تماشای عروسی خواهرم از عالم غربت و آوارگی

قدسیه شجاع‌زاده

امشب در افغانستان عروسی خواهرم است. من و خواهر دیگرم (کریمه) در ایران هستیم. از این عالم غربت و اتاق خود در جشن عروسی خواهرم سهم گرفته چرخیدیم و رقصیدیم. آخرش بغض‌مان گرفت و آهسته و سیر گریه کردیم.

در خانه‌ی ما شادی و سرور بود؛ اما ما نبودیم. از هزاران کیلومتر راه دور با تماس تصویری و نت ضعیفی که مدام قطع و وصل می‌شد، به تماشای عروسی خواهرم نشستیم. با مادرم صحبت کردیم و عروسی خواهرم را برایش تبریک گفتیم؛ اما هنگام صحبت کردن ما، مادرم را بغض گرفت و بسیار گریست. نبود ما، درد غربت، هزاران مشکلی که دامن‌گیر مردم ماست، آزارش داد و اشک‌هایش را سرازیر کرد.

این جدایی و درد را به خاطر ایستادگی ما علیه طالبان متحمل شدیم. آمدن آن‌ها ما را مهاجر، فراری و محکوم به جدایی از خانواده، وطن و دوستان کردند.

گاهی که دلتنگی امانم نمی‌دهد، فکر می‌کنم به آخر خط رسیدم. از خودم می‌پرسم «قدسیه اگر پیش از تظاهرات می‌دانستی که نتیجه چنین خواهد شد و اعتراضات ما هیچ تغییری به وجود نخواهد آورد، باز هم این‌ کار را می‌کردی؟ اصلا چرا باید کاری را کرد که هیچ پیامدی جز درد نداشته باشد؟ برایم پاسخ می‌دهم که باید این کار را می‌کردم. اگر به گذشته باز گردم و به همان موقعیت بروم باز هم این کار را می‌کنم؛ زیرا باید در مقابل این گروه ایستاد شد و نه گفت. باید از وجود و هستی خویش به عنوان یک انسان آزاد دفاع کرد.»

آزادی را باید مطالبه کرد و به چنگ آورد. نیروهای ارتجاع باید بدانند که ما ساکت نخواهیم نشست. این روزهای سخت ما را از پا در نمی‌آورند. مردم ما مثل شیشه هستند، هرچه شکسته‌تر شوند، تیزتر می‌شوند. آنچه ما را نکشد قوی‌تر مان خواهد کرد. هرچه زنان را بیشتر از تعلیم منع کنند، بیشتر مجذوب آن خواهند شد. مطمئنم دخترانی که از مکتب رفتن منع شده‌اند به شدت و حدت بیشتری به سوی دانش و نور خواهند رفت.

پ، ن: ۱- قدسیه شجاع‌زاده و کریمه شجاع‌زاد از فعالان جنبش زنان در مزار شریف هستند. آن‌ها بعد از سرکوب جنبش زنان شهر مزار، به سوی ایران فرار کردند.

پ، ن: ۲- شما نیز خاطرات، دیدگاه‌ها و چشم‌دیدهای‌تان را برای «صدای زنان افغانستان» بفرستید تا نشر کنیم.

به اشتراک بگذارید: