نویسنده: زهرا حسینی
لیلا، زن ۳۹ سالهیی است که هرگز ازدواج نکرده و به تنهایی در یکی از کوچههای تنگ کابل زندگی میکند. زندگی او محدود به دیوارهای خانه شده است؛ نه به دلیل کمبود آزادیهای فردی، بلکه به خاطر احکام سختگیرانهی طالبان که زنان را در چهارچوبهای سنگین سنتی و مذهبی زندانی کرده است. نبود یک «محرم» در زندگی او، تبدیل به قفل بیصدایی شده که تمام راههای او به سمت دنیای بیرون را بسته است.
لیلا نه تنها از سفر یا حضور در اجتماع محروم شده، بلکه از تمام چیزهایی که روزی او را به زندگی امیدوار میکرد، مانند کار، تحصیل و حتا ارتباط با دیگران نیز بریده شده است؛ اما محدودیتهای فیزیکی تنها بخشی از ماجرا است. چیزی که لیلا را بیشتر از همه آزار میدهد، احساس بیهویتی است. این روزها، او دیگر خود را یک زن مستقل نمیبیند، بلکه تنها بازماندهیی از جامعهیی میبیند که زنانش در سکوت محبوس شدهاند. او هر روز به دیوارهای خانه نگاه میکند و با خود میگوید: «آیا زندان همین جاست؟ آیا بیرون هم همانقدر تاریک است که درون این دیوارها اینچنین است؟»
اما زندگی لیلا تنها بازتاب سرنوشت یک زن نیست؛ بلکه روایت تلخ زندگی زنانی است که با آمدن طالبان، در سکوت و سایهیی تلخ رانده شدهاند. زنانی که حضورشان در جامعه روزبهروز کمرنگتر میشود و صدایشان در غبار محدودیتهای بیپایان گم شده است. این زنان نه تنها از حقوق اولیهی خود محروم شدهاند، بلکه گویی وجودشان نیز نادیده گرفته میشود، بهگونهیی که انگار در جهان خارج از دیوارهای خانهیشان جایی ندارند.
در مقابل، گردشگران خارجی به راحتی و بدون هیچگونه قیدوبندی در خیابانهای همان شهرهایی که لیلا و دیگر زنان افغان از آن محروم شدهاند، قدم میزنند. آنها آزادانه از زیباییهای کشور لذت میبرند، درحالی که طالبان نه تنها چهرهی اصلیشان را نشان نمیدهند، بلکه با چهرهی متفاوت و دوستانه به استقبال آنها میروند. همان کسانی که این روزها با تفنگ به دنبال تحمیل احکام سختگیرانه بر زنان افغان هستند، حالا با گردشگران خارجی در کافهها و هتلها مینشینند و بهگونهیی رفتار میکنند که گویی جهانی متفاوت برای این زنان خارجی وجود دارد؛ جهانی که لیلا و هزاران زن دیگر افغان هرگز قادر به تجربهی آن نخواهند بود. افغانستان مکان آزاد و امنی برای زنان گردشگر خارجی شده است و در مقابل، برای زنان افغان همانند زندانی شده است که از آن راه فراری نیست.
طالبانی که زنان افغان را از سادهترین حقوق انسانی محروم کردهاند، با زنان خارجی با احترام و گشادهرویی برخورد میکنند. زنان گردشگر خارجی در ولایتهای مختلف افغانستان به راحتی و بدون هیچ احساس ترس رفتوآمد میکنند، بدون نیاز به محرم یا هرگونه محدودیتی که برای زنان محلی برقرار است. آنان به راحتی در خیابانها قدم میزنند و از مناطق تاریخی و فرهنگی بازدید میکنند، درحالی که طالبان برای آنان در نقش محافظ ظاهر شدهاند؛ انگار که به این زنان آزادی مطلق بخشیدهاند تا جهانی متفاوت از آنچه بر زنان افغان تحمیل میشود، تجربه کنند.
اما این تجربهی آزاد و امن زنان گردشگر خارجی، تصویر فریبندهیی را از طالبان به جهان نشان میدهد. با ماسک احترام و مهربانییی که طالبان در مقابل زنان گردشگر خارجی بر چهره زدهاند، این گروه تلاش میکنند چهرهیی ملایم و قابلپذیرش از خود به جهان عرضه کنند؛ تصویری که با واقعیت زندگی روزمرهی زنان افغان در تضاد است. این سفیدنمایی طالبان برای زنان افغانستان پیامدهای سنگینی دارد؛ چرا که جهان را به این باور میرساند که شرایط در افغانستان تحت حاکمیت طالبان تغییر کرده و ملایمتر شده است. درحالی که زنان افغان همچنان در میان محدودیتهای شدید و احکام سرکوبگرانه گیر افتادهاند، تصویر آرام و دوستانهیی که به گردشگران خارجی نشان داده میشود، به راحتی از جنایات طالبان چشمپوشی میکند.
تضاد میان آزادی زن خارجی و اسارت زن افغان، نمایانگر سیاستهای دوگانه و نقابدار طالبان است؛ سیاستهایی که یک سوی آن به جهان وعدهی تغییر و اصلاح را میدهد و سوی دیگر آن، واقعیت تلخ و سرکوبگر را برای مردم افغانستان، بهویژه زنان، رقم میزند.
آیا تبعیض میان زن افغان و زن خارجی اخلاقی است؟ زن افغان، مانند لیلا، در سایهی احکام طالبان محبوس شده است. او از سادهترین حقوق انسانی خود، مانند حق تحصیل، کار و حتا قدمزدن در خیابان بدون محرم محروم است؛ اما در مقابل، زنان گردشگر خارجی آزادانه در همان کشور سفر میکنند و از این حقوق برخوردارند. این دوگانه چگونه قابلتوجیه است؟ آیا آزادی و امنیت باید وابسته به ملیت باشد؟ آیا زن افغان، به صرف اینکه اهل این سرزمین است، کمتر از یک گردشگر خارجی سزاوار آزادی و کرامت انسانی است؟
حقوق بشر که بهعنوان یک اصل جهانی مطرح شده است، باید بدون تبعیض بر اساس ملیت، جنسیت یا قومیت به همهی انسانها تعلق بگیرد. اما در اینجا شاهدیم که حقوق زنان افغان در سطحی بسیار متفاوت از حقوق زنان گردشگر خارجی در افغانستان اجرا میشود. آیا چنین وضعیتی میتواند توجیه اخلاقی داشته باشد؟ چگونه ممکن است که طالبان با چهرهیی دوستانه و محترمانه با زنان خارجی رفتار کنند، درحالی که زنان افغان را از ابتداییترین حقوقشان محروم کردهاند؟ این تضاد آشکار از مفهوم عدالت اجتماعی چه میگوید؟
آیا طالبان میتواند به ادعای احترام به حقوق زنان خارجی صادق باشد؟ رفتار طالبان با زنان خارجی، نشاندهندهی رویکردی استراتژیک برای سفیدنمایی و تغییر چهرهی خود در برابر جهان است. آنها با لبخند و احترام از این گردشگران استقبال میکنند، اما این رفتار دوگانه با واقعیت روزمرهی زنان افغان کاملاً در تضاد است. آیا طالبان میتواند مدعی باشد که به حقوق زنان احترام میگذارد، درحالیکه همان حقوق را از زنان افغان دریغ میکند؟ اگر طالبان واقعاً به حقوق زنان باور داشت، آیا این حقوق نباید به طور مساوی برای همهی زنان، چه افغان و چه خارجی، اجرا میشد؟
این پرسشها نه تنها به تضاد آشکار در رفتار طالبان با زنان مختلف اشاره دارند، بلکه ما را به چالش میکشند تا به عمق این مسأله فکر کنیم. آیا طالبان میتواند خود را بهعنوان یک نیروی تغییر و اصلاح به جهانیان معرفی کند، درحالی که به این شکل آشکار دوگانه عمل میکند؟ یا آیا این نقاب موقتی است که برای فریب افکار عمومی جهانی استفاده میشود؟