نویسنده: سید نعمت الله ضیا
گروه سیاسی-تروریستی طالبان خود را ملزم به اعمال شریعت اسلام در افغانستان میدانند. این گروه در حال اسلامیزه کردن تمام امور زندگی شهرونداناند. در شریعت اسلامی برای حضور زنان در جامعه قیودات سختی وضع شدهاند و در سیطرهی حکومت اسلامی امکان رهایی زنان از این قیودات وجود ندارد.
طالبان به تأسی از اسلام، درگیر مسألهی زناناند. آنها در دور اول حاکمیت خویش به پیمانهی امروز دچار چالش نبود؛ چرا که در آن زمان حضور زنان در اجتماع و سیاست در سطح چند شهر محدود بود. اکنون طالبان، با زنانی روبرویند که بخشی از ساختار سیاسی، فرهنگی، بروکراتیک و اقتصادی افغانستان را تشکیل میدهند.
طالبان در سپهر درون اداری و بیرون اداری، توسط زنان افغانستان با چالش مواجه شدهاند.
زنان، چالش درون اداری طالبان
ادارهی غیرقانونی طالبان بر شانههای نیروهای فنی و بروکراتیک دولت جمهوری اسلامی افغانستان استوار است و زنان بخش بزرگی از این نیروها را تشکیل میدادند. بناءً طالبان، در بعضی از بخشها ناگزیرند که حضور زنان را تحمل کنند.
گروه طالبان در روزهای اول تسلط بر افغانستان، دختران دانشآموز سطوح متوسطه و لیسه را از آموزش محروم کردند. تنها دختران تا صنف ششم اجازه دارند از آموزش بهرهمند شوند. طالبان در این بخش چارهیی ندارد جز حفظکردن زنان معلم و کارمندان اداری در ساختار وزارت معارف. آنها در صورتی میتوانند زنان را از وزارت معارف پاکسازی کنند که دروازهی مکاتب ابتدائیهی دختران را ببندند؛ چنانکه دروازهی دانشگاهها را به روی دانشجویان دختر بستند و وزرات تحصیلات عالی را از حضور استادان و مأموران زن پاکسازی جنسیتی کردند.
طالبان در ساختار وزارت صحت عامه راهی جز تحمل حضور شهوتانگیز و آزادهندهی زنان ندارد؛ به دلیلی که در بخش امراض زنانه حضور داکتران زن ضامن زندگی زنان مریضاند. اخذ خدمات صحی برای زنان امروز یک امر ضروری میباشد؛ حتا زنان و دختران طالبان نیز خواهان خدمات صحیاند. این قضیه را برای فهم بیشتر اگر شخصیسازی کنیم به این معنا است، در صورتی که زنان طالبان به امراض زنانه گرفتار شوند در صورتی که داکتر زن موجود نباشد آنها باید به داکتر مرد مراجعه کنند و قبول کردن این گزینه برای طالبان گناه کبیره است.
طالبان در بخش ارائهی اسناد هویتی مجبور است که اندکی درجهی زنستیزی خود را پائینتر بکشند؛ به دلیلی که ۵۰ فیصد از متقاضیان اسناد هویتی زناناند. بر اساس باور اسلامی طالبان، مراجعهی زنان به کارمندان مرد نامحرم حرام است. طالبان برای تداوم پروسهی اسناد هویتی نیاز دارد که حضور وسوسهانگیز زنان را در این بخش بر خلاف باورهای سنتی و مذهبی خویش بپذیرند. طالبان برای رهایی از این چالش تنها یک راه دارند؛ این که برای زنان اسناد هویتی ارائه نکنند؛ اما در این عصر اسناد هویتی بخشی از حیات روزمره شده است و زندگیکردن بدون آنها نیز محال است. در صورتی که برای زنان اسناد هویتی ارائه شود ضروری است که کارمندان این بخش نیز زنان باشند.
مؤسسات غیردولتی، بنیادهای خیریه و نهادهای ملل متحد وظیفهی ارائهی کمکهای بشردوستانه را در افغانستان دارند. این سازمانها از طرف کشورهای غربی تمویل میشوند و برای تداوم کمکها، حضور زنان شرط ضروری است؛ به دلیلی که شمار زیادی از مردم افغانستان وابسته به این کمکها است و همچنان افراد طالبان نیز از این کمکها تغذیه میکنند. در نتیجه طالبان مجبور است که نسبت به حضور وسوسهانگیز زنان در این نهادها با اغماض برخورد کنند.
طالبان در ساختار وزارت داخله، به صورت بسیار محدود از حضور نیمهفعال زنان استفاده میکنند. وظیفهی این زنان، تلاشیکردن زنان متهم و اجرای بعضی امور جزئی است.
تمامی موارد یادشده، برای طالبان تبدیل به چالش جدی دینی و هنجاری شدهاند؛ زیرا هدف و شعار طالبان این است که زنان باید در خانه بمانند. اگر جامعه براساس احکام اسلامی اداره شود، زنان حق ندارند در انظار عمومی خودنمایی کنند؛ زیرا در احکام اسلامی برای حضور زنان در اجتماع محدودیتهایی وجود دارند که امکان حضور آنها را در جامعه به صفر تقرب میدهند.
زنان، چالش بیرون اداری طالبان
از ابتدای تسلط طالبان بر افغانستان، زنان و دختران اولین چالش را در مقابل طالبان ایجاد کردند. به تاریخ ۲۶ اسد دو روز بعد از فروپاشی دولت جمهوری، زنان در خیابانهای کابل ریختند و خواهان حقوق انسانی خویش شدند.
طالبان در روزهای اول این اعتراضات را جدی نگرفتند؛ زیرا تصور میکردند که با اندکترین تهدید میتوانند صدای زنان را خاموش کنند و رویاهایشان را با ضربهی شلاق و فیر کارتوس ازبین ببرنند؛ اما بر خلاف تصور طالبان، زنان در تمام ولایتها دست به اعتراض زدند و شعارهای «نان، کار، آزادی»، «نه به حجاب اجباری» و «مشاکت سیاسی» را همرسانی کردند.
زنان معترض، روزبهروز اعتراضات خود را رادیکالتر و فراگیرتر کردند. آنها بعد از مدتی تنها حقوق خویش را نمیخواستند، بلکه خواستهای سیاسی عمومی را مطرح کردند. همچنان آنها کشتارهای انتقامجویانهی طالبان، جرگهی سفارشی ملاها، تعامل کشورها با طالبان و موضوعات دیگری را مورد اعتراض قرار دادند.
طالبان وقتی دیدند که زنان معترض برای آنها چالش آزاردهنده خلق کردهاند، شروع کرد به سرکوب، شکنجه، زندان و آزار جنسی زنان. طالبان به این رفتارهای ضد حقوق بشری بسنده نکرد، بلکه به صورت وحشیانه بر زنان تجاوز جنسی کردند و تعدادی از آنان را کشتند.
تعارض طالبان و زنان معترض تا مرحلهی پیش رفت که طالبان، آنها را بهعنوان سد سخت بر سر راه به رسمیتشناسی ادارهیشان قلمداد کردند و افراد زیادی را به جرم حمایت از زنان، شکنجه و زندانی کردند.
در چنین میدان محاط با خشونت، معترضان زن به گونهی فردی و در ساختار جنبشهای اعتراضی توانستهاند در برابر روایت حذف و خشونتمحور اسلامی طالبان، روایت مبارزهی نرم و مدنی مبتنی بر حقوق بشر را مطرح کنند و صدای خود را جهانی سازند.
نتیجهگیری
امروز زنان افغانستان چه در داخل ساختار ادارهی طالبان و چه در بیرون از ساختار، تبدیل شدهاند به «خاری در چشم و استخوانی در گلوی طالبان»؛ خار تیزی که همواره چشمان زشتنگر طالبان را میآزارد و امکان کشیدن این خار، از توان آنها خارج است. آنها با چشمان دردآلود ناگزیرند زنان را بهعنوان یک واقعیت اجتماعی و سیاسی انقراضناپذیر و غیرقابل حذف نگاه کنند.
همچنان زنان، استخوانی در گلوی طالبان است که هر لحظه نفس شوم طالبان را قید میکنند. طالبان هر باری که میخواهند با خشونت و عصبانیت دینی از طریق «امر بالمعروف و نهی عن المنکر» نفرتپراکنی کنند، این استخوان گلوی آنها را به سختی میفشارد و صدای غمآور طالبان را خفه میکند.
زنان افغانستان، پیکر طالبان را زمینگیر کرده و رشتههای اعصابشان را درهم ریختهاند. بدون شک، مرگ طالبان در اثر این درد مزمن رقم خواهد خورد.