حجاب در قدم اول به منزله ابزاری که استقلالیت فردی زن را از وی سلب میکند و زن حق انتخاب پوششاش را از دست میدهد. همچنین حق حضوراش را در جامعه و فضای کاری اقتصادی از دست میدهد. این یعنی، درکنار سلب استقلال فردی، استقلال عمومی و اجتماعی زن نیز از وی سلب میشود. ناگفته نباید گذاشت که مومنین ادعا دارند با حجاب هیچ ممانعتی در راستای حضور زن در اجتماع سبز نخواهد شد. زنان پیامبر چون عایشه و خدیجه را مثال میدهند. ولی رمز اساسی که آنها در این میان فراموش میکنند، در قدم اول این است، آنها قبل ازینکه زنان پیامبر باشند، زنان طبقه حاکم جامعه عرب همان روز بودند. مشخص است برای طبقه حاکم تحت هر نوع شرایط و قوانین، تابعیت از آن چندان الزامی نیست. بارها در تاریخ به نقض قوانین از سوی قانون گذاران، حامیان قانون و مجریان قانون سر میخوریم و خوردیم. زنان محمد هم جدای ازین واقعیت نیستند. یعنی قانون را برای همه جز خود میخواهند!
در قدم بعدی اگر تخصصیتر به موضوع خدیجه و عایشه نگاه کنیم، خدیجه تا زمانی در حوزه اجتماعی و اقتصادی فعالیت داشت که با پیامبر ازدواج نکرده بود. اما بعد از ازدواج با پیامبر، واضح است که دستش از اقتصاد و حوزه بیرونی قطع شد و امورات کاری او را محمد بدست گرفت.
در مورد موضوع عایشه هم، نباید این را از خاطر حذف کرد که عایشه در نبود محمد با همراهی طلحه و زبیر به جنگ جمل، در مقابل پسر کاکای محمد (علی) به میدان رفت. معلوم بود اینجا موضوع درگیری و اخذ قدرت مطرح بود که آنطرف مخالفان علی، به عایشه منحیث میراثدار قدرت خانوادگی نیاز داشتند. لهذا از دیدگاه حساس شان در قبال زن در این موقع اساسی میگذشتند. این را تصور کنیم اگر محمد زنده بود، آیا بازهم عایشه جواز اشتراک در سطح رهبری جنگ را میتوانست بر عهده داشته باشد؟
۸- حجاب اجباری تنها زنان را سرکوب نمیکند، بلکه باعث کوبیدن ترنس جنسها نیز میگردد
حجاب اجباری چه در نوع اجبار غیر مستقیم یعنی شریعت و چه در نوع اجبار مستقیم (دولت) تنها زنان را سرکوب نمیکند، بلکه باعث کوبیدن ترنس جنسها نیز میگردد.
ترنس جنسها، بیشتر از زنان در حجاب کوبیده میشوند. حتا حق اظهار و بیان جنسیت شان را هم از دست میدهند. ساختار جوامع بشری در کل با ترنس جنسها ضدیت و لجاجت دارند. اما این لجبازی و ضدیت در جوامع سنتی و مذهبی عمیقتر از آنچه است که در سایر جوامع به چشم میخورد. بنابراین ترنس جنسها از یک طرف با حجاب اجباری حق اظهار و بیان جنسیت شان را از دست میدهند. از طرف دیگر ناگزیر میشوند از حقوق جنسی شان نیز محروم شوند و به ازدواجهای اجباری محکوم گردند. زیرا در حجاب هویت جنسی و جنسیتی آنها سانسور میشود و حجاب به مثابه ماشین یکسان سازی زنان و ترنس جنسان را یکی فرض میکند و مینماید. در این حالت ترنس جنسان در موقعیت خطرناکی قرار میگیرند که باید هویت جنسی شان را آشکار سازند و اگر نسازند هم ازدواج پروسهای است که منجر به آشکار شدن جنسیت آنها میگردد. هیچ شکی نخواهد بود که بعد آشکار سازی، تحت تعقیب و اذیت افراد و جامعه قرار بگیرند و در مواردی منحیث قضیه ناموسی از سوی خانواده با ترور فزیکی مواجه شوند.
۹- مساله حجاب، موضوع جنسی زن و نگهداری زن از عذاب جهنم را انکار میکند
انکار از شهوت زن و تحقیر منحیث جنس درجه دوم، از کارکرد دیگری حجاب اینست که شهوت جنسی زن و توجه به نگهداری زن را از عذاب جهنم انکار میکند. تنها مرد را حائز این شاخصه میپندارد و برای خدمت به این شاخصه مرد، در این دنیا فرصتها و آزادیهایی چون چند همسری، صیغه، کنیز جنسی گذاشته است و در آن دنیا حوران بهشتی. اما لذت جنسی زن نه تنها که برای اسلام مهم پنداشته نمیشود و هیچ امکاناتی معیشتی دنیوی و اخروی را برای آن لازم ندیده، بلکه آن را سرکوب و محدود هم میکند و تقلیلش میدهد به سطح زاد و ولد. یعنی شهوت و سکس زن را تنها برای تولید مثل لازم میبیند. آنهم تولید مثل که کودک را متعلق به پدر میپندارند و از تعلق آن به مادر را انکار میکنند. از اینجاست، که چون مرد منحیث جنس درجه یک پنداشته میشود، شهوت و لذت جنسی مرد، همچنان نجات او از آتش جهنم مهم پنداشته میشود و زن منحیث جنس درجه دو باید برای نجات دادن مرد از آتش، تنش را سانسور و غیر قابل دید کند. اما زن، خود منحیث جنس درجه دو هیچ اهمیتی در اسلام ندارد. همینطور شاخصه شهوت جنسی او. برای همین است که اسلام برای زن آزادیها و فرصتهای معیشت جنسی را لازم نمیبیند و مرد همچنان برای در امان نگهداشتن زن از آتش جهنم، هیچ محکومیت و مسوولیتی از سوی اسلام ندارد.
در کل هدف این است که اسلام چون زن برایش اهمیت ندارد و شهوت زن را هم انکار میکند، لذا لازم نمیبیند برای در امان ماندن زن از آتش، مردها هم حجاب کنند، تا زن هم با دیدن تن برهنه مرد یا سر و صورت عریانش یا هم صدای بلند او تحریک شود.