روایت زن بودن، روایت زنده ماندن است

روایت‌های عصر ظلمت (۶۰)
نویسنده: زهرا حسینی

این روایت برشی از زندگی زنی است که در دیار مهاجرت به دنیا آمده، در دل تبعیض سیستماتیک بزرگ شده و علیه نابرابری‌های جنسیتی و هنجارهای کلیشه‌یی مبارزه کرده است. امروز او، صدای زنانی است که در تبعید یا در افغانستان به حاشیه رانده شده‌اند.

مریم‌جان اکبری این‌گونه آغاز می‌کند:

سال‌ها سکوت کرده بودم، با درد و تروما بزرگ شدم. در حالی‌ که همیشه لبخند می‌زدم؛ اما هیچ‌کس نمی‌دانست پشت آن لبخندهای کوتاه، دختری ایستاده است که هنوز صدای خودش را پیدا نکرده بود. با این حال، من معتقدم هر زنی قدرت رهایی از محدودیت‌های اجتماعی و ساختن مسیر خود به سوی موفقیت را دارد.

من مریم‌جان اکبری هستم، سی‌وشش سال سن دارم و اکنون در کشور سویدن زندگی می‌کنم. دوره‌ی کودکی من در دنیای مهاجرت و تبعیض سیستماتیک در ایران گذشت؛ جایی که ناچار شدم تا صنف سوم را با مدرک متفاوت از دختران ایرانی درس بخوانم. بعد از آن، اجازه‌ی ادامه‌ی تحصیل در مکاتب ایرانی‌ها را نداشتیم. مکاتب جداگانه‌یی برای اتباع ساخته بودند که من تا صنف ششم در آن‌ها درس خواندم.

اصالتاً خانواده‌ام از ولایت بامیان افغانستان هستند، ولی هیچ‌گاه زادگاه‌شان را ندیده‌اند؛ چون آن‌ها نیز مجبور به مهاجرت شدند. من در مشهد به دنیا آمدم و بعد به تهران رفتیم و تا سیزده‌سالگی در آنجا بودیم. بعد از آن، در دوره‌ی اول حکومت کرزی، والدینم تصمیم گرفتند به افغانستان برگردیم.

وقتی به افغانستان برگشتیم، در کابل زندگی می‌کردیم. خانواده‌ام به این دلیل که در ایران، اجازه‌ی تحصیل در مکاتب ایرانی را نداشتیم، ناچار شدند به افغانستان برگردند تا فرزندان‌شان ادامه‌ی تحصیل بدهند و درد بی‌سوادی و آوارگی را نکشند؛ حداقل از حقوق ابتدایی خود بهره‌مند شوند.

بعد از فراغت از مکتب، در رشته‌ی ژورنالیزم در دانشگاه کابل پذیرفته شدم. قبل از مهاجرتم به سویدن، چندین سال در افغانستان در بخش‌های مختلف کار کردم.

فعالیت‌های ابتدایی من به‌عنوان روزنامه‌نگار و وبلاگ‌نویس آغاز شد و چندین گزارش و مقاله‌ی تحقیقی در مورد حقوق زنان، برابری و چالش‌های سیستماتیکی که زنان افغانستان روزانه با آن‌ها مواجه‌اند منتشر کردم. در آن زمان که خودم هم به‌عنوان یک زن در جامعه با مشکلات زیادی مواجه بودم، مسئولیت خودم می‌دانستم که واقعیت‌های تلخ فرهنگ ناموسی، رادیکالیسم و خشونت مبتنی بر جنسیت را دنبال کنم، کشف کنم و بنویسم؛ که این موضوع زندگی من را به خطر انداخت.

بعدتر در مدرسه‌ی بین‌المللی کنش‌گران در بانکوک، تایلند، پذیرفته شدم؛ جایی که مهارت‌هایم را در روزنامه‌نگاری شهروندی تقویت کردم و از داستان‌سرایی ویدیویی برای مستندسازی مبارزات و پیروزی‌های زنان در جوامع به شدت سرکوب‌گر استفاده کردم. باور من این بود که می‌توان با قدرت، صداهای مستقل را در شکل‌دهی به گفتمان‌های عمومی تقویت کرد. من از دریچه‌ی روزنامه‌نگاری شهروندی، به روایت‌های حقیقی و پنهان، به‌ویژه روایت‌های دردناک زنان افغان پیوستم تا آن‌ها را آشکار کنم.

من به‌عنوان تسهیل‌گر رهبری برای دانشجویان در دانشگاه کابل تدریس می‌کردم و برای جوانان در زمینه‌ی تفکر مترقی و رهبری مشاوره می‌دادم. بعدها به‌عنوان نماینده‌ی افغانستان در برنامه‌ی توانمندسازی جهانی (EGEP) بودم و مقاله‌یی درباره‌ی واقعیت‌های زندگی زنان افغانستان نوشتم.

فعالیت‌های اجتماعی و روزنامه‌نگاری باعث تغییر مسیر زندگی من شدند تا اینکه یازده سال پیش، به‌خاطر فعالیت‌هایم، به سویدن مهاجرت کردم. پیش از آن نیز در مؤسسه‌ی سویدی (SI) در بخش برنامه‌ی رهبران و فعالان جوان کار می‌کردم. در آن محیط، راه‌های توانمندی برای ادامه‌ی حیات در دفاع از حقوق زنان و پرداختن به مسائل اجتماعی را آموختم.

فعالیت‌های روزنامه‌نگاری تحقیقی من ادامه داشت. در سال ۲۰۱۴ گزارشی درباره‌ی رادیکالیزه‌شدن دانشجویان دانشگاه توسط گروه‌های افراطی افشا کردم که باعث گفتگوهای ملی شد و به طور گسترده در رسانه‌ها منتشر گردید.

نه‌تنها به‌عنوان یک خبرنگار فعالیت کردم بلکه در سال ۲۰۲۱، بعد از سال‌ها تحقیق، تلاش و پشتکار، کسب‌وکار مربی‌گری را در سویدن آغاز کردم تا از این طریق، زنان را توانمند بسازم تا باورهای محدودکننده را کنار بگذارند، قدرت خود را باز یابند و کسب‌وکارهای تأثیرگذار بسازند. از آن زمان، با بیش از ۲۰۰ زن از طریق برنامه‌های مربی‌گری، کارگاه‌ها و جلسه‌های رهبری همکاری کرده‌ام. کار من ریشه در تسلط بر طرز فکر، رهبری و کارآفرینی هدفمند دارد و به زنان کمک می‌کند تا هم درآمد و هم تأثیرگذاری ایجاد کنند. این فعالیت‌ها برای زنان مهاجر افغانستانی در سویدن و هم‌چنین از طریق برنامه‌های آنلاین برای زنان و دختران داخل افغانستان انجام می‌شود.

از آن‌جا که به خاطر فعالیت‌هایم مجبور به ترک افغانستان شدم، دچار اختلال پس از سانحه (PTSD) بودم که همواره روح و روان مرا آزار می‌داد. پس از آن همه فعالیت متفاوتی که در افغانستان و سویدن داشتم، در تحقیقات و روایت‌گری‌هایم با زنان، به این نتیجه رسیدم که با نوشتن درباره‌ی دردهایم، به آزادی و رهایی‌یی توصیف‌ناپذیر دست می‌یابم.

نوشتن این کتاب برای من مثل نفس کشیدن بود. این کتاب را برای کسانی نوشتم که با درد آشنا هستند، برای زنانی که هنوز صدای‌شان در صخره‌های دوردست پنهان مانده است، برای آن‌هایی که نمی‌دانند چگونه از دل تاریکی می‌توانند به سوی آزادی برگردند.

کتاب من با عنوان The Women Who Refused to Be Silenced یا زنی که از سکوت سر باز زد، سفری است از سایه به صدا، از ترس به آزادی. این کتاب ظرف ده ماه به زبان انگلیسی نوشته و منتشر شد. محتوای آن درباره‌ی اختلال پس از سانحه، دردها و روایت‌هایی از زندگی من است؛ که البته تنها یک روایت شخصی نیست بلکه نوعی شفای جمعی است برای تمام زنانی در هر گوشه‌ی دنیا، به‌ویژه زنان در کشورهای توسعه‌نیافته که همیشه با فرهنگ خودسانسوری و سکوت بزرگ شده‌اند؛ زنانی که فکر می‌کنند با سکوت، مشکل را حل می‌کنند، یا اینکه شرم و حیای زن نشانه‌ی نجابت اوست، و اگر از حقوق انسانی‌اش دفاع کند، برچسب «بی‌شرم و بی‌حیا» می‌گیرد.

من این کتاب را نوشتم چون سال‌های عمرم را به خاطر ترس از قضاوت، شرم و حیا، در سکوت گذراندم و کم‌کم این دردها به زخم‌های عمیق تبدیل شدند.

در ابتدا کتاب را به زبان فارسی نوشتم، اما برای رساندن صدای زنان کشورهای توسعه‌نیافته به دیگر نقاط جهان، آن را به زبان انگلیسی منتشر کردم.

انگیزه و هدف من از نوشتن این کتاب و روایت دردهایم، برای زنانی است که مانند من، به خاطر ترس از قضاوت و فرهنگ خودسانسوری، سکوت کردند و اکنون دردهای‌شان چرک کرده و روح‌شان در گرو خرافات جامعه‌ی سنتی گیر مانده است.

من همه‌چیز را با دو چشم می‌بینم؛ یکی چشم واقع‌گرایم که درد، تاریکی و چالش‌های عمیق امروز افغانستان را می‌بیند، و دیگری چشم امیدم، که روشنی را در دل همین تاریکی‌ها پیدا می‌کند.

واقعیت این است که در وضعیت سیاسی فعلی افغانستان، حقوق انسانی زیر سوال رفته است؛ اما در سوی دیگر، شاهد رشد آگاهی، هنر و روایت‌گری زنان در تبعید و زنان در داخل افغانستان هستیم. زنان افغانستان دیگر در کوچه‌پس‌کوچه‌ها به حاشیه نرفته‌اند؛ بلکه صدای‌شان در پادکست‌ها، کتاب‌ها و رسانه‌های جهانی شنیده می‌شود.

من باور دارم آینده از دل همین صداها ساخته خواهد شد؛ نه با جنگ، نه با قدرت نظامی، بلکه با قدرت روایت‌گری زنان، با قصه‌هایی که سکوت را می‌شکنند و تروماهای‌شان را به آگاهی تبدیل می‌کنند.

به اشتراک بگذارید: