روایتهای عصر ظلمت (۳۰)
مراد ما از استعارهی «عصر ظلمت» اشاره به مصیبتهای سیاسی، فاجعههای اخلاقی و گسترش خیرهکنندهی خشونت، ستم، آشوب و قتلعامهایی است که در افغانستان رخ میدهد. «روایتهای عصر ظلمت» کنشگریهای زنان را در برابر این فضای حاکم نشان میدهد. آنچه در این روایتها میآید، صدایی زنانه است که از نگرانیهای زندگی و زمانه میگوید، شبِ ظلمانیِ وضعیت را نقد میکند و معترض است. در این مجموعه، از رنجهای آوارگی و تأثیر مصیبتهای سیاسی بر زندگی زنان سخن گفته میشود.
در این شمارهی «روایتهای عصر ظلمت» با خانم لیلما فرهمند گفتوگو شده است.
گفتوگوکننده: عارف قربانی
خانم فرهمند، مانده نباشید. گفتوگو را از اینجا آغاز کنیم که شما چه وقت و به چه دلیل مهاجر شدید؟
سلامت باشید، تشکر که فرصت دادید تا تجربههایم را با دوستان و مخاطبان شریک کنم. من در سال ۱۴۰۰ پذیرش دانشگاه یزد را گرفتم، اما چون ویزا دیر صادر شد، یک سال بعد به ایران آمدم. اوایل تابستان ۱۴۰۱، با اتوبوس از کابل به هرات راهی شدیم. در گرشکِ هلمند، کودکی چندماهه در اتوبوس جان داد. مادرش تا هرات یکریز اشک ریخت و فریاد کرد. این صحنه بر روحیهی همهی مسافران تأثیر گذاشته بود. مدام به این فکر میکردم که آیا روزی در افغانستان خواهد آمد که غم نباشد؟ زندگی با ما بیگانه شده و مرگ، آشنا. به سرنوشت آن کودک فکر میکردم که اگر در جای دیگری از دنیا بود، شاید چنین کوتاه زندگی نمیکرد.
بعد از ۲۳ ساعت سفر خستهکننده به هرات رسیدیم و فردای آن روز از مرز «اسلامقلعه» خارج شدیم. چون با پدرم بودم، مشکل خاصی نداشتم.
وقتی به مشهد رسیدیم، تصورم از ایران تغییر کرد. ما بلیت اتوبوس VIP برای تهران گرفته بودیم، اما ما را به اتوبوسی کهنه راهنمایی کردند. پس از بحث و جنجال، در نهایت سوار همان اتوبوسی شدیم که بلیتاش را داشتیم.
از تجربهی زندگیتان در ایران بگویید. با چه چالشهای عاطفی یا روانی بهعنوان یک دانشجوی مهاجر روبهرو هستید؟
بهعنوان یک مهاجر افغانستانی، با چالشهای زیادی روبهرو هستم. دور از خانواده، دوستان و آشنایانم. برای اولینبار، تنهایی را تجربه میکنم. افسردگی دارم و با مشکلاتی مواجه هستم که هر مهاجر افغانستانی در ایران با آن روبهرو است. تلاش میکنم با سختیها کنار بیایم و زندگی کنم.
آیا بهعنوان یک دانشجوی مهاجر در دانشگاه با دشواری خاصی روبهرو شدهاید؟
بله. اوایل که وارد کلاس میشدم و سلام میدادم، کسی جوابم را نمیداد. وقتی کنار همکلاسیهای ایرانی مینشستم، از کنارم بلند میشدند و جایشان را تغییر میدادند. برخی استادان هم حرفهای نیشداری میزدند؛ مثلاً یکی از استادان میگفت: «شما افغانستانیها کلاسهای ما را بههم زدهاید. باید کلاسهای جداگانه داشته باشید. شما نظمی ندارید.» درحالی که دانشجویان افغانستانی منظمترین دانشجویان کلاسها هستند. این نوع نیش و کنایهها کم نیست.
آیا به این فکر کردهاید که تحصیلات شما چقدر میتواند به بهبود شرایط جامعهی افغانستان کمک کند؟
بله. به همین دلیل است که تحصیل میکنم. جامعهی ناآگاه، جامعهیی عقبمانده است و هرگز به رفاه نمیرسد. جامعهیی پیشرفت میکند که با علم و دانش مجهز باشد. زنان تا زمانی که تحصیل نکنند، همیشه کسانی پیدا میشوند که حقوقشان را پایمال کنند. آنان باید بیشتر از مردان در کسب دانش بکوشند و آنقدر قدرتمند شوند که برای برابری، آزادی و حقوقشان مبارزه کنند.
چه آرزوها و اهدافی برای آینده دارید؟
هدفهای زیادی دارم. چون رشتهی تحصیلیام علوم سیاسی است، میخواهم فردی قدرتمند شوم تا بتوانم به زنان کشورم کمک کنم که حقوق پایمالشدهیشان را بستانند، به برابری و آزادی دست یابند و در کل، برای پیشرفت و آبادانی کشورم تلاش کنم.
چه پیامی برای دیگر دانشجویان مهاجر افغانستانی دارید که ممکن است در شرایط مشابه شما باشند؟
میخواهم بگویم به خود و اهدافشان اهمیت بدهند و برای آنچه میخواهند، تلاش کنند. تا وقتی به اهدافشان نرسیدهاند، دست از تلاش برندارند. امیدوارم همهی مهاجران راه بازگشت به خانه را گم نکنند و به آنچه برایش خانه را ترک کردهاند، دست یابند.
چه توصیهیی به دختران داخل افغانستان دارید که آرزوی ادامهی تحصیل دارند؟
راستش در این شرایط نمیتوانم توصیهیی کنم. فقط امیدوارم قوی باشند و برای زندگی و اهدافشان دست از مبارزه برندارند. هیچ ظلمی پایدار نمیماند و هیچ مبارزهیی بیپاداش نیست. بیشک، پاداش مبارزهی دختران افغانستان، زندگی، کار و آزادی خواهد بود.
آخرین پرسش: چه امکانهایی پیش از حاکمیت طالبان وجود داشت که اکنون ناممکن شده است؟
پیش از آمدن طالبان، من برای چندین بورسیهی تحصیلی در هند و اروپا درخواست داده بودم، اما با تسلط طالبان، همهی آنها متوقف شد. علاوه بر آن، امکان خروجِ تنهایی از کشور از بین رفت. اما فراتر از این مشکلات، ما رویاپردازیمان را از دست دادیم. طالبان آزادی را از ما گرفتند. زنان را از جامعه حذف کردند و شرایط را چنان سخت کردهاند که حتی به آینده نمیتوان اندیشید.
—————————————
لیلما فرهمند در سال ۱۳۷۹ در ولایت بامیان به دنیا آمد. او در سال ۱۳۹۸ از لیسهی نسوان کارته صلح فارغالتحصیل شد. از دوران مکتب به سیاست و فعالیتهای سیاسی علاقه داشت و در میان کتابهایی که میخواند، رمانها را بیشتر میپسندید. در سال ۱۴۰۰، پذیرش دانشگاه یزد ایران را دریافت کرد و اکنون در همان دانشگاه، در رشتهی علوم سیاسی تحصیل میکند.