«سنگ صبور»؛ روایت رنج و رهایی زنان

نویسنده: فرزانه پناهی
رمان سنگ صبور، نوشته‌ی عتیق رحیمی، اثر درخشان در ادبیات معاصر افغانستان است.‌ این رمان که به زبان فرانسوی نوشته شده و به فارسی برگردان شده است با نگاه ژرف و بی‌پروا، به واکاوی وضعیت زنان در جامعه‌ی سنتی و مردسالار می‌پردازد. رحیمی در این اثر، تجربه‌ی جمعی زنان در مواجهه با تابوهای فرهنگی، اجتماعی و دینی را به تصویر می‌کشد. این تابوها که قرن‌هاست بر بدن و ذهن زنان سایه افگنده‌اند، سبب سکوت، سرکوب و انکار هویت و خواسته‌های آن‌ها شده‌اند. رمان سنگ صبور نه‌تنها بازتاب‌دهنده‌ی رنج مداوم زنان است، بل‌که تلاش آن‌ها برای رهایی و بازیابی هویت خویش را نیز روایت می‌کند. رحیمی با هنرمندی تمام، از نمادها و تصاویر قوی برای کاوش مفاهیمی چون بدن، زنانگی، سرکوب و دین بهره می‌گیرد و تجربه‌ی فردی یک زن را به نمادی از رنج و تلاش جمعی زنان در جوامع سنتی بدل می‌کند. این اثر با شکافتن لایه‌های عمیق فرهنگی، اجتماعی و دینی، نقدی جسورانه بر باورهای تحمیلی ارائه می‌دهد و درعین حال، داستان امید به رهایی و بازیابی هویت زنانه را روایت می‌کند.

عتیق رحیمی نویسنده رمان سنگ صبور
عتیق رحیمی نویسنده رمان سنگ صبور

بدن زن؛ میدان نبرد میان فرهنگ و هویت
در ادبیات جوامع سنتی، بدن زن اغلب در چنبره‌ی نبرد معنوی و فرهنگی گرفتار است؛ عرصه‌یی که هنجارهای اجتماعی و باورهای مذهبی با یک‌دیگر در کشاکش‌اند. رمان سنگ صبور تصویر متفاوت از این نبرد ارائه می‌دهد. در این اثر، بدن زن نه صرفاً ابزاری برای لذت جنسی یا تولید مثل، بل‌که منبعی از قدرت و محملی برای الزامات اجتماعی است؛ بدنی که باید کنترل و پنهان شود و بدنی که از «گناه» مبرا نگه داشته شود. زن در این رمان، در سکوت و انکار مداوم بدن و امیال خود اسیر است. او از کودکی آموخته است که بدنش نه موجود مستقل، بل‌که ابزاری‌ است در خدمت دیگری؛ ابزاری که باید مراقبت و محافظت شود تا «نفس» مردان را به انحراف نکشاند.
عتیق رحیمی در سنگ صبور با ظرافت نشان می‌دهد که چگونه بدن زن به کالای اجتماعی بدل می‌شود؛ کالایی که ارزشش نه در ذات خود، بل‌که در نگاه دیگران، به‌ویژه مردان، تعریف می‌شود. این نگاه ابزاری به وضوح در جملات زن متبلور می‌شود؛ آن‌جا که او از شرم و انکار بدنش می‌گوید: «به من گفته‌اند که بدن زن گناه است، نباید دیده شود، نباید احساس شود؛ اما آیا این بدن، نه تنها برای من، بل‌که برای تو، برای همه ما همان‌قدر مقدس نیست؟» این جملات، بازتاب‌دهنده‌ی کشمکش درونی زن است. او از یک‌سو، باورهای دینی و فرهنگی تحمیل‌شده را پذیرفته، اما ازسوی دیگر جرقه‌های سوال و تردید در ذهنش روشن می‌شود و به‌تدریج این آموزه‌ها را به چالش می‌کشد. زن از طریق بازگویی داستان خود به شوهر نیمه‌جانش، زنجیرهای معنای تحمیلی را از بدنش می‌گسلد و به آن معنای نو می‌بخشد. بدنی که دیگر نه در خدمت دیگری، بل‌که جزئی از هویت و خودآگاهی اوست؛ زبانی برای بیان خویشتن. این رهایی، نه تنها رهایی جسم، بلکه رهایی زبان و ذهن است.
دین؛ زندانِ تن یا رهایی جان؟ نقش ایمان در سنگ صبور
نقش دین در رمان «سنگ صبور» نه‌تنها پیچیده و حساس، بل‌که بسیار پارادوکسیکال است. دین هم‌چون شمشیری دولبه عمل می‌کند؛ از یک‌سو، زنان را در بند نقش‌های سنتی و اجتماعی اسیر می‌کند و ابزاری برای سرکوب آن‌ها می‌شود، از سوی دیگر، بارقه‌هایی از رهایی و معنویت را در دل خود دارد.
عتیق رحیمی با دقت و ظرافت، کشمکش درونی زن را با آموزه‌های دینی به تصویر می‌کشد. زن پیوسته با خود کلنجار می‌رود که آیا سرکوب هویت و انکار زنانگی‌اش واقعاً خواست خداوند است؟ آیا این آموزه‌ها حقیقت دین هستند یا تحریفات مردسالارانه که بر متن مقدس تحمیل شده‌اند؟ او با خود می‌اندیشد: «به من گفتند که باید صبور باشم، که زنان باید صبور باشند. این خواست خداست؛ اما آیا خدا خواسته است که ما در سکوت رنج بکشیم؟»
این پرسش تکان‌دهنده، نه‌تنها بازتاب تردید زن نسبت به باورهای موروثی‌اش است، بل‌که به نقدی گسترده‌ی تفاسیر سنتی و مردسالارانه‌ی دین بدل می‌شود. زن در واقع با این پرسش، تصویر خداوندی را، که به او معرفی شده است، به چالش می‌کشد. خدایی که او را به سکوت و تسلیم محکوم کرده است. او به دنبال خدایی است که با ذات و سرشت آزاد و رهایی‌بخش خود، با او همراه و همدل باشد. این جست‌وجوی معنوی، به موازات رهایی جسم او، به رهایی جان و روان او نیز می‌انجامد. سنگ صبور در نهایت، روایت زندگی زنی است که با یافتن زبان خویش، نه‌تنها از قید و بند تن رها می‌شود، بل‌که به درک نو و فردی از ایمان و معنویت دست می‌یابد.
دردهای ناگفتنی؛ آن‌چه بر زنان روا داشته می‌شود
رمان سنگ صبور فریادی است خاموش بر سر سکوت و انکاری که گریبان‌گیر میلیون‌ها زن در طول تاریخ بوده است. زنی که در مرکز این داستان قرار دارد، نمادی از همه زنانی است که مجبور به بلعیدن رنج‌های ناگفتنی و تحمل ستم‌های اجتماعی و خانوادگی شده‌اند. تجربیات تلخی چون خشونت خانگی، تجاوز و سرکوب جنسی که در جوامع سنتی به شدت تابو شمرده می‌شوند، در این رمان به شکل ظریف و در عین حال قاطع مطرح می‌شوند.
زن از زخم‌های کهنه‌یی می‌گوید که سال‌ها در سکوت و انکار مدفون مانده‌اند: ازدواج اجباری، خشونت‌های جسمی و روانی شوهر و سرکوب تمایلات و آرزوهای درونی. او اعتراف می‌کند: «سال‌هاست که سکوت کرده‌ام. سال‌هاست که رنج‌هایم را در دل نگه داشته‌ام؛ اما دیگر نمی‌توانم… دیگر نمی‌خواهم این‌ها را در خودم دفن کنم.» این جملات، نه‌تنها وزن سنگین سکوتی را که بر دوش او سوار شده نشان می‌دهد، بل‌که پرده از رنج عمیق روانی او برمی‌دارد. سکوتی که نه‌تنها او را از بیان دردهایش محروم کرده، بل‌که هویت و استقلال او را نیز به یغما برده است.
اما در مسیر داستان، شاهد شکستن این سکوت هستیم. زن کم‌کم زبان می‌گشاید و از تجربیات سرکوب‌شده‌اش می‌گوید. این «گفتن»، آغازی رهایی اوست؛ رهایی از زندان تن و روان. او با هر کلمه‌یی که بر زبان می‌آورد، نه‌تنها بار رنج‌هایش را سبک‌تر می‌کند، بل‌که گامی به‌سوی بازسازی هویت خویش و یافتن «من» مستقل خود برمی‌دارد. او با شکستن سکوت، در واقع وجود خود را از نو تعریف می‌کند و به جهانی که سال‌ها او را به حاشیه رانده بود، اعلام موجودیت می‌کند.


سنگ صبور؛ نماد سرکوب و رهایی
خود عنوان «سنگ صبور» نیز به‌طور نمادین به کل داستان معنا می‌بخشد. در فرهنگ‌های شرقی، به‌ویژه در فرهنگ افغانستان، سنگ صبور نمادی از چیزی است که افراد می‌توانند درد و رنج‌های خود را به آن بگویند تا سبک شوند. در این رمان، شوهر نیمه‌جان زن به نوعی سنگ صبور او می‌شود؛ موجودی که نمی‌تواند پاسخ دهد، نمی‌تواند قضاوت کند، و بنابراین زن می‌تواند آزادانه و بدون ترس، تمام احساسات و تجربیات سرکوب‌شده‌اش را با او در میان بگذارد.
این سنگ صبور، نمادی از سرکوب و در عین حال رهایی است. در آغاز داستان، زن به‌طور ناخودآگاه هم‌چنان درگیر هنجارهای جامعه‌یی است که او را به سکوت واداشته است؛ اما به‌تدریج، او با هر کلمه‌یی که می‌گوید، از این هنجارها فاصله می‌گیرد و به‌سوی رهایی روانی و شناخت هویت خود پیش می‌رود. شوهر نیمه‌جان به نمادی از جامعه‌یی تبدیل می‌شود که دیگر قدرت سرکوب‌کردن زن را از دست داده است؛ جامعه‌یی که دیگر نمی‌تواند صدای زنان را خاموش کند: «تو سنگ صبور منی… تمام دردهایم، تمام رنج‌هایم را به تو می‌گویم. تو نمی‌توانی جواب دهی، نمی‌توانی مانع من شوی. من آزادانه حرف می‌زنم، و تو گوش می‌دهی.» این نقطه‌ی اوج داستان است؛ لحظه‌یی که زن از سرکوب رها می‌شود و از طریق بیان تجربیاتش، نه‌تنها بر سکوت‌های تحمیلی غلبه می‌کند، بل‌که به نوعی بازیابی هویت و قدرت درونی خود نیز دست می‌یابد.
سنگ صبور اثری است که نه‌تنها به مسائل زنان در جامعه‌ی خاص می‌پردازد، بل‌که به‌طور کلی به وضعیت زنان در جوامع سنتی و مردسالار اشاره دارد. این رمان از طریق روایت داستان یک زن افغانستانی، صدای میلیون‌ها زنی را به گوش جهانیان می‌رساند که در طول تاریخ، تحت سرکوب‌های اجتماعی، فرهنگی و دینی، مجبور به سکوت بوده‌اند. بدن زن، دین، تابوهای فرهنگی و تجربیات سانسور شده، همگی در این رمان به‌عنوان موضوعات محوری مطرح می‌شوند که رحیمی با نگاه عمیق و هنرمندانه به آن‌ها پرداخته است. سنگ صبور نه تنها داستان رنج است، بل‌که داستان رهایی و بازیابی هویت نیز هست؛ رهایی از سکوت و سرکوب‌هایی که قرن‌ها بر زنان تحمیل شده‌اند.

به اشتراک بگذارید: