نویسنده: سائمه سلطانی
در شرایطی که گروه طالبان به قدرت بازگردانده شده است و ترنسجندرها تحت تعقیب، تهدید، تجاوز و قتل زنجیرهیی قرار دارند، انگلستان بهتازگی اعلام کرده است که زنبودن پس از این، محدود به جنسیت بیولوژیکی خواهد بود. این تصمیم، در کنار آسیبی که در مجموع به ترنسهای زن، ترنسهای مرد و سایر افراد کوئیر وارد میکند، به طور ویژه بر ترنسهای زن افغانستانی در معرض خطر، که در آن کشور پروندههای پناهندگی دارند، تأثیر منفی و بنیادی خواهد گذاشت؛ زیرا سیاستهای مردسالارانه که دوگانهی جنسیتی زنانه-مردانه را خلق میکنند، و در این میان زنبودن را به صرفِ بیولوژی بدن تقلیل میدهند، خواسته یا ناخواسته بیشترین آسیب را متوجه اقلیتهای جنسی/جنسیتی میسازند؛ بهویژه آنهایی که از کشورهای ناامن و بیرونی چون افغانستان، با اتکا به تهدید هویت جنسیتی، درخواست پناهندگی میدهند.
دایانا دانشور، یکی از زنان ترنس (کسانی که بدن مردانه دارند اما براساس تجربه و درکشان از خود، هویت زنانه دارند)، در واکنش به این سیاست، با نشر ویدیو و متنی در صفحهی فیسبوکش نوشت: «کاری با بازیهای کثیف سیاسی و قوانین ابرقدرتهای دنیا ندارم. آنچه میدانم این است که من یک انسانم و هویتم زن است. از کودکی تا امروز، عاشق زن بودنم بودهام. نه پدرم چنین انتخابی کرد، نه کشورها، نه دادگاهها، نه افرادی چون ترامپ، ماسک یا پوتین.
اگر با هویت افراد ترنس مشکل دارید، آلتهای تناسلی و دهانههای رحمتان را بررسی کنید، یا هنگام برقراری رابطهی جنسی با زنان دقت بیشتری به خرج دهید، تا جنسیت فرزندتان مطابق میلتان باشد.
کمی هم فکر کنید که اصلاً کجا ایستادهاید.
میدانم عقدههایتان به این زودی تمامشدنی نیست.
نگاه کنید چقدر بدبخت و بیچاره در استدلالهای خودخواهانه گیر افتادهاید.
این یک جنگ جهانی است، و ما در هر گوشه و کنار دنیا برای انسان بودن میجنگیم.
سوگند به بغض و درد هر فرد رنگینکمانی که هر جای دنیا زندگی میکند: این چرخهی باطل سرانجام به پایان خواهد رسید.
و استکبار امپراتوری استریت، روزی به پایان میرسد!»
کشورهای اروپایی از جمله انگلستان، ایتالیا، لهستان، مجارستان، اسلواکی و رومانی، در حالی به این گفتمان مردسالارانه دامن میزنند که زنان فمینیست بارها به این موضعگیریها اعتراض کردهاند. تقلیل زنبودن به امر بیولوژیکی، همان موقعیت اجتماعی-تاریخی است که در چارچوبهای تبعیضآمیز و سلسلهمراتبی قدرت برساخته شده و تجربهی زنانه را تنها در قالب بدن تعریف میکند.
این تعریف، کشف جنسیت را که باید مبتنی بر تجربهی درونی و اعلام هویت فردی باشد، ممنوع و محدود میسازد. چنین سیاستی، حق تعیین هویت جنسیتی را از فرد سلب کرده و در اختیار نهادهای پزشکی، حقوقی و دولتی قرار میدهد. همچنین، جنسیت غالب زنانه را به ابزاری برای کنترول تنوعات جنسیتی و حفظ استبداد بدل میکند. در چنین ساختاری، هدف آن نیست که از «زن غالب» دفاع شود؛ بلکه تلاش بر آن است که زنانگی مبتنی بر زیستشناسی، به معیاری برای سانسور و انکار تنوعات جنسیتی بدل گردد. ساختاری که در آن تنها یک نوع زنانگی مشروع است: زن بیولوژیکی، مطیع، و در قالبهایی از پیش تعیینشده.
در نتیجه، زنبودن بیولوژیکی نه به عنوان تجربهی تاریخی و متنوع، بلکه بهعنوان ابزاری برای نظم مردسالارانه تثبیت میشود؛ نظمی که با آن، هویتهای تجربی-فردی سرکوب، و کنترول جنسیتی بازتولید میشود. بدن زن، در قالب چنین ساختاری، نهتنها سرکوب میشود، بلکه زنانگی غالب به ابزاری برای سرکوب زنان غیربیولوژیکی نیز بدل میگردد. در واقع، زنبودن بیولوژیکی، به سلاح دفاعی در دست نظام مردسالار تبدیل شده است؛ سلاحی برای جنگ علیه تنوع هویتهای جنسیتی، که بقای نظام مردسالار را تهدید میکنند.