زنان افغانستان؛ روایت مداوم سرکوب و مقاومت

نویسنده: فرزانه پناهی

افغانستان سرزمینی است که تاریخ آن با جنگ، اشغال و رقابت قدرت‌های داخلی و خارجی گره خورده است. در این میان، زنان بیش از همه متحمل رنج و سرکوب شده‌اند. قدرت، دین، سنت و سیاست همواره بهانه‌یی برای سلب آزادی و حقوق انسانی آنان بوده است. از نخستین اصلاحات در دوران امان‌الله خان تا دو دهه تلاش برای بازسازی جایگاه زنان پس از سقوط اول طالبان، و از امیدهای زودگذر تا بازگشت سیطره‌ی طالبان در ۲۰۲۱، زنان افغانستان در کانون نبردی بوده‌اند که اغلب بدون صدای آنان، اما همواره بر دوش آنان پیش رفته است.

امان‌الله خان، که در اوایل قرن بیستم قدرت را به دست گرفت، نخستین رهبر افغانستان بود که به‌ طور جدی مسأله‌ی حقوق زنان را در دستور کار خود قرار داد. او که تحت تأثیر اندیشه‌های مدرن و اصلاح‌طلبانه بود، تلاش کرد زنان را از محدودیت‌های اجتماعی و سنتی رها کند. تأسیس مکاتب دخترانه، تشویق به کنار گذاشتن حجاب اجباری و تلاش برای مشارکت زنان در حوزه‌های اجتماعی و اداری از جمله اقدامات او بود؛ اما این اصلاحات، با واکنش شدید روحانیون، رهبران قبایلی و طبقات سنت‌گرا مواجه شد.

در جامعه‌یی که ساختارهای قبیله‌یی و مذهبی نفوذ عمیق داشتند، هر تغییری که جایگاه زنان را دگرگون می‌کرد، تهدیدی علیه قدرت مردانه تلقی می‌شد. دین، همواره به دست گروه‌های سنت‌گرا به سلاحی برای سرکوب آنان تبدیل شد. سرانجام، تحت فشار شورش‌های داخلی و مخالفت گسترده، امان‌الله خان مجبور به کناره‌گیری و تبعید شد. این نخستین تجربه‌ی افغانستان در زمینه‌ی اصلاحات زنان بود؛ تجربه‌یی که نشان داد هرگونه تغییر در وضعیت زنان، بدون تغییر در ساختارهای قدرت و اندیشه‌های حاکم، محکوم به شکست است.

با ورود شوروی به افغانستان در سال ۱۹۷۹، حکومت کمونیستی که تحت حمایت مسکو قرار داشت، اصلاحات بنیادینی را برای مدرن‌سازی جامعه و رهایی زنان از قید سنت‌های سرکوب‌گر آغاز کرد. برای نخستین‌بار در تاریخ افغانستان، زنان به حقوق اساسی خویش دست یافتند: تحصیل رایگان برای دختران، حق اشتغال در تمامی عرصه‌ها، اصلاح قوانین ازدواج برای جلوگیری از ازدواج‌های اجباری و کودک‌همسری، و مشارکت فعال در سیاست. در شهرها، زنان به دانشگاه‌ها راه یافتند، پزشک، مهندس، معلم و کارمند دولتی شدند. برای نخستین‌بار، مفهوم برابری جنسیتی به‌طور رسمی در سیاست‌های حکومتی مطرح شد.

اما این اصلاحات که می‌توانست افغانستان را به‌سوی آینده‌یی مدرن‌تر و عادلانه‌تر هدایت کند، با واکنش شدید نیروهای مذهبی و قبایلی روبه‌رو گردید. مجاهدینی که با حمایت غرب و کشورهای منطقه علیه حکومت کمونیستی می‌جنگیدند، اصلاحات را «ضد اسلامی» خوانده و زنان را به‌عنوان نماد «انحطاط اخلاقی» حکومت معرفی کردند. در مناطق تحت کنترل مجاهدین، مدارس دخترانه بسته شد، زنان از ادارات دولتی اخراج شدند و قوانین سخت‌گیرانه‌یی بر پوشش و رفتار آنان اعمال گردید. آنان بازگشت زنان به انزوا را بخشی از مبارزه‌ی خود می‌دانستند.

با خروج شوروی و آغاز جنگ داخلی، زنان به یکی از بزرگ‌ترین قربانیان خشونت‌های بی‌پایان تبدیل شدند. مجاهدینی که خود را «مدافعان آزادی» می‌نامیدند، در عمل، جامعه‌یی را پایه‌گذاری کردند که در آن زنان نه‌تنها از حقوق خود محروم شدند، بلکه به ابزار جنگی و غنیمت‌های ایدئولوژیک تبدیل گشتند. تجاوز، ازدواج‌های اجباری، قتل و آوارگی، بخشی از سرنوشت آنان بود. ارتجاع مذهبی که در قالب مجاهدین ظهور کرد، نه‌تنها اصلاحات را نابود ساخت، بلکه بذر تفکری را کاشت که بعدها در قالب طالبان به وحشتناک‌ترین شکل ممکن متبلور شد.

ظهور طالبان در دهه‌ی ۱۹۹۰، اوج سرکوب نظامند زنان در افغانستان بود. این گروه که از دل مدارس دینی پاکستان برخاسته بود، نظامی را بنا کرد که در آن زنان اساساً از فضای عمومی حذف شدند. تعطیلی مدارس دخترانه، ممنوعیت کار زنان، اجباری شدن پوشش برقع و اعمال مجازات‌های سخت‌گیرانه‌یی مانند شلاق و سنگسار، بخشی از سیاست‌های طالبان در قبال زنان بود.

طالبان با استناد به منابع دینی زنان را مایملک خانواده و ابزاری برای تولید نسل می‌دید. در این دوران، هزاران زنی که پیشتر پزشک، معلم یا کارمند بودند، به حاشیه رانده شدند و زندگی‌شان پشت دیوارهای خانه‌ها محبوس شد. اما حتی در این شرایط، زنان دست از مقاومت نکشیدند. مدارس مخفی برای دختران ایجاد کردند، گروه‌های زیرزمینی برای آگاهی‌بخشی زنان شکل گرفت و حتا در سایه سرکوب، برخی زنان توانستند راهی برای ادامه تحصیل و فعالیت پیدا کنند.

با سقوط طالبان در ۲۰۰۱، زنان افغانستان بار دیگر فرصتی برای بازسازی جایگاه خود در جامعه یافتند. در دو دهه‌یی که پس از آن سپری شد، میلیون‌ها دختر به مدرسه رفتند، زنان در سیاست، رسانه و جامعه‌ی مدنی نقش ایفا کردند. برای نخستین‌بار، بحث حقوق زنان به‌ گونه‌ی جدی در فضای عمومی مطرح شد؛ این پیشرفت‌ها شکننده بود، چرا که ریشه‌های تفکر زن‌ستیزانه هم‌چنان در لایه‌های مختلف جامعه و حتا در ساختارهای سیاسی و حکومتی مانده بود.

با سقوط کابل در آگست ۲۰۲۱ و بازگشت طالبان، تاریخ بار دیگر تکرار شد. اگرچه این‌بار طالبان به ظاهر زبان دیپلماسی را برگزیده‌اند، درعمل، همان سیاست‌های زن‌ستیزانه‌ی گذشته را پیاده می‌کنند. مکاتب و دانشگاه‌ها به روی دختران و زنان بسته شده‌اند. زنان از مشاغل خود اخراج شده‌ و محدودیت‌های سختگیرانه‌تری بر آنان اعمال می‌شود.

تاریخ افغانستان گواهی می‌دهد که بار سنگین جنگ‌ها و تحولات سیاسی همواره بر دوش زنان این سرزمین بوده است. پرسش اساسی این است: آیا این بار نیز تاریخ به همان سیاق پیشین خود ادامه خواهد داد؟ یا زنان افغانستان می‌توانند زنجیرهای ستم را گسسته و آینده‌یی متفاوت برای خود رقم بزنند؟

پاسخ این پرسش نه در دست طالبان است، نه در دست قدرت‌های جهانی، بلکه در اختیار خود زنان افغانستان است؛ زنانی که بارها از آستانه‌ی حذف، با اراده‌ی استوار بازگشته‌اند.

به اشتراک بگذارید: