نویسنده: سلحشور، عضو گروه «حرکت برای تغییر»
انباشت ثروت بهطور خصوصی همراه با اشکال جدید تولید در جوامع اشتراکی اولیه، به شرایطی پا داد که بخشی از جامعه کنترول ابزار تولید را بهدست گرفت و بر کل زندگی اجتماعی مسلط شد. در این بستر، تقسیم کار تا حدی خودبهخود بین زن و مرد به یک مناسبت ستمگرانه بدل شد. ستم بر زن از کهنهترین و ریشهدارترین ستمهاست و علیرغم تمام تغییر و تحول جامعهی طبقاتی، به درجات و اشکال مختلف بوجود خود ادامه داده است. این ستم، یکی از ارکان قدرت اکثر ساختارهای اقتصادی و دولتهای ستمگر است.
موقعیت زنان در هر جامعهی میزانالحرارهی وضعیت کلی آن جامعه است. جامعهای که زنانش در بند باشند، جامعهی آزاد نیست. به همین ترتیب جامعهای که به آزادی زنان اهمیت میدهد و برای تحقق این آزادی میکوشد و جامعهای که در راه رهایی تمامی آحادش از همه انواع ستم و استثمار قدم برمیدارد، جامعهای است که در حال آزادشدن است؛ به عنوان نمونه چین نتیجهی انقلاب چنین جامعهای بود.
مائوتسهدون میگفت: «تا وقتی که حتا یک زن تحت ستم در دنیا وجود داشته باشد، هیچکس واقعا آزاد نشده است.» وی با تاکید بر لزوم انقلابات فرهنگی در پیشرویهای جامعهی سوسیالیستی و اهمیت نقش زنان در این ارتباط چنین گفت که کل این بنای اجتماعی استثمارگرانه را زیر و رو میکند. زنان به تنهایی عامل چنین انقلابی شده نمیتوانند؛ چون نیاز مبرم به کارگرانی دارند که در سطح پرولتاریا یا ستمدیدگان باقی مانداند؛ بورژواها و سرمایهدارانی که استفادهی اعظمی را از این وضعیت میبرند در تلاش نگهداشتن تودهها در سطح ستمدیده میباشند.
پیداگوژی ستمدیدگان بهترین روش برای آگاهی و انقلاب در یک جامعهی عقبمانده و فیودالی است.
سرنگون شدن استثمار انسان توسط انسان، ظهور مناسبات نوین در زیربنا و روبنای جامعه و جوانههای دنیای آینده است. چنین تحولی زمانی رخ مینماید که تمام تودهها ارزش کار یدی (کار دست) و کار فکری را بفهمند.
سرمایهداران با رخنه و ایجاد تضاد بین این دو، زنان و کارگران، باعث بهوجود آمدن اختلافات و مانع یکی شدن این تودهها میگردند؛ زیرا منافع سرمایهداران با اینکار به خطر میافتد.
در چنین شرایطی سرمایهداران میگویند: زنان دیگر چه میخواهند ما که همه چیز به آنها دادهایم!
به طور کامل میتوان گفت سرمایهداران همه چیز میدهند؛ اما در لایحهی مجموعه قوانینی که خود سرمایهداران وضع میکنند، شرایط را طور دیگر رقم میزنند؛ به طور مثال با وارد نمودن کالاهای تجاری که به زنان احساس شی میدهد و همه در خدمت مردان قرار میگیرند؛ به تعبیر کاملتر که زنان تبدیل به خود کالا میشوند.
این نقشی است که سرمایهداران با در نظر داشت نظام حاکم بر جامعه، آن را طبیعیتر جلوه میدهند. بردگی خانگی و نقش بدون مزد که تبدیل به وظیفه میشود و زنان را به فعالیتهای روزانه محدود میکند؛ غذا پختن، تمیز کردن خانه و چیدمان وسایل خانه به عنوان یک استعداد تعهد و جوهر زنانگی پنداشته میشود.
زمانی که در نظام سرمایهداری بحث جوهر زنانگی به میان میآید، تعریف زن درگیر بودن در کار اجتماعی، خانهداری، فرزندان، خانواده و امور جنسی میباشد. این موارد نوعی از ستم پوشیدهای است که علیه زنان با در نظرداشت این که روحشان از این ماجرا خبر ندارد، روا داشته میشود. برای رهایی از این اسارت باید زنان نخست خودآگاه شوند و سپس به پیداگوژی ستمدیدگان بپردازند.
کار یدی یا کار روزمرهای که زنان بدون مزد، به آن میپردازند، جزیی از نقشهای تحمیلیای است که جامعه داده است. آنان نخست باید بدانند که این کار دارای ارزش است؛ زیرا در بسیاری از دهات این زناناند که در روند تولید تا حاصل بدست آمده به کار میپردازند؛ به طور مثال: کشت زعفران که یک نمونهی آن است که در آن زنان زحمات بیشتر آن را به دوش میکشند یا به طور رایگان و یا با مزد ناچیزی در آن کار میکنند.
در چنین شرایطی، زنی که تحت ستم قرار دارد به این وضعیت هیچ اعتراضی نداشته، بلکه خوشنود نیز است؛ اما زنی که در راه آگاهی قدم گذاشته است این وضعیت را به مفاد جمعی و همگانی تغییر میدهد؛ اما هیچ گاه باعث آزادی کامل زنان نمیگردد؛ همانطوری که هیچ گاه مردان را آزاد نکرده است.
به طور مثال اگر زنی شوهری با درآمد خوب داشته باشد، نیازی به کار و فعالیت اجتماعی خودش نمیبیند، بیآنکه بداند خود نیز در روند انقلاب تغییر رول اساسی را دارد.
اما باید گفت شرکت زنان در کار اجتماعی به رهایی نینجامیده است. چنین شرکتی عامل تعیین کننده در برانگیختن هوشیاری زنان نسبت به ستمی که بر آنها روا داشته میشود و به نحوی اجتماعی کردن شورش آنها است. شرکت زنان در کار اجتماع آگاهی آنان را نسبت به مقولهی ستم بسیار افزایش داده است.
آنها سرنوشت زن یا بدبختی زن بودن را بهتر میفهمند و میدانند که در تولید اجتماعی چگونه نقش خود را ایفا کنند؛ تلاش میکنند تا نشان دهند که چگونه به وسیلهی هنر، خود را در سطح خلاقیت برسانند.
یکی از وظایف پایهای که زنان در قبال نوع خود دارند، مسوولیت رهبری انقلاب در خانواده است.
نخست باید رهبریت را از درون خانه آغاز کنند؛ اما نه از نوع پندار و کردار پدرسالاری و فیودالی؛ چون حق کار و حق آزادی یکی از سادهترین حقوق انسانی یک زن است.
از قول مائو: «زنان نیمی از آسماناند و اگر این بخش از آسمان بیحرکت باقی بماند معلوم میشود آن توفانهای انقلابی که قرار بود، دنیای کهن را در هم بپیچد، فقط نسیم گذرا بوده است.»