مبارزات مدنی نوین چیست و چرا جانشین مبارزات سنتی شوند؟

نویسنده: سائمه سلطانی

یکی از دلایل اساسی که باعث شد به این موضوع بپردازم، تمسخر مبارزات مسالمت‌آمیز زنان افغانستان یا نادیده‌گیری آن‌هاست. اغلباً مبارزات زنان بدین لحاظ جدی گرفته نمی‌شود که هیچ نوع سنخیتی با مبارزات رایج سنتی ندارند. جامعه‌ی مردسالار افغانستان، که همانند بقیه موضوعات، درک سطحی و منجمد از مبارزه دارند، مبارزات زنان افغانستان را به رسمیت‌ نمی‌شناسند و آن را حیف و عاری از مفاد تلقی می‌کنند؛ زیرا در تصور مردسالارانه‌ی آن‌ها مبارزه همان نبرد تن‌به‌تن و فیزیکی بوده که نیازمند هیکل قوی و بازوان قدرتمند مردانه است.

حالا، مبارزات مسلط یا سنتی چه نوعی از مبارزات‌اند و در مقابل آن‌ها چه جانشینی وجود دارد؟

مبارزات مسلط بیشتر به استفاده از روش‌هایی در برابر ظلم، ستم، بی‌‌عدالتی و سرکوب تأکید دارند که معمولاً بر کاربرد قوه‌ی قهریه یا فیزیکی تمرکز داشته باشند؛ مثلاً مبارزه با اسلحه، نبرد تن‌به‌تن با زور بازو، و متوسل شدن به حذف فیزیکی طرف مقابل. البته تسلط بر قدرت و خلع قدرت از جانب ستم‌گر راه‌حل اساسی این نوع مبارزات است‌. در چنین مبارزاتی رسیدن به قدرت هدف نهایی شمرده می‌شود؛ حتا اگر در مسیر رسیدن به قدرت متوسل به رفتارهای خشن، سرکوبگرایانه و حذف ستم‌گر شوند. ممکن در ظاهر جریان‌هایی که متوسل به این نوع مبارزات گرم می‌شوند خود را آورنده‌ی عدالت و مبارزان راه عدالت معرفی کنند، در واقع و به‌طور ناخودآگاه زبان ترور، شکنجه و سرکوب را بازتولید می‌کنند. ممکن اکثریت، کاربرد این شیوه را موثر و زودرس برای توقف خشونت حاکم باور کنند، اما در گرمی پرداختن به توقف خشونت حاکم، فراموش می‌کنند که هنگام مبارزه با هیولا خود مبدل به هیولا نشوند. در چنین حالاتی خیلی پیش آمده است که تصور بر نابودی یک هیولای قدرتمند شده است، اما غافل از آن‌که نیروی مجادله‌گر هنگام مبارزه در برابر آن هیولا، خود مبدل به هیولا شده است و اکنون فقط هیولای جدیدی موقعیت هیولای پیشین را متصرف شده است. بنابراین، نیروی مبارز، که نیت توقف ستم و خشونت را داشت، در آن ناکام ماند و اکنون همان چارچوب و ساختار سلطه‌گرایانه و سرکوب‌گر را ناگزیر است اعمال کند؛ چون از قبل به آن سیستم آلوده شده است و ناگزیر است همان سلسله‌ی ستم و بی‌عدالتی را تداوم ببخشد. اغلباً، به همین دلیل است که در اکثر کشورها مبارزات در برابر نظام‌های ستم‌گر و جبار در نهایت پیروزی به جای ایجاد تحول عمیق و آرمانی، خود چرخه‌ی جدیدی از خشونت، شکنجه، سرکوب، ترور و قدرت‌طلبی را آغاز می‌کنند.

در تصور مردسالارانه از مبارزه، هدف اصلی ترور جانب مقابل و غلبه بر موقعیت اوست. در نتیجه، یکی از نواقص مهم مبارزات سنتی این است که برای مبارزه، تمرکز بر قدرت دارد و خواهان حل معضل از مسیر بالا به پایین است و روی هم رفته ماهیت وجودی‌اش که در ابتدا برای توقف خشونت، ترور و سرکوب بود، منحل شده و خود به نوعی از همان دسته‌ی خشونت‌گرا یا سرکوبگری مبدل می‌شود که در نخست علیه آن وارد عمل شده بود. ممکن با رسیدن به قدرت خشونت را توقف دهد اما احتمال آن خیلی اندک است و هم حتا اگر چنین شود بازهم در مسیر رسیدن به قدرت خود به آن جرایم متوسل شده است و مهم‌تر این‌که چون یک دسته‌ی مشخص در رأس قدرت قرار می‌گیرد، دوباره سلسله مراتب قدرت شکل گرفته و بازهم عدالت به یک آرمان ناپیدای جمعی مبدل می‌شود که می‌بایست برای رسیدن به آن بازهم چاره‌ی بسنجند. چند نمونه از چنین مبارزات: مبارزات ضد بشار اسد در سوریه، که در نهایت یک گروه تروریستی اسلامی را بر دیکتاتوری اسد ترجیح دادند؛ جنگ‌های استقلال‌طلبی آمریکا ۱۷۷۵ _۱۷۸۳ ممکن آمریکا استقلال یافت، اما خشونت و سرکوب علیه بومیان و اقلیت‌‌ها هم‌چنان ادامه‌ی همان وضعیت در شکل دیگری بود.

اما مبارزات مدنی نوین بر خلاف مبارزات سنتی یا مردمحور تأکید بر بکارگیری روش‌های سرد و مسالمت‌آمیزی چون هنر، ادبیات، شعر، تئاتر، تولید محتویات رسانه‌یی، کمپاین‌های مجازی، گفتمان‌ها، اعتصابات و تحریم‌های هدفمند، جنبش‌های اجتماعی و… دارند که در آن قدرت هدف نیست یا دست‌کم برای مبارزه با نیروی ستم‌گر حاکم، رسیدن به قدرت هدف مرکزی ترسیم نمی‌گردد؛ تغییر سرنوشت جمعی با مستحکم‌سازی زنجیره‌‌ی آگاهی تضمین می‌شود و معمولاً برخلاف مبارزات مسلط و مردمحور، در مبارزات جاگزین یا سرد، همه افراد حق مسلم مشارکت، ابتکار و عاملیت دارند از جمله اقشاری که عموماً به حاشیه‌ رانده شده‌اند؛ مثلاً زنان، اقلیت‌های قومی، زبانی، مذهبی، فکری، ال‌جی‌بی‌تی‌کیوپلاس‌ها و در مجموع عموم طبقات تهی‌دست که قبلاً بر اساس طبقه و وضعیت مالی شان به هیچ جمعی تحویل گرفته نمی‌شدند. مهم‌تر این‌که در این مبارزات لایه‌های ستم با توجه بر تجارب گروه‌‌هایی به حاشیه رانده شده هدف مبارزه قرار می‌گیرند.

در مبارزات سرد تغییر از بنیاد و طبقات زیرین جامعه جست‌وجو می‌شود بر خلاف مبارزات سنتی که تغییر از بالاترین سطح یعنی قدرت عالی یا حکومت جست‌وجو می‌شود.

همان‌طور که ژاک رانسی‌یر در کتاب «اختلاف: سیاست و فلسفه» در ‘فصل اختلاف به مثابه‌ی گسست’ بیان می‌کند که، مبارزه باید به‌طور رادیکال نظم موجود را زیر سوال ببرد. مبارزات جانشین از دیدگاه او، ایجاد شکاف‌هایی در ساختار قدرت است که اقشار به حاشیه رانده‌شده فرصت شنیده شدن اعتراض و حق بلندکردن آواز خود را داشته باشند. رانسی‌یر سیاست (باید هدفش از سیاست توده‌یی باشد) را در بریدن از نظم سلطه‌گر و ایجاد فضای جدید برای برابری می‌بیند. به عبارتی، رانسی‌یر سیاستی که فضا را برای همگان باز کند بر اساس گسست از پولیس یا نظم مسلط معنا می‌یابد. در فصل‌های اول و دوم این کتاب به فرق میان سیاست به‌عنوان «گسست» و نظم پولیسی به معنای حفظ وضع موجود به تذکر رفته است.

در مبارزات این چنینی دسته‌ی مشخصی برای رهبری وجود ندارد؛ زیرا هدف قدرت عالی نیست بل‌که منحل‌سازی قدرت مرکزی حاکم و در خدمت قرار دادن آن برای ایجاد تغییرات اجتماعی در سطح کلان‌کشوری نزد همگان پنداشته می‌شود. ازین رو، امکان مطرح شدن، شکل‌گیری سلسله‌مراتب، قبضه‌ی قدرت و سوءاستفاده از آن‌ها خیلی اندک است.

البته مبارزات سرد مشخصاتی مختص به خودشان را نیز دارند؛ مثلاً غیر خشونت‌آمیز بودن یا مسالمت‌آمیز بودن که در آن اتکا بر روش‌های مبارزه‌ی فزیکی نمی‌شود؛ کثرت‌گرایی و بردن مبارزات در انواع هنرها چون رقص، شعر، تئاتر، موسیقی، رسامی، نقاشی، کاریکاتورسازی یا گرافیک، برگزاری نشست‌ها، راه‌اندازی کمپاین‌های آنلاین و حضوری، گفتمان‌ها، جلسات، ادبیات، رسانه به مثابه‌ی ابزار مبارزه… و تأکید بر مشارکت عمومی از اقشار و گروه‌های مختلف، به‌ویژه آنهایی که مدت‌ها در حاشیه گذاشته شده‌اند.

بنابراین، آن‌چه اکنون جامعه‌ی اسلام‌زده و سنتی افغانستان در برابر مبارزات زنان انجام می‌دهند، ناشی از باور‌های مردسالارانه‌ی آن‌ها از تمامی مفاهیم، به‌ویژه مفهوم مبارزه است، که در آن فزیک زنان در کنار نوعیت مبارزه آنان به تمسخر گرفته می‌شود.

مبارزات زنان افغانستان از جمله مبارزات مدرن، متمدن، و جاگزینی است که البته در زودهنگام نتیجه مثبتی ارائه نخواهد توانست، اما در درازمدت جامعه افغانستان متاثر از آن خواهد بود و تاریخ نقش مبارزات جاگزین زنان این کشور را در تغییر ماهیت سرنوشت جمعی آن شهادت خواهد داد.

نکته دقیق‌تری در مقایسه این دو نوع مبارزات سنتی و مدرن وجود دارد و آن این است، که در مبارزات سنتی با وجود اعلام موضع آنها علیه عناصر ستم و بی عدالتی؛ خشم، انتقام، شکنجه، ترور و پدیده بی‌عدالتی موج می‌زند. درحالی که در مبارزات بدیل، هدف صرفاً نابودی صوری حکومت نیست بل‌که به چالش کشیدن عناصر سلطه، شکنجه، ترور، انتقام و مجازات در کلیه ابعاد مرکزی و حاشیوی جامعه است و آن را در هیچ سطحی برنمی‌تابد. برای همین رویای نظم نوین و انسانی در پیام آن‌هایی که متکی بر مبارزات سرد و مدرن‌اند، بیشتر محتمل است تا هرنوع وعده‌ی جریان‌های احساساتی که عدالت را از مسیر جاری‌سازی خون مژده می‌دهند.

به اشتراک بگذارید: