(دختران و زنان افغانستان زندهاند؛ چونکه برای بدستآوردن آزدیشان، در میان خون و خشونت در برابر طالبان اعتراض میکنند)
سحر ضیا
شکلگیری جنبش زنان افغانستان
حضور زنان در اجتماع و سیاست، در تاریخ معاصر افغانستان از عصر امان الله خان شروع شد. پروسه آزادی زنان و دستیابی به حقوق اجتماعیشان بیشتر توسط ملکه ثریا تسریع گردید. اگر چند، آن وضعیت دوام نیاورد. زیرا قشر بدوی و مذهبی، پروسه را ناکام کرد. بعد از آن، در دوره امیر حبیب الله کلکانی زنان از تمام حقوق و امتیازات انسانی محروم شدند و این روند تا قتل محمد نادر خان تداوم یافت. در زمان صدارت محمد داوود خان تغییرات مثبت در وضعیت اجتماعی، فرهنگی و سیاسی زنان رو نما گردید.
با شکلگیری حزب دموکراتیک خلق افغانستان در سال ۱۳۴۴ خورشیدی، زنان وارد حرکت و جهشهای انقلابی و اعتراضی گردیدند. زمانیکه، این حزب در سال ۱۳۵۸ خورشیدی به قدرت رسید زنان علاوه بر ساختار عامه دولتی در ساختارهای نظامی و امنیتی نیز شامل شدند. در سال ۱۳۷۱ خورشیدی، گروهای مجاهدین قدرت را در دست گرفتند. سپس در سال ۱۳۷۵ خورشیدی گروه طالبان بر افغانستان تسلط یافت. در این دوره، زنان از تمام عرصههای اجتماعی، فرهنگی، هنری، سیاسی و نظامی حذف گردیدند.
همزمان با حذف زنان از جامعه؛ گروههای اسلامگرا در قالب احزاب و نهضتهای اسلامی، با الهام و حمایت اخوان المسلمین مصر، نجف، قم، دیوبند هند، حقانیه پاکستان و عربستان سعودی درپی ترویج و سلطهای اسلام سیاسی در افغانستان شدند. قابل یادآوری است که؛ جریانهای تندرو و رادیکال اسلامی به حمایت ایالات متحده آمریکا و همپیمانان اش، پاکستان، ایران، عربستان سعودی، مصر، چین و دیگر کشورها، قدرت سیاسی را در افغانستان تصاحب کردند.
هسته مرکزی این جریانهای اسلامی مردسالار را حدف زنان از سپهر اجتماعی تشکیل میدهد. بر اساس باور و اعتقاد این جریانهای تندرو که بر گرفته از مبانی و دستورات اسلامی است؛ زنان نسبت به سرنوشت خویش اختیار ندارند، بدن، اندیشه، روش زندگی، حق پوشش، حق تحصیل، حق کار و فعالیت سیاسی و اجتماعی را ندارند. گروه طالبان که سنتز این جریانهای تندرو است با ساختار قبیلوی، مذهبی و بدوی، تعلیمات اسلامی غیر رسمی و حمایتهای پیدا و پنهان استخبارات منطقهای و فرا منطقهای؛ در سال ۱۳۷۳ خورشیدی ایجاد شد؛ بعد از ۲۹ سال انفجار، کشتار و انتحار، اکنون در افغانستان حاکم است.
زن در نگاه طالبان موجودی است که؛ وظیفه آن فراهم کردن سکس برای مردان، فرزندآوری و خدمتکردن به مردان میباشد. درعین حال، از هر نوع حقوق اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و آموزشی محروم است. در صورت که زنان بر خلاف این تصور و خواست طالبان عمل کنند؛ شلاق خوردن، زندان شدن، شکنجه شدن و در نهایت سنگسار شدن و کشتن سرنوشت محتوم آنها است.
با تمام این تبعیض جنیسیتی و ممنوعیتها، اکنون زنان و دختران افغانستان در برابر طالبان در قالب جنبش زنان به مبارزه برخواسته اند و کار طالبان را دشوار ساخته است. یکی از دشواریها این است که پروسهای رسمیتشناسی طالبان منوط و مربوط به حقوق زنان شده است.
ریشه های فکری جنبش زنان در افغانستان
در شکل گیری جنبشهای زنان قبل از سال ۱۳۴۴ خورشیدی، یعنی سال ایجاد حزب دموکراتیک خلق، تفکر فلسفی و سیاسی مشخص دخیل نبود و زنان که کنشگر بودند با تفکر و فهم سطحی از حقوق و آزادیهای مدنی و سیاسی وارد صحنه شدند. هرچند امان الله خان و ملکه ثریا متاثر از تفکر فمینیستی غرب بود و ما میتوانیم مدعی شویم که رگههای باورهای فمینیستی از غرب توسط امان الله خان به افغانستان آورده شد، اما فلسفه فمینیستی با این رویکردهای امروزی وجود نداشت.
تنها جنبشهای زنان که تا حدودی دارای فلسفه سیاسی بودند؛ کمیته زنان حزب دموکراتیک خلق افغانستان و جمعیت انقلابی زنان (راوا) به رهبری مینا کشور کمال است. البته فلسفه سیاسی این دو جنبش، فلسفه کمونیستی سوسیالیستی است و مبتنی بر تفکرات کارل مارکس و فریدریش انگلس. یعنی این دو جنبش طرفدار فمینیسم سوسیالیستی و مارکسیستی بودند. تا هنوز هم این جنبش ها به صورت نیمه جان ادامه میدهند و در سپهر سیاست و اجتماع افغانستان موضع گیریهایی دارند.
شکست طالبان در سال ۲۰۰۱، حضور اتحادیه اروپا و ایالات متحده آمریکا با موافقت ملل متحد و کشورهای منطقه و سازمانهای حقوق بشری در افغانستان، باعث شد که برای زنان و دختران افغانستان روزنههای امید برای نجات از ستم جنسیتی باز شود. زنان و دختران افغانستان با تمام شور و شوق شعارهای زیبای «اهل معارفیم؛ علم است شعار ما» را میخواندند.
وقتی دختران افغانستان، به مکتب و دانشگاه رفتند با ادبیات جدید، تفکرات فلسفی مدرن، گفتمان انتقادی فمیسنیم و با کتابهای از؛ سیموون دوبوار، جان استوارت میل، جان لاک، ماکسیم گورگی، ماری ولستون کرافت، آلبرکامو، داستایوفسکی، الیف شافاک، سارتر، هانا آرنت، ویرجینیا وولف و دیگران آشنا شدند.
از جانب دیگر، حضور نهادها حقوق بشری بین المللی، شکلگیری جامعه مدنی و حمایت از حضور زنان در سپهر سیاسی، اجتماعی و فرهنگی باعث شد که زنان و دختران با جهانبینی مبتنی بر حقوق بشر، آزادیهای مدنی و فردی و نگاه انتقادی به وضعیت اجتماعی رشد کنند.
جنبش زنان معترض بعد از ۱۵ اگست ۲۰۲۱ (۲۴ اسد ۱۴۰۰)
در جریان ۲۰ سال ممارست دموکراسی، حقوق بشر، آزادیهای مدنی و فردی، زنان نسبت به وضعیت خویش و جامعه نگاه انتقادی پیدا کردند و اکنون خود را در تعیین سرنوشتشان مسوول میدانند. پشتوانه فلسفی و تئوریک جنبشهای زنان که اکنون در افغانستان حضور دارند امتزاجی از فلسفه سوسیالیسم و لیبرال دموکراسی است.
فروپاشی دولت افغانستان در ۱۵ آگست ۲۰۲۱ (۲۴ اسد ۱۴۰۰)، شاید برای ایالات متحده آمریکا و همپیماناناش راز استخباراتی داشته باشد که مردم افغانستان تاهنوز نمیدانند. اما برای مردم افغانستان یک فاجعهای به تمام معنا و غیرقابل جبران است. در آن فروپاشی تنها یک دولت سقوط نکرد؛ بلکه امید و آرزوهای زنان و دختران جوان افغانستان نابود شدند و سایه جهل و خشونت زندگی مردم افغانستان را تاریک ساخت.
بعد از فروپاشی ۱۵ آگست، رئیس جمهور غنی با دو معاون اش آقای امرالله صالح و سرور دانش، وزیران، وکیلان، فعالان مدنی، رهبران سیاسی، فعالان حقوق بشر و حقوق زنان، جنرالان نظامی، نویسندگان و خبر نگاران همه از افغانستان خارج شدند. طالبان خود را تکتازانی تعریف کردند که با زور، خشونت و انتحار یک نظام را سقوط دادند و میدان را فتح کردند. در این میدان، تنها شمشیری که گردن و زبان میبُرَّد و تنها تفنگی که مغز دیگر اندیشان و منتقدان را متلاشی میکند در دستان کثیف طالبان قراردارد.
در این میدان خطرناک و خشن؛ اسلحه AK-47 روسی، M16، M4، تانکهای هاموی و رنجرهای شرکت فورد آمریکایی، بوشکههای مواد انفجاری و افراد انتحاری تعیین تکلیف میکند. در یک چنین میدان، دختران و زنان جوان افغانستان بودند که سکوت سنگین خشونت و سرکوب را شکستند. چشم در چشم طالبان و در برابر اسلحههای ماشهشده به دادخواهی و اعتراض آغار کردند. این دختران و زنان از متن جامعه برخواستند، بدون حمایت داخلی و خارجی تبدیل شدند به صدای یک ملتی که در گروگان طالبان قراردارد. این دختران حرکتشان را در قالب جنبشهای زنان نظم و نسق دادند و اکنون در افغانستان یکی از طرفهای درگیر البته با ابزار مدنی در برابر طالبان قرار دارند.
ادامه دارد.