مادر! اسیرِ وحشتِ جادو شدیم ما

سید ابوطالب مظفری

به بزرگداشت از روز جهانی مادر

مادر سلام! ما همگی ناخلف شدیم
در قحط‌سالِ عاطفه‌هامان تلف شدیم
مادر سلام! طفل تو دیگر بزرگ شد
اما دریغ! کودکِ نازِ تو گرگ شد

مادر! اسیرِ وحشتِ جادو شدیم ما
چشمی گزید و یک‌سره بدخو شدیم ما
مادر! طلسمِ دفعِ شر از خوی ما ببند
تعویذِ مهر بر سرِ بازوی ما ببند

ای ماه! ما پلنگ شدیم و تو سوختی
ما صاحبِ تفنگ شدیم و تو سوختی

پرسیده‌یی که: ماه چه شد؟ اختران چه شد؟
من مانده‌ام که وسعتِ این آسمان چه شد؟
دوشیزه‌گانِ قریه‌ی بالا کجا شدند؟
گل‌چهره و گل‌آغه و گلشاه کجا شدند؟

گلشاه شکوفه داد، جوان شد، عبوس شد
در دشت‌هایِ تفته‌ی تفتان عروس شد
گل‌چهره خوش به حالِ غمش، غصه سیر خورد
یک شب کنارِ مرزِ وطن ماند و تیر خورد

از او نشانِ سرخ‌پری مانده است و هیچ
از ما فقط شکسته‌سری مانده است و هیچ

به اشتراک بگذارید: