نویسنده: شکیبا عارفی
صدای اعتراض دختران دانشآموز در برابر ممنوعیت آموزش از «سرزمین محرومان» به گوش میرسد.
تعدادی از دختران یک مکتب محلی در روستایی بهنام «جوپلال» از ولسوالی میرامورِ ولایت دایکندی، فریاد اعتراضشان را در قالب شعر و سرود بلند کردهاند. با فروپاشی جمهوریت و تسلط گروه طالبان بر افغانستان، تمامی نهادهای اجتماعی، از جمله آموزش و پرورش، دچار تغییرات ویرانگر شدهاند. طالبان، گروهی تیرهدل و شبپرستاند که با دانش و دانایی دشمنی دارند، در برابر حقوق مردم ایستادهاند و ظلمت و ضلالت را گسترش میدهند. آنان حق آموزش و معیشت را از زنان گرفتهاند؛ زیرا از آگاهی زنان هراس دارند. میدانند که زنان میتوانند تخت قدرت را از زیر پایشان بکشند. طالبان بقای خود را در تداوم جهل، جنایت، خشونت، ترور و اطاعت کورکورانه میبینند.
این گروه، که همچون خفاشان همرنگ شب است، در تاریکی زیسته و از نور و آگاهی گریزان است؛ رهبرانشان در ظلمت مردهاند و از روشنایی گریختهاند.
پس از بازگشت طالبان به قدرت در آگست ۲۰۲۱، محدودیتهای شدیدی در تمام عرصههای اجتماعی، بهویژه آموزش و کار زنان، اعمال شد. در مارس ۲۰۲۲ درهای مکاتب متوسطه را بهروی دختران بستند و در دسامبر همان سال، آموزش دختران در دانشگاهها را نیز ممنوع کردند. آنها را در خانه زندانی ساختند. این یکی از تلخترین فرامین تاریخ افغانستان بود که آیندهی دختران و زنان را هدف گرفت.
اما زنان و دختران افغانستان، که در تاریخ همواره با تحقیر، خشونت، و کشتار روبهرو بودهاند، در برابر این فشارها سر خم نکردند. با شجاعت و متانت به خیابان آمدند و صدای اعتراضشان را فریاد زدند. با اینحال، هر نوع دادخواهی در افغانستان با تهدید، زندان، شکنجه و ترور مواجه است.
اکنون چهار سال است که دختران افغانستان از حق آموزش، که یکی از ابتداییترین حقوق انسانی است، محروماند. دختران یک مکتب محلی در روستایی دورافتاده از ولسوالی میرامور، صدای اعتراضشان را در قالب ترانهیی عامیانه میسرایند:
بیا اشک مرا پاک کن وطندار ای وطندار
درِ مکتب را باز کن وطندار ای وطندار
نمیبینی مگر اشک دو چشمم؟
بیا با من تسلی کن وطندار ای وطندار
با آنکه موسیقی، ترانه و سرود از سوی طالبان ممنوع اعلام شده، این دختران، مشتاق دانایی، با قبول خطر خشونت و مجازات، لب به اعتراض گشودهاند و با ترانهیی که اشک به چشم هر انسان بیدار میآورد، وطنداران خود را به یاری میطلبند.
به راستی، امروز دختر افغانستانی، بیوطنترین انسان این سرزمین است. در خانهی خود امنیت ندارد و از حقوق اولیهاش محروم مانده است. ترانهی دختران دانشآموز، فریاد رنج و درد میلیونها دختر محروم از تعلیم است؛ نالهیی که در عمق درهها و کوهها میپیچد اما گوش شنوایی برایش نیست. دخترانی که دلنگران و بیقرار، چشم به تاریکی دوختهاند، به امید آنکه شاید از پشت این ابرهای تیره، نوری بدرخشد و رایحهی دانایی به مشامشان برسد.
اما پاسخ همیشگیشان، فرمانهای تاریک و جابرانهی رهبران خودخواندهی طالبان از قندهار است؛ فرمانهایی که همچون زخمهای چرکین، بر پیکر خورشید علم مینشیند و ظلمت، خشونت و جهل را فراگیر میسازد.
فرمانهایی که چون کوه غم بر دوش زنان سنگینی میکنند و روزنههای امید را میبندند. زن افغان در چنین شرایطی، از شدیدترین رنجها عبور میکند. شرایطی که هر روز از او قربانی میگیرد. اما سنگینی جنایت و خشونت نتوانسته صدای زن را خاموش کند. او ایستاده، با صدایی پر از یقین، در برابر جنایت لب به اعتراض میگشاید.
این زنان شجاع، به فداکاری بیپایان آمادهاند. باور دارند حکومتی که با خشونت و ترور، ارادهاش را بر مردم تحمیل میکند، سرنوشتی جز نابودی ندارد.
دختران دانشآموز، علیه ستم میشورند. صدایشان را از دل کوهستان به جهان مخابره میکنند. از مردم دنیا، با پیامی پرشور و با کرامت، دعوت میکنند که در برابر بیعدالتی بایستند، آنها را از چنگال هیولای طالبان برهانند و زمینهی آموزش و زندگی را برایشان فراهم کنند.
این صدای دختران جوپلال، زیباترین زمزمهیی است که تاریخ آن را فراموش نخواهد کرد؛ ترانهیی که بر جهل و ظلم، نفرین میفرستد و بر دانش و روشنی، درود میفرستد.