زنان در ادبیات؛ از حاشیه تا متن

نویسنده: فرزانه پناهی

ادبیات، این منشور حیات بشری، از نخستین روزهای پیدایش خود، تلاشی برای کشف، تفسیر و بازآفرینی تجربه‌های انسانی بوده است؛ اما در این روایت پهناور، صدای نیمی از انسان‌ها، یعنی زنان، قرن‌ها در حاشیه مانده یا کاملاً خاموش بوده است. در جهانی که قدرت و روایت در انحصار مردان بود، زنان اغلب به‌عنوان الهام‌بخش یا ابژه‌ی زیباشناختی در ادبیات حضور داشتند و نه خالق یا راوی. با این‌حال، تاریخ ادبیات شاهد لحظاتی درخشان بوده که زنان توانسته‌اند از سایه‌های سنگین سنت و تعصب بیرون آیند و صدای خود را بازتاب دهند.

در ادبیات جهانی، زنانی چون ویرجینیا وولف، شارلوت برونته، جورج الیوت و امیلی دیکینسون راهی به دل تاریکی‌های تاریخی گشودند و به جهان نشان دادند که نگاهی زنانه، تجربه‌ی زنانه و روایتی زنانه می‌تواند نه‌تنها ادبیات، بل‌که فهم ما از انسانیت را دگرگون کند. وولف، در کتاب «اتاقی از آن خود»، با بیانی تکان‌دهنده از نیاز زنان به فضایی برای اندیشیدن و نوشتن سخن گفت؛ فضایی که قرن‌ها از آنان دریغ شد. او به‌ درستی اشاره کرد که تاریخ ادبیات، بدون صدای زنان، تنها حکایت ناقص و ناتمام از بشر است.

سیمین بهبهانی
سیمین بهبهانی

در این میان، جورج الیوت، با نام واقعی ماری آن اوانز، یکی از نمونه‌های بارز این حقیقت است. او برای آن‌که نوشته‌هایش جدی گرفته شود و بتواند در فضای مردسالارانه‌ی آن دوران به‌عنوان نویسنده‌ی حرفه‌یی فعالیت کند، مجبور شد از نام مردانه «جورج الیوت» استفاده کند. این انتخاب، اگرچه نشان‌دهنده‌ی محدودیت‌های شدید زنان در زمانه‌ی او بود، به او اجازه داد تا شاهکارهایی چون «میدل‌مارچ»، «آدام بید» و ده‌ها اثر دیگر خلق کند و سهمی ماندگار در ادبیات جهان ایفا کند. این واقعیت تلخ، گواهی بر موانعی است که زنان برای حضور در عرصه‌ی ادبیات تجربه کرده‌اند.

این چالش جهانی، در ادبیات فارسی نیز تکرار شده است. میراث ادبی فارسی، با قدمت هزارساله، گنجینه‌یی از زیباترین شعرها، داستان‌ها و حکایت‌هاست؛ اما در این گنجینه‌ی گران‌بها، صدای زنان تا مدت‌ها غایب بود. زنان، اگرچه در این بستر فرهنگی حضور داشتند، بیشتر به‌عنوان معشوقه‌های آرمانی یا نمادهای زیبایی و پاکی به تصویر کشیده شدند. آن‌ها در روایت‌های بزرگ مردان، غالباً ابژه‌هایی بودند که در حاشیه‌ی خاموش، تنها به‌عنوان سوژه‌یی برای ستایش یا مرثیه حضور داشتند.

با این‌حال، در این تاریخ طولانی، زنانی نیز بودند که توانستند از حاشیه به متن بیایند و سکوت را بشکنند. رابعه‌ی بلخی، یکی از نخستین شاعران زن فارسی‌زبان، با اشعار لطیف و عاشقانه‌ی خود، نشان داد که زنان نیز می‌توانند خالقانی بی‌بدیل باشند. او نه‌تنها روایت‌گر عشق، بل‌که نمادی از مقاومت در برابر تعصب و محدودیت‌های زمانه‌ی خود بود. داستان زندگی تراژیک او هم‌چنان یکی از نخستین گواهی‌های شجاعت زنان در عرصه‌ی ادبیات فارسی است.

فروغ فرخزاد
فروغ فرخزاد

ادبیات فارسی، اما تا قرن‌ها پس از رابعه، هم‌چنان محصور در روایت‌های مردانه ماند. زنانی که پا به عرصه می‌گذاشتند، اغلب در سایه‌ی ساختارهای اجتماعی و فرهنگی زمانه‌ی خود، امکان بروز و ظهور نداشتند؛ اما این وضعیت در دوران معاصر تغییر کرد. زنانی چون فروغ فرخزاد، سیمین بهبهانی و پروین اعتصامی توانستند دروازه‌های جدیدی را به روی ادبیات فارسی بگشایند و تجربه‌های زنانه را، که تا پیش از این در سکوت پنهانی فرو رفته بود، با بیان جسورانه و خلاقانه مطرح کنند.

فروغ فرخزاد، شاعری بود که سنت‌های ادبی را به چالش کشید و با اشعاری عمیق و صریح، تجربه‌ی زنانه از عشق، تنهایی، آزادی و رنج را به میان آورد. او در مجموعه‌ی شعری «تولدی دیگر»، نه‌تنها از زن نوین سخن گفت، بل‌که تصویری تازه از انسان در جست‌وجوی آزادی و معنا را ارائه کرد. فروغ، با زبانی بی‌پروا، مرزهای شعر فارسی را گسترش داد و صدای نو آفرید که هنوز هم در میان نسل‌های مختلف طنین‌انداز است.

سیمین بهبهانی، دیگر چهره‌ی درخشان ادبیات معاصر، با مهارت در به‌ کارگیری قالب غزل، توانست مضامین اجتماعی و سیاسی را وارد شعر فارسی کند. او از رنج زنان، فقر، جنگ و امید سخن گفت و توانست صدای زنانه‌یی را به ادبیات فارسی بیفزاید که نه‌تنها زیبا، بل‌که جسورانه و متعهد بود. سیمین با نگاهی انسانی به مسائل زنان و جامعه، نشان داد که شعر، ابزاری است برای بیان حقیقت و عدالت.

اگر به این تاریخ بنگریم، درمی‌یابیم که ادبیات فارسی، بدون حضور زنان، ناقص و ناتمام می‌بود. صدای زنانی چون رابعه، فروغ و سیمین، ادبیات فارسی را از محدودیت‌های جنسیتی فراتر برده و آن را به عرصه‌ی چندصدایی و پویاتر بدل ساخته است. این صداها نشان داده‌اند که حقیقت انسانی، تنها در تنوع دیدگاه‌ها و روایت‌ها یافت می‌شود. اگر زنان نبودند، تجربه‌های انسانی از عشق، رنج، آزادی و زندگی، هم‌چنان در ادبیات فارسی غایب می‌ماند.

ادبیات، این میراث گران‌بها، زمانی کامل است که صدای تمامی انسان‌ها، فارغ از جنسیت، در آن شنیده شود. زنانی چون رابعه‌ی بلخی، پروین اعتصامی، فروغ فرخزاد و سیمین بهبهانی به ما یادآوری می‌کنند که هیچ حقیقتی بدون حضور زنان کامل نیست. قلب ادبیات، تنها زمانی به‌ درستی می‌تپد که در آن هردو نیمه‌ی حقیقت انسانی، از مردان و زنان، در کنار هم حضور داشته باشند. این میراث، گواهی است بر قدرت زنان در شکل‌دهی به هنر و فرهنگ انسانی و یادآور این حقیقت که ادبیات، چیزی جز پژواک صدای همه انسان‌ها نیست.

به اشتراک بگذارید: