روایت زندگی دردناک یک مادر در شبکههای مجازی دستبهدست میشود. هاجر (نام مستعار)، مادر و سرپرست سه کودک خوردسال در شهر کابل میباشد. وی در زمان حکومت پیشین، شوهرش را از دست داده بود. اکنون او هم مادر و هم پدر سه کودک خردسالش شده است.
پس از شروع سال نو، این مادر، سهبار خانه اجاره کرده است. هر باری که اسباب و اثاثیهی خانهاش را به خانهی جدید انتقال میدهد، با برخورد ناجوانمردانهی وکلای گذر مواجه میگردد. وکلای گذر به هاجر گفتهاند، تو باید از این کوچه کوچ کنی؛ زیرا شوهر و سرپرست نداری. طالبان به ما (وکلای گذر) گفته بودند که زنان بیسرپرست را به کوچهیتان خانه ندهید؛ چون «فساد اخلاقی» میکنند.
روایت هاجر از اسبابکَشی خانهاش، تلختر از آن است که به قلم پیاده گردد. وی، به خاطر درسهای مکتب فرزندانش به جای دیگر شهر کابل یا حتا روستا کوچ نکرده است. هاجر، هر سهبار از کوچهای به کوچهی دیگر رفت تا اندکی آرام گیرد؛ اما هیچ کوچهای پناهگاه او و سه فرزندش نشد. او همچون پرندهی بدون لانه، مجبور به کوچ میشود.
این مادر میگوید، وکیل گذر کوچهی سوم، با طالبان مسلح به سراغ او و فرزندانش آمدند و تهدید کردند که باید از این کوچه جای دیگر برود. بر اساس گزارشها، افراد طالبان، هاجر و سه کودک خردسالش را مورد اذیت و آزار قرار دادهاند.
اکنون، او و سه فرزندش در تهکویی نمناک در حویلی یک خواهر و برادر دانشجو، به سر میبرند. پرسش این است: اگر اینبار طالبان از خانهی تهکوی هاجر خبر شوند، او چه کند؟ آسمان هم بالا و زمین سخت است. او کجا شود؟ بین مُردن و ماندن مکانی است که او دست فرزندانش را گرفته به آنجا برود؟
همشبه با قصهی تلخ هاجر، خبرهایی از نقاط دیگر کابل نیز به گوش میرسد.