عشق در اسارت شریعت؛ آیا در ازدواج اسلامی، عاطفه جایی دارد؟

نویسنده: فرزانه پناهی

۱۴ فبروری، روزی که در بسیاری از جاهای جهان به عنوان روز عشق و دلدادگی گرامی داشته می‌شود، فرصتی است برای بازنگری در مفهومی که در نظام ازدواج اسلامی به حاشیه رانده شده است. در این ساختار، آیا عشق اصلاً جایگاهی دارد؟ آیا زنی که در یک قرارداد یک‌طرفه گیر افتاده، زنی که تنها در قالب تمکین و تبعیت معنا می‌یابد، می‌تواند عشق را تجربه کند؟ و آیا مردی که اختیار دارد هر زمان که بخواهد، زن جدیدی اختیار کند، می‌تواند به معنای واقعی عاشق باشد؟

ازدواج در اسلام از همان ابتدا نه بر پایه‌ی عشق، بل‌که بر اساس یک معامله‌ی شرعی بنا شده است: زن، بدن و تمکینش را عرضه می‌کند و در ازای آن، مهریه و نفقه دریافت می‌کند. این رابطه، نه یک پیوند عاطفی، بل‌که یک مبادله‌ی اقتصادی است که در آن، زن به‌عنوان یک کالای تجارتی و مرد به‌عنوان مالک تعریف می‌شود. مرد، با ادای چند جمله ساده، زن را به تملک خود درمی‌آورد و از آن لحظه به بعد، زن موظف به اطاعت و تمکین است. عشق، اگر هم در این میان جایی داشته باشد، صرفاً یک توهم است که زن را وادار به پذیرش بندگی خود می‌کند. مرد می‌تواند هر زمان که اراده کند، همسرش را بدون دلیل طلاق دهد، زن دیگری را انتخاب کند. برای او، عشق مقوله‌یی گذرا و جایگزین‌پذیر است؛ اما زن، هرچند از همان ابتدا در این رابطه اختیاری ندارد، حتی در اوج احساسات و دلبستگی‌اش، هم‌چنان در نقش یک «گزینه» می‌ماند که هر لحظه امکان دارد کنار گذاشته شود.

چگونه می‌توان در چنین سیستمی از عشق سخن گفت، وقتی که مرد از لحاظ شرعی و قانونی این حق را دارد که بدون هیچ عذاب وجدانی، همسرش را رها کند و به سراغ دیگری برود؟ چگونه زن می‌تواند احساس امنیت عاطفی داشته باشد، وقتی که هر لحظه ممکن است با زنی جوان‌تر، زیباتر، یا صرفاً متفاوت جایگزین شود؟ آیا عشقی که هر لحظه تهدید به نابودی می‌شود، واقعاً عشق است؟

در ازدواج اسلامی، مرد آزاد است که عشق‌های جدید را تجربه کند، بدون این‌که این امر خیانت محسوب شود. اگر از همسرش خسته شود، به جای تلاش برای ترمیم رابطه، به سادگی همسر دوم، سوم یا چهارم اختیار می‌کند. این آزادی، که توسط دین به او داده شده، در واقع مجوزی است برای فرار از تعهد عاطفی؛ اما زن، حتا اگر در یک ازدواج سرد و بی‌روح گرفتار شده باشد، حتی اگر دیگر هیچ احساسی میان او و همسرش نمانده باشد، محکوم به ماندن است. او نه‌تنها حق تجربه‌ی عشق جدید را ندارد، بل‌که حتی فکر کردن به آن، نیز جرم است.

مرد در این سیستم، همیشه مالک عشق است، اما زن همیشه طلبکار آن. او در حالی که باید به مرد خود وفادار بماند، در برابر خیانت قانونی او بی‌دفاع است. در حالی که باید عشق خود را نثار کسی کند که هر لحظه ممکن است او را ترک کند، هیچ تضمینی ندارد که این عشق دوطرفه باشد. در چنین رابطه‌یی، عشق زن به مرد، چیزی جز یک قمار از پیش باخته نیست؛ قمار بر سر احساسی که در هر لحظه ممکن است با یک زن دیگر تقسیم شود یا کاملاً از بین برود.

اما پرسش اساسی این است: آیا مردی که در چنین سیستمی پرورش یافته، اصلاً قادر به عشق ورزیدن است؟ آیا کسی که از ابتدا یاد گرفته که زنان را قابل جایگزینی بداند، کسی که می‌داند هر لحظه می‌تواند همسرش را کنار بگذارد و دیگری را برگزیند، می‌تواند عمیقاً عاشق شود؟ عشق، بر پایه‌ی تعهد، تداوم، و انحصار استوار است؛ اما در ازدواج اسلامی، هیچ‌کدام از این عناصر وجود ندارد. مرد نیازی به تعهد ندارد، زیرا همیشه گزینه‌های دیگری در دسترس دارد. نیازی به تداوم ندارد، زیرا هر زمان که بخواهد می‌تواند رابطه را تمام کند و از همه مهم‌تر، زن برای او هیچ‌گاه یگانه نیست، بل‌که یکی از چندین انتخاب است.

این نظام، عشق را از زنان می‌رباید و به مردان آزادی می‌دهد تا بدون نیاز به تعهد، از روابط متعدد بهره‌مند شوند. در چنین سیستمی، زن محکوم است تا عشق را در چارچوبی تجربه کند که هیچ ارزشی برای احساسات او قائل نیست. او باید در سکوت، رنج خیانت قانونی را تحمل کند، باید در ترس از جایگزین شدن زندگی کند و باید به رابطه‌یی دل ببندد که از ابتدا به گونه‌یی طراحی شده که هرگز به نفع او نخواهد بود.

۱۴ فبروری روز عشاق است، اما برای زنان در سیستم ازدواج اسلامی، این روز تنها یادآور چیزی است که هرگز به طور کامل نصیب‌شان نمی‌شود: عشقی که در آن امنیت، احترام و برابری وجود داشته باشد؛ عشقی که در آن، زن به عنوان یک انسان مستقل دیده شود، نه یک ابزار قابل تعویض در دست مرد؛ عشقی که در آن، یک نفر برای همیشه انتخاب شود، نه این‌که هر لحظه بتواند جایگزین گردد. تا زمانی که این ساختار تغییر نکند، زنان در جوامع اسلامی، در حسرت عشقی خواهند ماند که هرگز در نظام مردسالارانه‌ی اسلامی برای آن‌ها مقدر نشده است.

به اشتراک بگذارید: