نویسنده: مژده صوفی، عضو گروه حرکت برای تغییر
زنان یک جامعه باید منحیث نیمی از پیکر جامعه، خود را ثابت کنند. ستمی که بر زنان روا داشته میشود، یکی از ریشهدارترین نوع ستم در طول تاریخ بشر بوده است. این ستم در جوامعی کمرنگ شده و یا هم از بین رفته است که زنان خود را شناخته، حقیقت و موجودیت خود را برای همه به اثبات رسانیدهاند؛ به عنوان مثال زنان چینی زمانی خود را ثابت کردند و فرهنگ مردسالار را به چالش کشیدند که نقش فعال در جنگ علیه جاپان بازی کردند. آنان در مناطق آزاد شده نقش رهبری را بر عهده گرفتند. با این کار ایدههای کهن و سنتی از قبیل این که زنان نسبت به مردان مهارت بیشتری برای امور خانه و خانهداری را دارا هستند و ذهن خلاقانه و نیروی جسمی ضعیفتری نسبت به مردان را دارند با چالش مواجه کردند.
تقسیم کار، که در بالا یاد شد، از یک جهت باعث تقدسگرایی برای نقش مادرانه شده که این خود مهر تایید برای تداوم این نظام است و از جهت دیگر زنان را در چهارچوب تولید خانگی و پرورش فرزندان محدود میکنند. این ایدهی سنتی و تاریخی زنان را جنس دوم معرفی کرده و در مقابل برای مردان نقش خلاقانه و جنس اول را اعطا میکند.
در فرهنگ ما همیشه ارزش پدیدهها در جهت امور دینی و اُخروی و بعد از آن در سطح سود خانگی یا همان مالکیت خصوصی تعیین میگردد. به همین دلیل اگر در مواردی زنان از نقش تولید خانگی بیرون رفته و به کار در اجتماع هم پرداختهاند، این فعالیتها باعث رهایی زنان و بالاخره سبب رهایی همه افراد اجتماع نگردیده است؛ زیرا کار در اجتماع نمیتواند به خودی خود رهاییبخش باشد.
تصویر غلطی که در ذهن همهی ما ایجاد شده است این است که اگر زنی در بیرون از خانه به کار و فعالیت بپردازد آسودهتر خواهد شد. به این تعبیر که دیگر پشت میز خواهد نشست، با کمپیوتر و تکنالوژی سر و کار خواهد داشت و با مصرف انرژی کمتری میتواند امور مالی خود و خانواده را بهبود ببخشد. هدف از این فعالیت سودبخش به زندگی بهتر برای خانواده یا همان مالکیت خصوصی است که این با همان نقش سنتی زن که در چهارچوب خانواده تعیین میشود چندان فرقی ندارد. در هردو نقش زنان برای سودبخشی در سطح خانواده فعالیت میکنند نه فراتر از آن.
در اینجا مبارزه برای شخصیت اجتماعی به فراموشی سپرده میشود؛ مبارزه برای تغییر جامعه، مبارزه برای امور عمومی و اجتماعی، مبارزه برای تحول شرایط زنان و نقشی که منحیث جنس دوم سالیان سال برای زن در نظر گرفته شده است.
مالکیت خصوصی و تقویت منافع شخصی در طولانی مدت باعث عقب راندن زن در جایگاه جنس دوم شده و کار به صورت جمعی برای نفع همگانی را بیمعنا جلوه داده است.