رعنا پس از تجاوز آموزگارش، به زندگی‌ خود پایان داد

رعنا فرزند نادر، از قریه‌ی سنگان ولسوالی میرامورِ ولایت دایکندی، صنف پنجم مکتب را به صورت غیررسمی می‌گذراند. او مانند دیگر هم‌سن‌وسالان خود، با شوق و اشتیاق تمام به مکتب می‌رفت. رعنا برای رسیدن به «فردای بهتر» برای خود، خانواده و جامعه‌اش تلاش می‌کرد تا روزگار تیره‌وتاریک زندگی‌اش را با عبور از راه مکتب و دانشگاه روشن کند. او آرزوی گم‌شده‌اش را بین ورق‌های کتاب جستجو و برای زندگی بهتر تلاش می‌کرد؛ اما بی‌خبر از اینکه دیوارهای بلند ستم، خشونت و تجاوز در سایه‌ی شوم حاکمیت طالبان، راه دانایی را بسته است.

این دانش‌آموز صنف پنجم، به جای مهر و عطوفت، مورد تجاوز و خشونت آموزگارش قرار گرفت. براساس عریضه‌یی که او به محکمه‌ی ابتدایی طالبان در ولسوالی میرامورِ ولایت دایکندی ارائه کرده بود، وی توسط معلمش به‌نام زمان پسر سلمان و یک عضو محلی طالبان در دایکندی ربوده شده، برای شخص دیگر به فروش رسیده و به کابل انتقال داده می‌شود. رعنا مدت زیادی را در بند اختطاف‌گران بود و در نهایت از چنگ آن‌ها فرار می‌کند. او شب را در یک مسجد سپری می‌کند و از آنجا با خانواده‌‌اش تماس می‌گیرد. پدر رعنا نیز خود را به سرعت به کابل رسانده و دخترش را به خانه می‌آورد.

رعنا بابت داد‌خواهی این قضیه، به تمام ادارات محلی طالبان شکایت کرد و از سوی ادارات مربوطه هیچ‌گونه توجهی در مورد پرونده‌اش دریافت نکرد. محکمه‌ی طالبان، بررسی این پرونده را به شورایی موسوم به «شورای علما» ارجاع می‌دهد. این شورا که از نامش پیداست، یک شورای غیررسمی، محلی و دارای اعضای فرصت‌طلب است که در تبانی با اعضای طالبان از مردم و باشندگان محل اخاذی می‌کند.

بر بنیاد عریضه‌ی رعنا، شورای علما نه‌‌تنها قضیه را بررسی نکرد، بلکه با مجرمان هم‌دست شد و رعنا و پدرش را تهدید به مرگ کردند. شواهد نشان می‌دهد که معلم مذکور در دوران جمهوریت نیز چندین پرونده‌ی اختطاف در کارنامه خود داشته است. از جمله، دختری دیگر به‌نام «گلثوم» را نیز در اول جوزای سال ۱۳۹۳ از مسیر مکتب اختطاف و با استفاده از تفنگچه و چاقو بالایش تجاوز کرده بود. تاکنون، پرونده‌ی قبلی او در نهادهای عدلی و قضایی دوران جمهوریت موجود است. معلم مذکور، هم‌چنان در سال ۱۳۹۹ به جرم «آزار و اذیت» زنان و دختران، به حبس محکوم شده بود. با سقوط حکومت پیشین و تسلط دوباره‌ی رژیم طالبان، زندانیان نیز آزاد شدند. او به واسطه‌ی قاری عنایت‌الله سهار، رئیس پشین معارف دایکندی، دوباره به‌عنوان معلم در همان مکتب، لیسه‌ی ذکور سنگان، استخدام گردید. متنفذین قریه و شورای والدین مکتب نیز از سوابق جرمی و فساد اخلاقی وی به ادارات محلی طالبان شکایت کردند؛ اما مورد توجه هیچ‌یک از ادارات مسئول قرار نگرفت.

رعنا برای تحقق عدالت و رسیدگی به پرونده‌اش، درِ تمام ادارات محلی تحت کنترل طالبان را زد؛ اما جز تحقیر، تهدید و سرکوب چیزی دیگر دریافت نکرد. پدر او از ترس عاملان قضیه به ایران فرار کرد؛ اما رعنا با غرور شکسته و آرزوهایی به بادرفته به خانه بازگشت. دیگر زندگی برای او حس خوبی نداشت. شور و شوق آموزش برایش نمانده بود. بی‌روح و بی‌رمق شده بود و با کوله‌باری از درد، رنج و خشونت روزگار می‌گذراند. او از زندگی و آینده ناامید شد و هیچ افق روشنی برایش قابل دید نبود. تمام کورسوهای نجات را به روی خود بسته دید. خانه و قریه برایش به مکان ترس و تهدید تبدیل شده بود.

او آبرو و حیثیتش را ازدست‌رفته دید، نتوانست در مقابل تحقیر و خشونت، آزار و اذیت، سرکوب و نفرینی که بر او تحمیل شده بود، مقاومت کند. بلکه روح و روانش در زیر بار ستم و تجاوز مچاله شد.

اسناد به‌دست‌آمده از مدیریت مبارزه با جرایم جنایی ولایت دایکندی، نشان می‌دهد که او در تاریخ ۱۴۰۲/۴/۲۷ با استفاده از تناب، خودش را حلق‌آویز کرده و به زندگی‌اش پایان داده است. مرگ او از جمله صدها صحنه‌ی نمایش تلخ تاریخ روزگار ما بود؛ اما تلخ‌تر اینکه در این نمایش، هیچ دلی غمگین و هیچ وجدانی تکان نخورد، و هیچ نهادی از آن حمایت نکرد. تنها اشک بی‌امان مادرش بود که او را تا قبرستان همراهی کرد.

به اشتراک بگذارید: