نویسنده: فرزانه پناهی
در عصری که هنوز رد تیرهی تبعیض را بر چهرهی زنان دارد، بازاندیشی در مفهوم برابری جنسیتی یک ضرورت عاجل است. کتاب «مانیفست یک فمینیست» نوشتهی چیماماندا انگوزی آدیشی، گامی در همین راستاست؛ کوششی برای صورتبندی دوبارهی فمینیسم، نه بهعنوان گفتمان انتزاعی، بلکه به مثابهی ضرورتی زیسته و مسئولیت انسانی. آدیشی، نویسندهی برجستهی نیجریایی، در این مانیفست، از طریق نامهیی به دوست دیرینهی خود، چشماندازی نو برای تربیت نسلی آگاه، آزاد و مسئول ترسیم میکند؛ نسلی که رهایی خود را در گرو رهایی دیگری بداند. دوستی که از او خواسته بود راهنماییاش کند چگونه دخترش را چنان تربیت کند که فمینیست باشد. اما آنچه آدیشی پیش مینهد، فراتر از تربیت فردی است؛ او فراخوانی به بازآفرینی نهادهای اجتماعی، سنتها و مفاهیم بنیادین حیات انسانی صادر میکند.
در جامعهیی مانند افغانستان، که زنان هنوز از ابتداییترین حقوق خویش محروماند، آموزههای این کتاب میتواند الهامبخش گفتمان تازه باشد؛ گفتمانی که از درون خانواده آغاز میشود و به تدریج در بافت اجتماعی ریشه میدواند. آدیشی از همان آغاز، با زبانی قاطع، بر این نکته تأکید میکند که فمینیسم پاسخ اخلاقی به نابرابری تاریخی است. فمینیسم از نگاه او، به معنای باور به برابری اجتماعی، سیاسی و اقتصادی زنان و مردان، و عمل رادیکال بر پایهی این باور است؛ ضرورتی برای تحقق کامل انسانیت.
نویسنده باور دارد که این برابری باید از کوچکترین نهاد اجتماعی یعنی خانواده شروع شود؛ جایی که اولین الگوها شکل میگیرند. خانواده همان جایی است که سلطه بازتولید میشود و بعدها نظامهای اقتصادی و سیاسی روی این نابرابری سرمایهگذاری میکنند. باید به دختران آموخت تا ارزش خود را بیرون از آیینهی نگاه مردانه تعریف کند. در فرهنگی که دختران از کودکی خود را در نگاه دیگران ارزشیابی میکنند، این آموزه همچون نوری است که تاریکی تربیتهای سرکوبگر را میشکافد. نویسنده همچنین هشدار میدهد که دختران سکوت در برابر ظلم و بیعدالتی را بهعنوان ادب یا احترام به سنت بیاموزند؛ باید آنها را به بیباکی در بیان حقایق و اعتراض به نابرابری تشویق کرد. او مینویسد: «حق توست که صدایت شنیده شود، حتی اگر صدایت بلند نباشد.» در افغانستان، جایی که سکوت زنان به عرف بدل شده، این سخن اعلام جنگ علیه چرخهی دیرینهی سرکوب است.
استقلال، جوهرهی آزادی است؛ آموزهیی بنیادین که مانیفیست بر آن پای میفشارد. کتاب بر استقلال مالی، فکری و احساسی زنان تأکید میکند و مینویسد: «پول داشتن به زن قدرت میدهد؛ قدرت انتخاب و قدرت عزت نفس.» در افغانستان، که بسیاری از زنان اقتصاد خود را به ناگزیر به مردان خانواده سپردهاند، این آموزه نهتنها توصیهیی فردی، بلکه طرحی برای شکستن زنجیرهای جمعی است.
آدیشی همچنین به نقد بیامان نقشهای جنسیتی میپردازد. او باور دارد نقشها باید بر اساس استعداد و اشتیاق فردی شکل بگیرند، نه جنسیت. در جامعهیی که مرد بودن و زن بودن نه صرفاً یک ویژگی زیستی، بلکه تقدیر اجتماعی است، این سخن حکم تبر بر ریشهی تبعیض را دارد. چرا باید دختری که رؤیای خلبان شدن دارد، به آشپزخانه زندانی شود و آرزوی پسر زیر چکمههای اجبار نظامی له شود؟ این پرسشها همچون پتکیاند بر ستونهای بتونی تبعیض.
او با دقت و ظرافت نشان میدهد چگونه زبان ناآگاهانه تبعیض را بازتولید میکند؛ چگونه عبارتهایی چون «کار زنانه» یا «کار مردانه»، ذهنها را قالببندی میکنند. مینویسد: «زبان ما دنیای ما را میسازد. مراقب کلمات باش.» این توصیه دعوتی است برای بازآفرینی زبان و به تبع آن بازنگری در مفاهیم هویت و قدرت؛ نگارش داستانی تازه که در آن زنان و مردان، در کنار هم، معنا بیابند.
یکی از ژرفترین پیامهای آدیشی این است که فمینیسم پروژهیی جمعی است. او مردان را نیز به مشارکت دعوت میکند که باید در این مسیر همراه شوند، چرا که تبعیض جنسیتی نهتنها زنان که مردان را نیز از انسانیت کاملشان محروم میکند. او مینویسد: «فمینیسم، رهایی زن و مرد را توأمان میطلبد.» در کشوری که مردان نیز زیر بار سنگین کلیشههای مردانگی سنتی زخم برمیدارند، این پیام میتواند پل عبوری باشد به سوی جهانی که در آن انسانیت، نه بر اساس جنسیت، که براساس شرافت و آزادی تعریف میشود.
نویسنده در ادامهی نامهاش، پانزده پیشنهاد عملی برای پرورش کودک آزاد و برابر ارائه میدهد: تربیت کودکی که به ارزش ذاتی خود باور داشته باشد؛ نقشهای جنسیتی را به چالش بکشد؛ ازدواج را هدف زندگی نداند؛ خوددوستی را بیاموزد؛ کارهای خانه را مسئولیت انسانی بداند، نه زنانه؛ مادری را تنها معیار ارزشمندی زن نبیند؛ در برابر تبعیض سکوت نکند؛ به قدرت زبان مسلط شود؛ مردان را دشمن نداند؛ عشق و قدرت را متضاد نبیند؛ زن بودن را ضعف نداند؛ زیبایی را منبع شادی بداند نه درد؛ اهل پرسشگری باشد؛ شکست را بخشی از روند رشد بداند، و با افتخار فمینیست باشد. این پیشنهادها، راهکارهای ملموس برای تغییر نسلیاند.
مانیفست یک فمینیست، در حقیقت، دعوت به انقلابی آرام اما ژرف است؛ انقلابی که از درون خانهها آغاز میشود، در دلهای مادران و پدران، دختران و پسران جوانه میزند و سرانجام، سرنوشت یک ملت را دگرگون میکند. در افغانستان امروز، که زنان چون شعلههای لرزان در برابر بادهای تعصب ایستادهاند، این کتاب میتواند تخمهای امید را در دل خاک خشکیزدهی تبعیض بکارد. تخمهایی که اگر به درستی پرورش یابند، درختانی خواهند شد که سایهیشان برابری، عزت و آزادی را بر سر همهی انسانها میگسترانند.
آموزههای این کتاب، نه شعار سیاسی بلکه راهکارهایی عملی برای ساختن نسلی تازهاند: نسلی که آزادی، عدالت و همزیستی انسانی را در تاروپود زیست روزمرهی خود بتنند. در نهایت، فمینیسم، آنگونه که آدیشی تصویر میکند، پروژهیی برای رهایی همهی انسانها از بند کلیشهها، تبعیضها و تحقیرهای تاریخی است؛ پروژهیی برای بازآفرینی جهان.