خشونت جنسی؛ بازتولید نابرابری جنسیتی در سایه‌ی کلیشه‌ها و نظام‌های اخلاقی تبعیض‌آمیز

نویسنده: فرزانه پناهی

خشونت جنسی، به‌عنوان یکی از فراگیرترین معضلات اجتماعی، مرزهای فرهنگی، جغرافیایی و اقتصادی را پشت سر گذاشته و در تمامی جوامع، فارغ از سطح توسعه‌یافتگی، قربانی می‌گیرد. این پدیده، که شامل آزارهای خیابانی، تجاوز، استثمار جنسی و دیگر اشکال نقض حریم روانی و جسمی افراد است، اثرات عمیق و ماندگاری بر سلامت روانی، جسمی و اجتماعی آنان بر جای می‌گذارد. در بسیاری از موارد، قربانیان خشونت جنسی با انکار و سرزنش اجتماعی روبه‌رو می‌شوند؛ پدیده‌یی که نه‌تنها چرخه‌ی خشونت را بازتولید می‌کند، بل‌که قربانیان را در انزوای اجباری و سکوت فرو می‌برد.

در جوامع مختلف، خشونت جنسی بسته به ساختارهای فرهنگی و اجتماعی، با شدت‌ها و اشکال متفاوتی بروز می‌کند. در جوامع مدرن، با وجود پیشرفت قوانین و افزایش آگاهی عمومی، این مشکل هم‌چنان در قالب‌هایی مانند آزارهای آنلاین یا سوءاستفاده در محیط‌های کاری تداوم دارد. در مقابل، در جوامع سنتی، خشونت جنسی اغلب در بستر ساختارهای فرهنگی و مذهبی ریشه‌دار قابل تحلیل است. این ساختارها، که به‌ شدت تحت ‌تأثیر نظام‌های مردسالارانه قرار دارند، با تحمیل نقش‌های جنسیتی محدودکننده، زنان را عامل وقوع خشونت معرفی می‌کنند؛ رویکردی که به گسترش و مشروعیت‌بخشی ضمنی خشونت علیه آنان می‌انجامد.

نظام اخلاق جنسیتی در جوامع سنتی، یکی از مهم‌ترین مؤلفه‌های بازتولید خشونت علیه زنان است. این نظام، که در لایه‌های فرهنگی، اجتماعی و دینی ریشه دارد، کلیشه‌هایی را رایج می‌کند که زنان را موجودات «ضعیف»، «احساسی» و مردان را «قوی» و «غریزی» تعریف می‌کند. چنین تفکراتی که در بسیاری از جوامع سنتی به‌عنوان اصول اخلاقی پذیرفته شده‌اند، چارچوبی معیوب ایجاد می‌کنند که در آن زنان، به‌جای آن‌که قربانی خشونت شناخته شوند، مسئول تحریک و وقوع آن معرفی می‌شوند. این رویکرد، که اغلب ریشه در اصول و مفاهیم دینی دارد، زنان را در جایگاه نظارتی و کنترلی قرار می‌دهد و بار مسئولیت اخلاقی رفتار مردان را از دوش آنان برمی‌دارد.

در جوامع دینی و سنتی، مفاهیمی مانند عفت و حجاب، به‌عنوان ابزار کنترل اجتماعی زنان تعریف می‌شود. این برداشت‌های انحرافی، فرهنگ سرزنش قربانی را تقویت می‌کنند. در چنین فرهنگی، زنان به‌ دلیل «عدم رعایت هنجارهای اجتماعی» یا «پوشش نامناسب» مورد سرزنش قرار گرفته و حمایت اجتماعی از آنان به‌طرز چشمگیری کاهش می‌یابد. این نگرش، قربانیان خشونت جنسی را در معرض قضاوت و طرد اجتماعی قرار داده و چرخه‌ی سکوت و پنهان‌کاری را تقویت می‌کند.

یکی از پیامدهای مستقیم این نظام اخلاقی، سکوت اجباری قربانیان خشونت جنسی است. بسیاری از زنان، به‌دلیل ترس از بی‌اعتباری، قضاوت یا طرد اجتماعی، از افشای تجربه‌های خود خودداری می‌کنند. این سکوت، مرتکبان خشونت را جسورتر کرده و چرخه‌یی از رفتارهای خشونت‌آمیز را ایجاد می‌کند که به‌طور مداوم بازتولید می‌شود. پیامدهای این خشونت، تنها به فرد قربانی محدود نمی‌شود، بل‌که در سطح اجتماعی نیز، آثار مخربی بر جای می‌گذارد. زنان قربانی خشونت اغلب با مشکلات روانی مانند اضطراب، افسردگی و کاهش اعتمادبه‌نفس مواجه شده و از مشارکت در فعالیت‌های اجتماعی، تحصیلی و حرفه‌یی باز می‌مانند. این محدودیت‌ها، به‌ طور کلی، مشارکت اجتماعی زنان را کاهش داده و حضور آنان را در عرصه‌های عمومی به چالش می‌کشد.

خشونت جنسی و محدودیت‌های اجتماعی علیه زنان، در بسیاری از نظام‌های سیاسی و اجتماعی، با توسل به دین و فرهنگ ضد زن، نه‌تنها توجیه بل‌که نهادینه می‌شود. نظام‌هایی چون حکومت طالبان نمونه‌ی بارز تلفیق افراط‌گرایی دینی با سیاست‌های سرکوب‌گرانه هستند که زنان را به‌طور سیستماتیک از حقوق اساسی شان محروم می‌کنند. طالبان با توسل به آموزه‌های دینی و سوءاستفاده از مفاهیمی چون عفت، نظم اجتماعی و کرامت، حضور زنان در عرصه‌های عمومی را تهدیدی برای جامعه معرفی کرده و آنان را از حق آموزش، کار و حتا تفریح محروم کرده‌اند. این نوع نظام‌های اخلاقی، با متهم کردن زنان به عامل اصلی بی‌نظمی اجتماعی، خشونت و سرکوب را توجیه کرده و سلطه‌ی مردان را به‌عنوان یک ضرورت الهی قلمداد می‌کنند.

خشونت جنسی هم‌چنین بر کودکان تأثیرات عمیقی دارد. در جوامعی که آموزش جنسی تابو محسوب می‌شود، آزار جنسی کودکان اغلب نادیده گرفته شده یا با توجیهاتی مانند «رفتار نامناسب» کودک، مورد سرپوش قرار می‌گیرد. این رویکرد نه‌تنها به تداوم خشونت علیه کودکان می‌انجامد، بل‌که چرخه‌ی خشونت را به نسل‌های آینده منتقل می‌کند و پایداری آن را تضمین می‌کند.

برای مقابله با خشونت جنسی و پایان‌دادن به چرخه‌ی بازتولید آن، بازنگری اساسی در نظام اخلاق جنسیتی ضروری است. این بازنگری باید با نقد صریح سنت‌ها و دستورات دینی آغاز شود. آموزش‌های گسترده درباره‌ی حقوق زنان، مفهوم واقعی عفت و حجاب و مسئولیت اخلاقی مردان می‌تواند به تغییر نگرش‌های اجتماعی کمک کند. در این راستا، ترویج گفتمان‌های جدید درباره‌ی حق انتخاب زنان و مقابله با فرهنگ سرزنش قربانی، می‌تواند به تدریج نگرش‌های اجتماعی را اصلاح کرده و از گسترش خشونت جلوگیری کند.

آموزش جنسی نیز یکی از گام‌های کلیدی در این مسیر است. کودکان و نوجوانان باید درباره‌ی کنترل غرایز، احترام به حقوق دیگران و پذیرش مسئولیت اخلاقی آموزش ببینند. چنین آموزشی می‌تواند در بلندمدت به تضعیف و در نهایت از میان برداشتن فرهنگ خشونت کمک کند. علاوه بر این، ایجاد فضای حمایتی برای قربانیان خشونت، از طریق ارائه‌ی خدمات مشاوره، حمایت قانونی و اجتماعی و مقابله با کلیشه‌های فرهنگی، می‌تواند به کاهش اثرات مخرب این پدیده و تقویت جایگاه زنان در جامعه منجر شود.

نظام اخلاق جنسیتی در جوامع سنتی با تحمیل نقش‌ها و انتظارات نابرابر به زنان و مردان، یکی از عوامل اصلی بازتولید خشونت علیه زنان است. این نظام، که اغلب با مشروعیت‌بخشی سنت یا دین توجیه می‌شود، نیازمند اصلاح و بازنگری عمیق است. تنها از طریق آموزش، نقد تفاسیر مردسالارانه و ترویج گفتمان‌های برابری‌خواهانه است که می‌توان به جامعه‌یی عاری از خشونت علیه زنان دست یافت؛ جامعه‌یی که در آن مسئولیت اخلاقی به‌طور برابر میان همه افراد تقسیم شود و کرامت انسانی، فارغ از جنسیت، پاس‌داری شود.

به اشتراک بگذارید: