انسان، محکوم به آزادی است (ژان پل سارتر)
درآمد
این متن چکیدهای از ایدهها و اندیشههای مبارزات مستقلانهی زنان افغانستان در یک سدهی گذشته برای تحقق برابری، آزادی و عدالت جنسیتی است. آنچه در پی میخوانید، مانیفست جنبش مستقل زنان افغانستان در آغاز سدهی ۱۴۰۰ هجری خورشیدی است. رهیافتی که میتواند نقشهی راه ما در رهیدن از یوغ سنت، خشونت و سرکوب باشد.
این متن، مجالی چند برای اندیشیدن و شناختن خاستگاه انسانی زنانی است که در راه آزادی و برابری، متعهدانه و آگاهانه عصیان کردهاند؛ زنانی که با چشمهای باز و سر و دستهای شوریده و سبز، چشم در برابر بنیانهای ستم دوخته و ایستادهاند؛ زنانی که هر چند ردی از اندیشه و اعمال آنان در تاریخ رسمی نیست، اما همواره الهامبخش دیگر زنان بودهاند؛ آنانی که در قلمرو جبر، بذر اختیار و اراده را کاشتهاند و مومنانه و آگاهانه برای تحقق جهانی بهتر و روشنتر تا پای جان ایستادهاند.
نخستین مانیفست[۱] سیاسی- فمینیستی از آدرس جنبش مستقل زنان تقدیم میشود به تمام زنان افغانستان و تمام فراموششدگان تاریخ جهان!
دههها است زنان افغانستان در زندان سنت، مذهب و پدرـ مردسالاری گرفتار اند. در تاریخ معاصر این کشور، این همواره زنان بودهاند که در حوزههای خصوصی و عمومی آسیبدیدگان، قربانیان، غارتشدگان و زنده به گوران خشونتهای جنسی و جنسیتی باقی ماندهاند. زنان سالها است عامدانه و قهرآمیز به پستوها رانده شدهاند و به گونهی ساختاری و نظاممند از پیشفرضهای بنیان زندگی طبیعی و انسانی: کرامت بشری، آزادی، برابری و برخورداری از حق آموزش، کار، مشارکت معنادار، عادلانه و پایدار محروم ماندهاند. با این حال، مسلم است که ریشههای این بحران انسانی و فراگیر را نباید محدود به عناصر بومی و مرزهای جغرافیای سیاسی افغانستان دانست. چوناین درکی از بحران موجود، محدود و کوتهفکرانه است.
ما ــ زنان افغانستان که در متن منطقه و جهانی بحرانزده بهمثابهی یک کل بهسر میبریم – میدانیم که بخش عمدهای از ریشهی جنگافروزیها و تنشها، بحرانهای اقلیمی، اقتصادی، امنیتی و سیاسی بومی و جهانی موجود از جمله افزایش گازهای گلخانهای و تخریبهای محیط زیستی، تکثیر بیماریهای مسری و قدرت گرفتن گروههای تروریستی و بنیادگرایی چون طالبان و داعش [و …] اقتضای نظام اقتصاد نوین جهانی است.
ما به روشنی واقفایم که در این عصر بیش از هر زمان دیگری در کانون بحرانهای منطقهای و در معرض جنون سوداگری سرمایهداری جهانیشده زندگی میکنیم. خاصه در افغانستان که در محاصرهی زنجیرهای از برساختهها و دال و مدلولهای درهمتنیدهی سیاسی، اقتصادی و نظامی جهانی، اما در اشکالی بومی گرفتار ایم. تصادفی نیست که تداوم بیثباتیها، جنگها و خشونتها در اینسوی جهان، کوچهای بزرگ و میلیونی گروههای انسانی را بهسوی دیگر جهان در پی دارد. تصادفی نیست که نظامهای پیچیدهی مالی-اقتصادی-صنعتی بزرگ با جذب و استثمار مهاجران و زنان و دیگر نیروهای کار ارزان و مزدی به حیات و بقای خود ادامه میدهد. تصادفی نیست که آلودگیهای شیمیایی و محیطی فعالیت کمپنیهای چندملیتی تولید اسلحه و سوخت، سرزمینهای حاصلخیز را در بخشهایی از جهان به زمینهای بایر و خشک بدل میکند و جابهجاییهای انبوه و بزرگ انسانی را میآفریند.
با این حال و با وجود تمام بنبستها و پیچیدگیهای [بومی و جهانی]، آنچه غیرقابل انکار بوده، ضرورت، ظرفیت و ذهنیت مقاومت مستقلانهی زنان [هرچند پراکنده، متزلزل و ناپایدار] در برابر نظام و اشکال سرکوب و ستم است. یافتهها و مستندات تاریخی میگویند: زنان افغانستان از دیرباز و در بحرانیترین و سیاهترین مقاطع تاریخ سیاسی معاصر [چه دورهی جنگهای داخلی و پس از آن حاکمیت نظامهای مستبد بنیادگرایی چون «مجاهدان» و «طالبان»] با وجود انواع چالشها و ناامنیهای جانی و روانی همواره به شیوههایی بومی و مبتکرانه مقاومت کردهاند؛ زنان بیشماری ذهنیت و ماهیت گفتمان حذف را بر نتابیده و بر نمیتابند. مصداق خونین این مقاومت، اقدام مکرر به حذف فیزیکی و ترور فعالان [زن] در سراسر تاریخ مبارزهیشان در افغانستان است. بهکار بستن شیوههای تروریستی و خشونتآمیزی چون قتل و کشتار هدفمند زنان، نه دال بر ضعف فعالان و دادخواهان که دلالتی بر قدرت مقاومت آنان و زبونی و ترس نیروهای ایدئولوژیک از تسری آگاهی در میان زنان است.
فلسفه
اکنون و دوباره در معرکهی مواجهه با یکی از مهمترین مقاطع تاریخ معاصر افغانستان قرار داریم. زمانی است که در سر دوراهی «انفعال» یا «عمل» ایستادهایم. انفعال ما را به زمین سوختهای میرساند که اگر زنده ماندن در آن میسر باشد، با فقر، فلاکت و فشار ممکن خواهد بود. راه دیگر «عمل» است که امکان ترسیم و تجسم جهان و بودنی دیگر را میسر میکند. تز[۲] جنبش مستقل زنان افغانستان بر گزینه و راه دوم استوار است. ما میدانیم که بخش عمدهای از مبارزات اجتماعی و تلاشهای انفرادی در سالهای پسین، برای حصول اصلاحاتی اندک، همهچیز را بهخطر بدلشدن به نبردهای تن به تن برای بقا فروکاسته است. ما میدانیم که در چوناین شرایطی زنان، مانند همگان باید موضعی قاطع بگیرند و در برابر این پرسش: در زمانی که زندگیهایمان روزانه در معرض از دست رفتن است، هست و بودمان در حال غارت شدن است و خانه و زمینهایمان در حال سوختن است، چه باید کرد؟ پاسخی بدهند.
ما با وقوف بر تمام این پیچیدگیها برآن شدیم تا «عدالت جنسیتی» در شکلی ضدسرمایهدارانه را متصور شویم. رویکردی که ما را بهجایی در فراسوی این فاجعهی روزمره و قتلعام انسانی به افقی سراسر روشن و بدیع هدایت میکند. فلسفهی ما استوار بر مجموعهی پویا و متکثر از دانش، انگیزه، تلاش و عمل مستقلانه و داوطلبانهی تمام زنان افغانستان است. جریانی خودجوش و خودبسنده از شیوههای متفاوت کنش و فعالیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی [و …] که در تسلط و مالکیت هیچ دولت، فرد، حلقه، حزب یا سازمانی نمیگنجد. فلسفهی ایجاد این جنبش برآمده از ایده و عمل تک تک کسانی است که از نابرابری و نظام حذف و سرکوب در افغانستان بهستوه آمدهاند. زنان و جنبش مستقل آنان با نقد دیالکتیک سرکوب و رونمایی از ارکان فلسفی و عملی گفتمان تفکیک، تبعیض و ستم، در صدد دفاع از مبانی و حقوقی است که بهسختی و از دل مقاومت و مبارزهی فراگیر تمام اقشار زنان بهدست آمده است.
مبنای نظری-عملی جریانی که [ترسیماش میکنیم و انتظارش را داریم] اصل کار متعهدانه و داوطلبانه است. جنبشی که با اتکا بر آگاهی، همبستگی و همفکری جمعی با بنبستها مواجه میشود و به چالشها چنگ میاندازد: جنبشی که نخست مساله میآفریند و سپس بهدنبال پاسخی برای آن است. جنبشی که مصمم است که با دوری از حاشیهها و اقدامات نابسنده و نابهجا، از خواستهها و حقوق [اقشار و گروه]های متعدد و بسیاری دفاع کند: جریانی که میخواهد از هویت و مطالبهی همگان و زنان بگوید. از حقوقِ زنان کارگر، کشاورز، روستایی، سرپرست، معلول، فقیر، تراجنسیتی[۳] و کوئیر[۴] [و …] تمام زنانی که در دو دههی گذشته کمترین نشانیای از نیاز و هویت آنان در ویترینهای مجلل و پر زرق و برق جریان اصلی «دادخواهی حوزهی زنان» نبوده است. جنبش زنان افغانستان، بازتابدهندهی فلسفهی فمینیستیای است که برخلاف خوانشهای متعارف و سنتی، خود را به «مسایل زنان» با رویکرد محقانهی به «صرف زن بودن» محدود نمیداند. جنبش خود را مکلف به حمایت و نمایندگی از تمام کسانی میداند که در ساختار سلسلهمراتبی مناسبات قدرت زیر یا در معرض استثمار اند. جنبش باورمند به فلسفهی فمینیستیای است که مسالهی موقعیت نابرابر زنان را در بطن و متن روابط قدرت و در نسبت روشن با کارکرد تمام نیروهای مادی تاریخ سلطه شناسایی و تحلیل میکند. این جریان به فکتور درآمیختگی و درهمتنیدگی[۵] ماهیت و اشکال تبعیض جنسیتی واقف است و مصمم است که برای اکثریت سرکوبشدگان و نیازهایشان در افغانستان رهگشا و امیدبخش باشد.
به این منظور جنبش مستقل زنان افغانستان در پرتو این اصول پیجوی تحقق اهداف و دورنمای مبارزاتاش خواهد بود.
اصول
ــ اصل آگاهی و کنشگری
ما باور داریم که «نجاتدهنده در گور خفته است» و تحمل و مدارا در برابر حتا یک مورد خشونتهای جنسی و جنسیتی را نکوهیده میدانیم. مادامی که زنان خود در برابر اشکال و ریشههای انقیاد و فرودستی در زیستبوم خویش آگاه نشوند و مقاومت نکنند، هیچ نیروی بیرونیای خالق یا ضامن تغییر و بهبود زندگی آنان نخواهد بود. از اینرو و به باور فعالان جنبش، آگاهی و خودآگاهی [صنفی] تنها ابزار مشروع مبارزه برای تغییر است. آگاهی یگانه امکان جسارت دادن برای تجسم جهانی دیگر است. دانش رهاییبخش معبر گذار از نابرابری بهسوی مناسباتی انسانی است. بر این اساس ما به روشنگری و تشریح اهداف جنبش که همانا نقد و دعوت به بازبینی مکرر در تمام امور یقینی، ارزشی و اخلاقی است میپردازیم و از شیوههای کنشگری بومی در برابر تمام اشکال تبعیض و ستم بر زنان و دیگر گروهها و اقشار فرودست اجتماعی پشیبانی میکنیم. به باور ما زنان میتوانند در صورت بیداری سیاسی/ تاریخی و خودآگاهی با قرار گرفتن در کنار دیگر اقشار و گروههای اجتماعی مورد استثمار [کارگران، دانشجوبان و اقلیتهای مذهبی، فکری، جنسی و جنسیتی] ظرفیت خودسازماندهی و کنشگری مستمر و سازندهی سیاسی را در جامعه نهادینه کنند. به باور ما، تبعیض جنسیتی با تار و پود ساختار جوامع پدر ـ مردسالار[۶] سنتی و طبقاتی آمیخته است و برای تغییر، نخست به منابع آگاهی و دانش نقد ساختاری نیاز است.
ــ اصل مشارکت از رهگذر عدالت
جنبش به اصل مشارکت از رهگذر عدالت برای تمامی اقشار [زنان] در مناسبات قدرت اجتماعی – سیاسی – اقتصادی باورمند و پایبند است. ما تأکید میکنیم تا زمانی که گفتمان ستم و سرکوب در تمام بنیانها و مصداقهای آن شناسایی و نقد نشود، نمیتوان به تعریف و درک روشنی از «مشارکت» و «عدالت اجتماعی» و در نتیجه «برابری جنسیتی» رسید. نظم تاریخی- اجتماعی موجود استوار به نیازها، الگوها، متغیرها، برساختهها و نقشها و انتظارات جنسیتی دوگانهی زن/ مرد است. تقسیم جنسیتی کار، مالکیت، کنترل سکسوالیته و مراجع و کانونهای از پیش موجود توزیع قدرت و اخلاق جنسی، ستم و سرکوب جنسیتی را بهمثابهی هنجارهایی طبیعی تجسم و تحکیم میبخشد. جنبش مصمم است که با اتکا به این واقعیت بر ابداعات و شیوههای مبتکرانه و بومی زنان در دور زدن و سرپیچی از این الگوها و نقد هنجارها و نقشهای جنسیتی مکث کند و به جریان مستقلانهی مقاومت و مبارزهی بومی زنان جان تازهای ببخشد.
ــ اصل بازاندیشی
جنبش برآمده از دل تجربهی زیسته و الهام گرفته از نوعی بازاندیشی نظری – فمینیستی است. از اینرو، احیای پیوندهای تاریخی، ارزشی و سیاسی میان زنان و پیشینهی مبارزه در زیستبوم، منطقه و جهان از اصول فعالیت جنبش است. از این جهت، جنبش محل و مجال تمرین اعتماد و خودباوری بهتمام ظرفیتهای بالقوه و بالفعل بومی و جهانی در روند عدالتجویی و پیگیری دادخواهی برای بهبود وضعیت زنان در افغانستان خواهد بود. مبنای نظری – فلسفی عمل در جنبش، فمینیسم نوظهوری است که برآمده از نوعی بازاندیشی تاریخی-اجتماعی است. ما به مدد دهها سال مقاومت و مبارزهی خاموش زنان و دیگر اقشار فرودست حالا میدانیم که برابری زنان در فقدان برابری برای «همگان» میسر نیست. ما تأکید میکنیم که بر مبنای این بازاندیشیهای تاریخی – فمینیستی، زنان تنها یک راه برای رسیدن به حقوق بنیادین خویش دارند: ایجاد دگردیسی و دگرگونی در نظام اجتماعی جانسختی که حقوق اساسی انسانها را مصادره، منحرف و محدود میکند.
ــ اصل استقلال و فراگیری
ما بهمثابهی فعالان جنبش مستقل زنان افغانستان، ضمن تأکید بر اصل کثرت و فراگیری، رویکرد تمرکزگرا، طبقاتی و سفارشی مسلط در طرح و بسط مطالبات زنان را نقد و رد میکنیم. جنبش با شناسایی و پرداختن به مسایل و نیازهای تمامی اقشار، طبقات و گروههای متکثر زنان مصمم است که ضمن حفظ استقلال نظری و عملی، خود را جدا از دیگر جنبشهای مقاومت و اعتراض ضد نظام سرمایهداری بومی و منطقهای ندانسته و منفک عمل نکند، زیرا ما خود را بخشی از جبهه و جریان مبارزهی جهانی برای پایان بخشیدن به نظام پدر ـ مردسالاری و سرکوب جنسی و جنسیتی میدانیم. به این سبب، برای ما تنها یک فلسفهی مبارزه موضوعیت و اولویت دارد: فلسفهی فمینیستیای که باید به دیگر نیروها و جنبشهای ضدسرمایهداری[۷] – از جمله به محیطزیستگرایان، ضدنژادپرستان، ضداستعمارگرایان[۸]، جنبشهای دفاع از دگرباشان جنسی[۹] و اتحادیههای کارگری منطقهای و جهانی– بپیوندد.
ــ اصل شفافیت و پاسخگویی
جنبش مستقل زنان افغانستان مجموعهای متشکل از تمام جریانها، افراد، فعالان و کشنگران مستقل، مدنی – اجتماعی- سیاسی در داخل و بیرون افغانستان است. حرکتی منسجم برای گفتوگوگردانی، همبستگی، آدرسبخشی و پیگیری مطالبات جمعی و برحق زنان که بر ظرفیتهای فکری و تجربی مبارزات تاریخی – فمینیستی ما استوار است. به باور ما، جنبشهای مستقلانه و خودجوش بهترین فرصت برای تمرین قابلیت آموختن و آموزاندن مبانی و آموزههای دموکراتیک راستین است. آنجا که همواره عرصهی شفافیت، تحول و پویایی است. این امکان میتواند پیشفرضها و فهم پیشین ما از موقعیت و مختصات خودمان و تمام امور یقینی دیگر را دچار پرسش و چالش کند و نگاه ما نسبت به انسان و جهان را تغییر دهد. مبارزهی جمعی میتواند درک ما را از منابع و اشکال سرکوب –چیستی، چرایی و چگونگی پدیدهها- را عمق ببخشد. تجربهی کارآمد جنبشها ثابت کردهاند که این فرصت میتواند محرکی باشد که ما را برای بازتعریف، بازتفسیر و بازانگاری مفاهیم و ایدههای رهاییبخش و وسعت بخشیدن درکمان از پدیدهها، یاری رساند.
اهداف و چشمانداز
ــ نقد پیشکاری در حوزهی زنان و رویکرد نئولیبرال
در دو دههی گذشته و در امتداد رویکار آمدن نظام اداری- سیاسی- اقتصادی ناکارآمد، متمرکز، فاسد و مصادرهجویانه، شکلی از رویکرد «نئولیبرال»[۱۰] در حوزهی مسایل زنان رویکار آمد و عمومیت یافت که مجال معرفی و بالندگی فمینیسم فراگیر، مستقل و مبارزهطلب و امکان تفکیک آن از فعالیتهای شرکتی/ پروژهای را به امری ــ اگر نه ناممکن ــ دشوار بدل کرده است. به باور ما، صعود تبلیغاتی زنان طبقهی مسلط و نخبه به مناصب عالی قدرت هیچ تأثیر و پیوندی با بهبود و تغییر زندگی اکثریت زنان در افغانستان ندارد و نداشته است. با این حال، این نسخهی فمینیسم جعلی از سوی مناسبات قدرت مسلط و رسانههای جریان اصلی نیز مشروعیت یافته و همهجا حمایت و تبلیغ میشوند. نتیجهی این وضع، بیاعتمادی عمومی [خاصه در میان زنان] به مقولهی فمینیسم[۱۱]، افزایش شکافها و فشارهای طبقاتی، فرصتسوزی، پراکندگی و سردرگمی نظری و عملی و سرخوردگی در حوزهی زنان بوده است.
به باور ما، رویکرد «نئولیبرال» در قبال چالشهای موجود در زندگی زنان خود به بخشی از چالش وضعیت زنان افغانستان، منطقه و جهان بدل شده است، زیرا این رویکرد با تمرکز و اتکا به مسایل زنان قشر متخصص و اغلب شهرنشین به ایدههای «شراکتی»، «رقابتی» و «شکستن سقف شیشهای» در ساختار کنونی قدرت متمرکز است، نه براندازی آن. این [فمینیسم جعلی] حتا در این مقطع و درگیرودار روند صلح و جنگ نیز خود را وقف آن کرده است که اقلیتی از زنان برخوردار از امکانات و امتیازات [ویژه] را قادر سازد که ــ به هر قیمت ممکن ــ از نردبان سلسهمراتبی قدرت سیاسی، اقتصادی و نظامی پدر- مردسالار بالا روند و در رأس امور قرار گیرند. این پدیدهی پیشکار[۱۲] بر سنخی از ایدهی برابری بازار-محورانهای [عرضه و تقاضا] صحه میگذارد که با سیاستهای پدر- مردسالارانه، سرمایهدارانه و طبقاتی موجود منطبق و همخوان است.
به باور ما، فمینیسم و فمینیستی که مساله و مخالفتی با بنیانهای فلسفی-تاریخی-مادی- تقسیم نابرابر قدرت، فرصت و منابع ندارد، ریشههای سرکوب و نابرابری [جنسیتی] را نمیشناسد و مبلغ الگوی معیشت و به تبع آن الگوی اندیشه و عمل جنسیتزده میشود، مردود است. از اینرو، هدف نخست ما نقد پیشخدمتی بهنام فمینیسم در تمام اشکال آن و اعلام و اثبات ورشکستگی و بیاعتباری آن در افغانستان، منطقه و جهان است. ما برآنیم که با معرفی فلسفهی «فمینیسم برای ۹۹ درصدیها»[۱۳]، ایدهی رهایی و برابری را برای تمام زنان و همگان جان ببخشیم.
ــ بیداری سیاسی و کشنگری جمعی
تجربهی مبارزهی مستقلانه میتواند ما را وادارد که درکمان از واقعیتها و اولویتهای مبارزه را در هر دوره، اصلاح کنیم. مبارزهی داوطلبانه و متعهدانه میتواند دایرهی اعتبار، اعتلا، انسجام و همبستگی را میان تمام اقشار سرکوب و حذفشده بسط دهد و اراده و انگیزهی مشترک آنان در مواجهه با مراجع سرکوب را تقویت و تشدید کند. ما در سایهی تسری بیداری و آگاهی طبقاتی میتوانیم چشماندازی روشن و فراختر را برای گذار بهسوی جهانی برابر و جهانبینی دیگر ترسیم کنیم. جهانی که افراد جامعه در آن برابرانه، داوطلبانه، متعهدانه و مسوولانه رفتار میکنند. جهانبینیای که از تنگنای تفاسیر متعارف و دوگانهها برهد؛ تفاوت و تکثر را بهرسمیت بشناسد، اما نه تقدیس کند و نه بزداید. دانشی که فراگیر و فراخواننده باشد و برخلاف جریان اصلی «تکثرگرایی» و «دادخواهی»، جنس و دامنهی خشونتها و سرکوبهای متنوعی که ما از آنها رنج میبریم را همسان و همپوشان نداند، زیرا هریک از این ستمها، شکل و ویژگیهای خود را دارند، گرچه همهی آنها در یک نظام سیاسی-اجتماعی مشترک ریشه دارند و از آن تغذیه میکنند. به باور ما، شناخت و نشانهگذاری آدرس و آبشخور اصلی این مناسبات «پدر ـ مرد ـ پدرسالاری»، «سودباوری» و «سرمایهداری» و اتحاد برای مبارزه بر ضد آن است که میتواند همهی ما سرکوبشدگان را کنار هم و در یک صف منسجم قرار دهد. ما [در جنبش] میدانیم تنها در این صورت است که میتوانیم به دستهبندیها و جداسریهای کاذب میان اقشار مورد سرکوب غلبه کنیم. تقسیم، تفکیک و تقلیل ما ــ به هویتهای مذهبی، فرهنگی، تباری، زبانی، قومیتی، جنسی و جنسیتی صرف – شیوه و شگرد آشنای نظارت و مدیریت نظامهای پدر ـ مردسالارانه و سرمایهدارانه در برابر عبور بهسوی بیداری و کنشگری جمعی است. بنابراین همهچیز بسته به این است که چقدر بتوانیم این رهنمود مشرح، الهامبخش و رهاییبخش را در حوزهی نظر و عمل بپرورانیم.
ــ تاریخآفرینی و فرصتسازی
به باور ما و در خلای کنونی و تاریخی بهمیان آمده [ناشی از ناکارآمدی گفتمان مسلط نئولیبرال] ما بهمثابهی نیروهای منتقد و مستقل میتوانیم با معرفی نسخهی گفتمان بدیل از سد کرختی و سرخوردگی عمومی بگذریم. در این مجال، جنبش با اتخاذ موضعگیری و جهتگیریهای فلسفی – سیاسی متفاوت میتواند معرف ارزش، اخلاق و بینش فمینیستی تازه باشد. ما میتوانیم سلسلهی منقطع و تاریخی گفتمانهای عدالتخواهی ملی را در پرتو ارزشهای انسانی و جهانی از سر بگیریم. میتوانیم تعاریف و کاربست واژهها و مقولههای کلیدیای چون «فمینیسم» را در متن تاریخی و بومیمان بازتعریف کنیم. در این فرصت میتوانیم شرح دهیم که فلسفه و ماهیت مسالهی فمینیستی چیست؟ به این منظور جنبش هموارگر راهی خواهد بود که روزی برای رسیدن به جامعهای برابر باید از آن عبور کنیم. میخواهیم در نظر و عمل شرح دهیم که چرا باید الزام کنش سیاسی- طبقاتی را به جنبشی فمینیستی گره زد؟ در این راه، چرا باید همراه و همگام دیگر جنبشهای برابریطلب و ضدسرمایهداری در منطقه و جهان بود؟ در مرحلهی نخست، کار را با تحلیل هوشمندانهی ابعاد بحران کنونی، صدور مواضع، اعلام فراخوانهای مردمی و انتشار مطالبات و خواستههای مستقلانهی مردم از آدرس جنبش مستقل زنان افغانستان آغاز کردهایم. تولید و تکثیر متن مانیفست فمینیستی بیگمان گام محکمی در آغاز این راه است، اما تمام آن نیست، زیرا جنبش مکلف است که در بلندمدت انزوا و انقطاع تاریخی رگههای بومی مبارزهی بومی زنان در افغانستان را به بدنهی منطقهای و جهانی آن پیوند بزند.
جنبش مستقل زنان افغانستان
بهار سال ۱۴۰۰ هجری شمسی
[۱] دو کلمهی manifest و manifesto از ریشهی کلمهی لاتین manifestus گرفته شده است. بر اساس تعریف قاموسهای فارسی و انگلیسی، مانیفست در تلقیِ متعارفْ متنی است که جریان، گروه یا اشخاصی آن را نوشته باشند و حاوی فلسفه، اصول، ایدهها و آرمانهای آن گروه باشد.
[۲] بر بنیاد منطق فلاسفهی باستان و از دوران ارسطو به این سو، قاعده در فلسفه، منطقی اندیشیدن و به عبارتی صحه گذاشتن بر دیالکتیک است. بر این اساس، منطق در جوهر و ذاتِ خودْ استوار بر روابط دال و مدلولی است و پدیدهها دایم در حال حرکت و به عبارتی در حال شدن اند. بنابراین هر امر/ تز/ و برنهادی در نفس خودْ نفیِ خود یا «آنتیتز» را نیز میپروراند. در نتیجهی این تضارب و تعاملِ مدام، امر دیگری «سنتز» پدید میآید که در عین حال که رگهای از تز و آنتی تز را داراست هیچ کدام این دو نیست.
[۳] به گروههایی که سکسوالیتهیشان را در قالب گرایشها و رفتارهای جنسی متعارف و الزاماً دگرجنسگرا تعریف نمیکنند.
[۴] به مفهوم چتری هویت اقشار متکثری که پیرو سکسوالیتهی دگرجنسگرا نیستند، دلالت دارد.
[۵] درهمتنیدگی تبعیض یا تبعیض متقاطع در جامعهشناسی، مفعومی متأخر است که بر ویژگیهای جایگاه و مختصات ابژه یا گروه تحت سرکوب در سلسلهمراتب قدرت اجتماعی مکث میکند. بر اساس این نظریه، فکتورهایی چون جنسیت، طبقه، تبار، رنگ پوست، مذهب، جغرافیا و… بر ماهیت، کیفیت و کمیت تبعیض تأثیرگذار و تعیینکننده است.
[۶] پدر- مردسالاری به ایدئولوژی و سازوکار هژمونیک سلطه و حاکمیت نمادین پدر- مرد دلالت دارد. در علوم اجتماعی این مفهوم استعارهای برای درک و اشاره به مراحل تکوین تفکرِ قیمومیت و ریاست جنس مرد در جوامع بشری است.
[۷] این مفهوم در اواخر قرن ۱۹ میلادی توسط کارل مارکس متفکر و فیلسوف آلمانی وارد جامعهشناسی معاصر شد. بر مبنای نظریهی مارکس، سرمایهداری مرحله و مجموعهای از نظام روابط دیالکتیک اجتماعی و اقتصادی است که پس از انقلاب صنعتی و بر خاستگاه بهرهکشی طبقاتی روی کار آمده است. مفهوم سرمایهداری به استثمار و بهرهکشی اکثریت کارگر توسط اقلیت صاحب ابزار تولید دلالت دارد.
[۸] این مفهوم به اشکال متکثر تصرف نظامی، مداخله، سطلهجویی و بهرهکشی از منابع انسانی، اقلیمی، مادی و معنوی [در شرق] توسط قدرتهای بزرگ جهان [درغرب] اشاره دارد. جنبشهای بومی و جهانی مقاومت ضداستعماری عمدتن از قرن ۱۷ تا ۱۹ میلادی با هدف استرداد استقلال کشورهای تحت استعمار خاصه در بخشهایی از قارهی آفریقا و آسیا نقش عمدهای در شکلگیری و سازماندهی جریان مقاومتهای بومی در این مناطق داشتهاند.
[۹] جریانها و جنبشهای دفاع از حقوق اساسی گروههایی که هویت جنسی و جنسیتشان در قالب دگرجنس خواهی نمیگنجد.
[۱۰] به چهارچوب نظام فکری و سیاسیای دلالت دارد که پس از ۱۹۳۰میلادی و با بهرهگیری از اتاقهای فکر و تبادلات دانشگاهی در غرب و پس از جنگ جهانی اول آغاز شد. سپس از دههی ۱۹۷۰ به این سو جایگاهی مستحکم در دولتها و نهادها یافت. هرچند نئولیبرالیسم در کلیات نظری برگرفته از لیبرالیسم است، اما دستکم در سه اصل اساسی: اعتقاد راسخ به دولتی متمرکز و قدرتمند، تمرکز بر بوروکراسی در دولت و کسبوکار و اصل ارزش رقابت، بازار آزاد و ارجحیت سودباوری با آن تفاوت دارد.
[۱۱] اندیشهی سیاسی و فلسفیای که دستکم در یک سدهی گذشته به نقد و تحلیل بنیانهای مادی، معنوی و تاریخی نابرابری ساختاری جنسیتی در تمام عرصهها و اشکال آن میپردازد.
[۱۲] خدمتکاری و خوشخدمتی برای حفظ مناسبات نابرابر قدرت مسلط.
[۱۳] جنبش جهانی فمینیستیای است که از سال ۲۰۱۶ و با برگزاری اعتراضات و اعتصابات گستردهی فرامرزی، با ایدهی برابری اکنون، برای همه و در تمام اشکال بر علیه خشونت، تبعیض و سرکوب رویکار آمده است. این جریان بهدنبال احیای اهداف و انگیزههای اینترناسیونال برابرطلبانه است.