تحقیرشدگی‌های خودخواسته‌ی زنان افغانستانی

نویسنده: علی پیام

چندی پیش عکس بالا را در یکی از حساب‌های کاربری رسانه‌های همگانی دیدم. سپس آن را ذخیره کردم. یادم هست که در زیر عکس نوشته شده بود: «شهر قندهار، زنان در دوره‌ی حکومت طالبان». اکنون با اجازه‌ی عکاس و ناشرش که نمی‌دانم کیست، آن را در این‌جا شریک می‌سازم. امیدوارم مشمول نقض حق‌نشر نشوم.

این عکس مرا به یاد خاطره‌یی انداخت. چند سال پیش در ایستگاهی در شهر هرات منتظر موتر بودم. به جز من چند مسافر دیگر نیز منتظر بودند تا موتری پیدا شود. موتر سراچه‌یی در پیش پای ما ایستاد شد. ما چند نفر بودیم. چند زن و من و چند مرد. زمان سوار شدن موتر صحنه‌یی مرا شوکه کرد. شگفت‌زده شدم. این صحنه نمایش روان‌شناختی مردم افغانستان برایم بود و هست. هنوز که از آن سال‌ها چندی می‌گذرد، گاهی به آن صحنه می‌اندیشم. دیدم که دو سه زن برقع والا بدون هیچ کلماکل و گپ و سخنی رفتند در داله یا تول‌بکس موتر نشستند. اصل سخن در این‌جاست که در اصل تول‌بکس یا داله‌ی موتر سراچه جای نشستن آدمی نیست. آن‌جا جای قراردادن بار، مثلاً بوجی کچالو، پیاز، تره‌بار، بکس و غیره است. تصور قضیه خیلی دشوار نیست؛ این‌که زن افغانستانی جایگاه خود را چنین تعریف کنند که به‌جای نشستن در چوکی به شکل محترمانه و موقر و متشخصانه، مانند دو سه بوجی کچالو در تول‌بکس یا داله‌ی موتر بنشینند.

شاید در نگاه بسیار سطحی، نشستن زنان در محل بار موتر یا تول‌بکس یا نشستن زنی در بزرگ شهری چون قندهار با سگی در چهارچرخی، چیز پیش پای افتاده‌یی باشد. شاید در افغانستان خیلی عادی و امر معمولی باشد؛ ولی درواقع امر ژرفناکی است. این‌که چطور زنان افغانستان تا این اندازه حقیر و خوار شده‌اند یا به سخن دیگر حقارت و وارفتگی را پذیرفته‌اند که حتا متوجه‌ شأن و شخصیت و جایگاه‌شان نیستند. البته ممکن است که رفتار حقیرانه‌ی این چنینی زنان در افغانستان علت‌های بسیاری داشته باشد؛ مثلاً ناداری و تهی‌دستی؛ شاید کرایه‌ی تول‌بکس موتر سراچه کمتر از چوکی باشد و هم‌چنین مسائل جلوگیری از اختلاط زنان با مردان از نظر گرایش‌های مذهبی و غیره؛ ولی این موارد نمی‌تواند توجیه‌گر باشد. برای این‌که اگر تهی‌دستی و ناداری باشد، از چه روی مردان در تول‌بکس یا داله‌ی موتر نمی‌نشینند؟

از نظر تجربه‌ی زیستی همه‌ی مردم افغانستان موارد بسیاری را دیده‌اند که نشان‌دهنده‌ی روان تحقیرشده، ازهم‌پاشیده، پست انگاشته‌شده، به‌اصطلاح «جنس دومی بودن» زنان‌اند. در این‌جا چند مثال و نمونه می‌آورم تا بحث کمی جان بگیرد و دست‌مایه‌ی بحث جامعه‌شناسان و روان‌شناسان افغانستانی شوند:

مثال نخست: همه‌ی شما دیده‌اید که هرگاه زنان و مردان در افغانستان برای غذاخوری‌ می‌روند، که متأسفانه همین سهم نیز در زیر بیرق گروه طالبان از زنان گرفته شده است، مردان در جای مناسب، روشن یا در بخش اصلی غذاخوری می‌روند؛ اما خانم‌ها یا زنان به شکل تعریف‌شده در پستوها، پشت پرده، زیرزمینی، جاهای نمور و تاریک و بخش غیر استندرد غذاخوری می‌روند. این یعنی تعریف جایگاه زنان در افغانستان.

مثال دوم، همگی دیده‌اید که در مسجدها، تکیه‌خانه‌ها و مراکز اجرای مناسک و مراسم دینی و مذهبی نیز جای نشستن یا جایگاه زنان افغانستانی، پشت پرده، جاهای نمور و تاریک و حبس و جای پرده‌کشیده‌شده است.

مثال سوم را همگی شاهد هستید. با آن‌که صاحب اصلی دسترخوان یا سفره زنان هستند، اما در زمانی که سفره یا دسترخوان پهن می‌شود، جای نشستن مردان با زنان فرق دارد؛ مردان بالانشین هستند و زنان پایین‌نشین؛ چنین فرمول «فرادست» و «فرودست» یا فراتر و فروتر و چنین طبقه‌بندی زشت و غیرانسانی. حتا مواردی را هریک از مردم افغانستان شاهد هستند که تا زمانی که مردان سیر نشده‌اند، زنان لب به غذا نمی‌زنند.

مثال چهارم، هرگاه در ملی بس یا بس‌های شهری از جمله شهر کابل بنشینید، بدترین و پست‌ترین جایگاه از آن زنان است. زنان همانند چند بره بزغاله‌یی که در تهاجم گرگ‌های مهاجم در یک کنج ملی بس خود را کنجوله می‌کنند؛ در این مثال نیز زنان بخشی از تحقیرشدگی است.

به هر روی، عکس پیوست و آن خاطره‌ی که گفته شد، تفسیر وضعیت روانی زنان در افغانستان است. وضعیتی که زنان با روان‌های ویران‌شده و تحقیرشده در این چنین سیستمی مچاله شده‌‌اند. یک مشت پوست و استخوان شی‌واره‌یی که سهم ناچیزی از زندگی دارند.

با توجه به این نمونه‌ها و مثال‌ها، این پرسش را مطرح می‌کنیم این‌که آیا ممکن نیست که خود زنان بخشی از علت باشد؟ به‌راستی اگر خود زنان علت‌العلل نباشد، بخشی از علت است. یا به سخن دیگر خود زنان مقصر تعیین جایگاه خود هستند. خود زنان چنین جایگاهی را برای خود تعریف کرده‌اند که به‌جای نشستن در چوکی سراچه، در تول‌بکس یا داله‌ی آن بنشینند. بحث هر علت دیگری را کنار می‌گذاریم، تیر پیکان سخن می‌تواند متوجه غفلت یا تن‌دهی زنان افغانستان راجع به جایگاه‌شان باشد. کمی شجاعت و دلاوری، کمی ریسک و خطر و کمی بی‌باکی در برابر ساختارهای سنگ و سمنت می‌تواند جایگاه زنان را در افغانستان تغییر بدهد.

پیدا و آشکار است که تفسیرهای تندروانه و نادرست از دین، ساختارهای مردسالارانه، جنگ و ناامنی‌های پیاپی سیاسی، نبود یا کمبود معارف و آموزش، ناداری و تهی‌دستی و غیره از جمله عوامل قراردادن زنان در جایگاه پست و پایین در افغانستان هستند، اما تا خود زنان به این وضعیت تن ندهند، هیچ یک از عوامل نمی‌تواند تعیین‌کننده باشد. پس زنان در افغانستان نسبت به جایگاه‌شان مقصر هستند. برای این‌که زنان به این وضعیت تن داده‌اند. هرگاه خود زنان برای تغییر اقدام نکنند، این وضعیت تشدید خواهد شد. به‌راستی از چه روی زنان در افغانستان برای تغییر نمی‌اندیشند؟ وضعیت جایگاه زنان در افغانستان یادآور همان گفته‌ی معروف ولتر است که «سخت است آزاد کردن نادان‌هایی که زنجیرهای خود را می‌پرستند».

به هر روی، تقویت جنبش‌های زنانه که برای تغییر در افغانستان تلاش می‌کنند، یکی از راه‌های تغییر وضعیت است. با آن‌که محدودیت‌های فرهنگی، ناامنی و جنگ، محرومیت و ناداری، تبعیض جنسیتی و فقدان زیرساخت‌ها از جمله چالش‌های فرا راه هرگونه تغییر است، با این حال، آموزش و آگاهی‌رسانی، حمایت از سازمان‌های مدنی، ایجاد شبکه‌های حمایتی، استفاده از رسانه‌های همگانی، برای تغییر کمک خواهد شد.

نتیجه‌ی سخن این است که اگر خود زنان آستین بالا نزنند و جایگاه خود را تعریف درست و انسان‌وار نکنند، همین روال ادامه خواهد یافت. چیزی که با توجه به مثال‌های بالا تبدیل به منطق شده است؛ این‌که مثلاً جای خوب از آن مردان و جای بد و نامناسب از آن زنان؛ این بد رسمی است.

به اشتراک بگذارید: