نویسنده: علی پیام
پارهی پنجم
یکی از راههای تمایز میان «انسان نو» و «انسان کهنه» در ارجاعات عقلگرایی و سنتگرایی آنهاست. انسان نو، انسان عقلگراست. به باور مایکل ایچ. لسناف، مدرس سیاست در دانشگاه گلاسگو «عقلگرا کسی است که طرفدار اندیشیدن فارغ از هر الزام نسبت به هر مرجع و اقتداری سوای موقعیت و اقتدار خرد است. او دشمن اقتدار و مرجعیت، تعصب، امور صرفا سنتی، عادتی یا آدابی است. گرایش ذهنی و در آن واحد هم شکاکانه است و هم خوشبینانه. شکاک است چون به نظر او هیچ عقیده، هیچ عادت، هیچ ایمان و هیچ چیز دیگر ریشهدار یا مورد اعتقادی نیست که او بتواند به هیچ پروایی آن را مورد سوال قرار دهد یا آنچه خود آن را خرد مینامد داوری کند و خوشبین است؛ زیرا عقلگرا هرگز در قدرت خرد خویش برای تعیین ارزش یک چیز حقیقت یک عقیده یا درستی یک عمل تردید نمیکند».۱
بر عکس، «انسان کهنه» سنتگراست و هرآنچه با «سنت» و قالببندی آن برابر نشود، مردود است. انسان سنتی با آنچه از پژوهش پژوهشگران چه اسلامی و غیر اسلامی به دست میآید، کارهایشان از سر «آنچه خرد و عقل حکم میکند» برابر نیست، بلکه با «هرآنچه سنت و سیرهی پیشینیان گفت» برابر است. مصطفی ملکیان اندیشهورز ایرانی نیز ویژگی انسان نو را «عقلگرایی» دانسته و گفته است «ویژگیهای آن عبارت است از انسانگرایی، اندیشه در حال پیشرفت، مادیگرایی، عقلگرایى، ویژگى تجربى، برابرى طلبى، فردگرایى و احساساتگرایی.»۲
انسان نو در حال پیشرفت است و انسان کهنه در حالت سکون و ایستایی. انسان نو در حال و در آینده زندگی میکند و محصول امروزی است، با نگاهی به حال و آینده. انسان کهنه، امروز زندگی می کند با نگاهی به گذشتههایی که تاریخ مصرف آن مربوط گذشته بوده است. انسان نو فکرش نیز بهروزرسانیشده است؛ اما انسان کهنه، محصول و برایند گذشته است؛ کسی است که امروز نفس میکشد، ولی درواقع مربوط به گذشته است. انسان نو و کهنه، دو نیروی متضاد و دو قطب مخالف. دو طیف فکری: یکی عقلگرا و خردورز، و دیگری سنتگرا که با خطکش و چارچوب سنت نفس میکشد. دو نیرو که رو در روی همدیگر قرار دارند. باور پژوهشگران نیز همین است: «وقتی تجدد دامنگستر شد و از اروپا به بخشهای جهان پا گذاشت این ویژگی ضدیت با «سنت» و «دین» را کمابیش در خود حفظ کرد.۳
یکی پیشرو و دیگری پسمانده. انسان کهنه، انسان سنتگراست؛ یعنی ارجاعات باید و نبایدش «سنت» است و سیرهی گذشتگان؛ بیچون و چرا. چنین طرز تفکر در فرهنگ اسلامی پیشینهی فکری بسیاری دارد. متفکران و رهبران فکری اسلامی طیف سنتگرا بودهاند. جامعهی سنتی نیز همین منطق را رعایت میکنند. نمونههای بسیاری از این طرز فکر در حوزهی اقتدار و قلمرو حوزهی فکری اسلامی وجود داشتهاند؛ از غزالی تا دیگر فقهای اسلامی چون احمد بن عبدالحلیم بن تیمیهی حرانی معروف به ابن تَیمیَه و ابراهیم بن موسی شاطبی از فقیهان مذهب مالکی و محدث اندلسی و خیلیها. هر یک از این طیف، هرگونه نوآوری را مذموم میدانستهاند. به طور نمونه، آنچه پژوهشگران گفتهاند «غزالی دغدغهی ایمان داشته نه عقل؛ زیرا او تنها مؤمن را سعادتمند و نجاتیافته از آتش دوزخ میدانسته است. عقلانیت مستقل از بندگی و دین برای او موضوعیتی ندارد. وی عقل فیلسوفان را از دستیابی به حقایق امور قاصر میدانسته است.»۴
به سخن دیگر، انسان کهنه در تفکر خودش پیرو مقولاتی چون اجماع، قیاس و سنت است. از این چارچوبها و ساختارهای تنظیمشده بیرون نمیتواند برود. این روش، با هرگونه نوآوری بنیادهای عقلانی مخالف است. غزالی در کتاب خودش، «احیاء علوم الدین»، پیروی از سنت پیامبر و سلف صالح را راه درست بیان کرده است و آن را راه رستگاری انسان قلمداد کرده است. پس هر کسی که پایش را از این چارچوب و از این خطکشی بیرون بگذارد، به بیراهه رفته است.
تار و پود فکر و ذکر انسان کهنه را «فقه» تشکیل میدهد و فقه مبتنی بر «تقلید» و وفاداری به نصوص دینی است؛ لذا ابزاری بهنام «عقل» و «خرد» در جغرافیای فکری انسان فقهزده جای پایی ندارد. انسان کهنه، مقلد است و عقبگرا؛ چنین ویژگییی. قاعدهی «تقلیدگرایی» خوی و خصلت انسان کهنه است.
انسان کهنه ایستا است؛ انسانی که بنیاد هویت و هستی خویش را بر سنت، تقلید، پیروی از سیرهی گذشتگان و حفظ بنیانهای موجود قرار داده است. انسان کهنه کسی است که در برابر اندیشههای نو، مقاومت و ایستادگی میکند. فراتر از این، بلکه دید دشمنگونه با نوگرایی و عقلگرایی دارد. برای انسان کهنه، نوگرایی، تهدید بزرگی است برای فروپاشی نظم و چیدمان پیش ساختهی ذهنی و زندگی وی، در واقع پناهگاه امن وی. از دید انسان کهنه، هر باور و اندیشهیی مخالف سنت و تقلید، بهسادگی باید دور انداخته شود و دارندهی تفکر نوگرایانه کافر، ملحد، لعین، مرتد و مهدورالدم قلمداد میشود.
جامعهی افغانستانی؛ سنت و نوگرایی
با توجه به آنچه گفته شد، باید تفکر کرد و پرسید که آیا در این جدال، انسان افغانستانی در کدام طیف فکری قرار میگیرد؟ واقعیت این است که نشانهها و قرائن نشان میدهند که برخی از مردم افغانستان نمایندهی اصیل «انسان سنتی» هستند. بدون اینکه داوری به خوب و بد بودن نوگرایی و سنتگرایی داشته باشم، واقعیت امر این است که جامعهی افغانستان، همواره در گرداب سنت غرق بوده است و هست. این سنتزدگی همواره راه پیشرفت و بهروز بودن را از آنان گرفته است. همین طرز تفکر مردم را در کام ملاهای لنگ تا مولوی عنابی و امثالشان فرو برده است؛ و مردم گلهوار گوش به فرمان ملاهای کهنهفکر و مرتجع دادهاند و میدهند. بهویژه وضعیت گذشتهگرایی، سنتگرایی و واپسگرایی پس از تسلط گروه طالبان افزایش پیدا کرده است. اکنون روال کار بدین طریق است که هرآنچه با سنت سازگار نباشد، سزاوار مجازات است و دارندهی تفکر نوگرایانه و عقلگرایی، مرتد، ملعون، کافر، غربزده و لعین پنداشته میشود.
دلیل آشکار این عملکرد همانا شکلگیری سیستمهای چون دستگاه امر به معروف و نهی از منکر است تا مردم را در چوکات سنت قرار بدهد. در نظام کنونی افغانستان، چیدمان فکری و منظومهی اندیشهی حاکم از سوی طالبان، مخالف هرگونه رویکردهای نوگرایانه است؛ مثلا مفاهیمی چون حقوق بشر، برابری جنسیتی، حکومت مبتنی بر قانون عرفی، معیارهای پذیرفتهشدهی بینالمللی ارزشهای عرفی که وضع آن به دست بشر برمیگردد، مردمسالاری، انتخابات و دیگر قوانین و قواعد مدرن و نو، کفری پنداشته شده و سزاوار مجازات دانسته میشود.
انسان کهنه، بهویژه در بسترهای سنتی یا دینی، ذهنی توجیهگر دارد؛ بدین معنی که سنت را در خدمت بهرهبرداری منافع و سود خود به کار میبرد، نه برای نقد آنچه باید بشود یا حالت پیشروانه داشته باشد. در حالی که انسان نو، با ابزار عقل نقاد زندگی را سپری میکند یا عقل را ابزاری میداند و گشودن افقهای نو.
این تقابل در راستای نقد انسان افغانستانی، جدال پسماندگی و ایستایی است و پیشروی بهسوی آینده. کشاکش بین گذشته و دیگری رو به آینده. در این جدال و کشاکش، سنت گرایی هرگونه «نوگرایی» و «نوآوری» را «بدعت» میپندارند. «بدعت» در مقابل «سنّت»، قرار دارد و در لغت به معناى نوآورى یا اختراع چیزى بدون نمونهی پیشین است، و در اصطلاح متون و منابع اسلامى عبارت است از عملى که اصل و پایهیى در شریعت نداشته باشد».۵
دنباله دارد
منابع:
مایکل ایچ. لسناف (۱۳۸۰)، فیلسوفان سیاسی قرن بیستم، خشایار دیهمی، تهران: نشر کوچک.
وبسایت آفتاب (بیتا)، ارزیابی مدرنیته از نگاه مصطفی ملکیان، سخنرانی ،۱۵/۱۲/ ۸۴، دانشکدهی علوم اجتماعى دانشگاه تهران.
همان.
پرتال جامع علوم انسانی، چالش عقل و ایمان در سنّت اسلامی: پژوهش موردی امام محمد غزالی، اعظم قاسمی، برگرفته از پژوهشهای فلسفی- کلامی، سال بیستوچهارم، بهار ۱۴۰۱ شمارهی ۱، (پیاپی ۹۱)
دانشنامهی اسلامی، بدعت، بینا، بیتا.
پینوشت: عکس از انترنت