معلولیت محدودیت نیست (روایت مرضیه میرزاپور، سردبیر نشریه‌ی گلشهر)

روایت‌های عصر ظلمت (۶۳)

نویسنده: علی پیام

مرضیه میرزاپور دوشیزه‌ی افغانستانی دارای ناتوانی‌های جسمی، داستان‌نویس، شاعر و سردبیر نشریه‌ی محلی «گلشهر»، مهاجر افغانستانی مقیم محله‌ی گلشهر مشهد.

آنچه در زیر می‌خوانید، حاصل گفت‌وگوی مستقیم با مرضیه میرزاپور است که به تاریخ ۲۳ جوزای ۱۴۰۴ انجام شده است و هم‌چنین برگرفته از منابعی چون باشگاه خبرنگاران جوان، روزنامه‌ی خراسان، کانال یوتیوپ شیرین سخن و مجله‌ی سه‌نقطه شماره‌‌ی چهل‌وهفتم (نشریه‌ی چاپ تهران) در رابطه به محله‌ی گلشهر.

داستان زندگی مرضیه سراسر مبارزه با ناتوانی بوده است و خواهد بود. دختری که سه دهه زندگی خود را در خوف و خطر مبارزه با ناتوانی‌های جسمی سپری کرده است. وی حالا در چکادی از اراده‌ی پولادین برای پیروزی و چیرگی با ناتوانی‌ها و کمبودهاست.

داستان زندگی مرضیه میرزاپور، داستان پیروزی بر ناامیدی‌ها و بن‌بست‌هاست. دختری پر از انرژی و امید که الهام‌بخش برای دیگران نیز است. ما از بانوانی سخن می‌زنیم که الگو هستند و تلاش و پیروزی بر دشواری‌ها. مرضیه، از این دست آدم‌هاست. وی زاده‌ی سال ۱۳۷۳ است. از پدری از ولسوالی لعل و سرجنگل ولایت غور و مادری از مزار شریف. پدر و مادری که پنجاه سال ساکن ایران است. در ایران ازدواج کرده‌اند. بچه‌دار شده‌اند که یکی مرضیه است. پدر و مادری که پس از نیم قرن زندگی در ایران، نابرخوردار از حقوق شهروندی است. داستان افغانستانی‌های مهاجر بی‌شماری که پس از چندین دهه زندگی در ایران، زندگی‌شان چون کفی است شناور بر روی آب.

مرضیه میرزاپور درگیر بیماری ناتوانی جسمی ژنتیکی «آتاکسی فریدریش» است. دختر ولچری با توانایی بی‌شمار. او و دو برادر و دو خواهر همگی دارای ناتوانی‌های جسمی هستند. دشواری‌هایی که هنوز نتوانسته مرضیه را به زانو بیاورد.

مرضیه در لابه‌لای گفت‌وگوهایش درباره‌ی سختی‌هایی که در زندگی کشیده است، گفت: «با سختی‌های فراوان دارم کار می‌کنم.» دختری که با دست و پنجه نرم کردن با سختی‌ها، شعر می‌سراید، داستان می‌نویسد و در سال‌های پسین کار مطبوعاتی و نشراتی را شروع کرده است که نمونه‌ی بارز کارش انتشار سه شماره‌ی نشریه‌ی محلی «گلشهر» است.

مرضیه داستان‌نویسی را از نوجوانی شروع کرد. از سال ۱۴۰۰ وارد گروه ادبی «مکتب مهر» شد. وی یک‌سال در آنجا، راه و رسم داستان‌نویسی را پیش برد. پس از گفت‌وگو با مرضیه میرزاپور به محمد شریفی داستان‌نویس و منتقد داستان، که او نیز مقیم گلشهر است، تلفن کردم. از وی درباره‌ی داستان‌نویسی مرضیه پرسیدم. وی تأیید کرد و گفت: «وی استعداد خوبی برای داستان‌نویسی دارد».

مرضیه افزون بر داستان‌نویسی تلاش کرد تا بار دوش بن‌بست‌ها را با تجربه‌ی فعالیت در عرصه‌ی رسانه سبک کند. روی این جهت، از سال ۱۴۰۱ وارد حوزه‌ی خبرنگاری و رسانه شد. دوره‌های آموزشی را در این زمینه طی کرد. سپس داشته‌های آموزشی خود را کاربردی ساخت و نشریه‌ی «گلشهر» را با جمعی راه‌اندازی کرد و سردبیری آن را به عهده گرفت.

روی آوردن وی به عرصه‌ی رسانه اتفاق ساده‌یی بود. وی روزی اطلاعیه‌ی «دفتر تسهل‌گیری محله» که نهاد مردم-محور است و توسط شهرداری‌ها، دهیاری‌ها، سازمان‌های مردم‌نهاد یا گروه‌های محلی و اینجوها به پیش برده می‌شود را دید. فراخوانی برای برگزاری کلاس‌های خبرنگاری در سطح محله. مرضیه در کلاس خبرنگاری ثبت نام کرد. وی در همین برنامه توسط دبیران و سردبیران روزنامه‌ی قدس آموزش خبرنگاری و کار رسانه‌یی دید.

مرضیه در لابه‌لای گفت‌وگوهایش درباره‌ی اهداف راه‌اندازی نشریه گفت: «دغدغه داشتم که مردم گلشهر را نشان بدهم. مردم گلشهر مردم رنج دیده‌یی هستند. باید دیده شود. باید اتفاقی بیفتد تا مردم رسانه‌یی برای خودشان داشته باشد.» هم‌چنین وی گفت که «پیش از ما دسته‌ها و گروه‌هایی بوده‌اند که فعالیت‌های فرهنگی کرده بودند که می‌توان از “کتابخانه‌ی رسالت” نام برد».

کتابخانه‌ی رسالت جایی بیشتر برای تحلیل و سخن دارد؛ اما در اینجا گذرا به همین اندازه بسنده می‌کنم: کتابخانه‌ی رسالت یکی از مراکز با پیشینه‌ی فعالیت‌های فرهنگی مهاجرین افغانستانی در گلشهر است که از دهه‌ی شصت تا به اکنون هم‌چنان فعال مانده است. این کتابخانه، سالیان سال است که محور فعالیت‌های فرهنگی و سیاسی مهاجرین افغانستانی بوده است. سخنرانی‌ها، کلاس‌ها، هم‌چنین دیدارهای سیاسی در دوره‌ی مجاهدین، برگزاری جلسات اتحادیه‌ی دانشجویان افغانستانی حوزه‌ی خراسان در سال‌های متمادی، برگزاری کلاس‌های کنکور و محل مطالعه‌ی دانش‌آموزان پشت کنکوری مهاجرین افغانستانی و… بوده است. اکنون نیز فعال است و در هفته کلاس‌هایی برگزار است.

مرضیه به دایره‌ی فعالیت‌های رسانه‌یی جوانان مهاجر مقیم گلشهر اشاره کرد و گفت: «بعد از اینکه نشریه را راه‌اندازی کردیم فهمیدیم، نشریه‌ی پادزهر وجود دارد که آقای تقدیمی سردبیرش هست.» در ادامه وی افزود: «پس از نشر گلشهر، نشریه‌ی دریچه به سردبیری و مدیرمسئولی یوسف احمدی نیز شروع به کار کرد.»

فعالیت‌های فرهنگی- محور مهاجرین همیشه با مشکلات مالی و اقتصادی روبه‌رو بوده است. روی این جهت هر حرکتی پس از مدت زمان کوتاه متوقف شده است. از مرضیه درباره‌ی منابع تمویل‌کننده‌ی نشریه پرسیدم. وی ضمن محدودیت و نبود منابع مالی درباره‌ی پوشش مالی سه شماره‌یی که تا کنون منتشر شده است، گفت: «شماره‌ی یکم و دوم گلشهر توسط سازمان بازآفرینی مشهد حمایت شد. شماره‌ی سوم با حمایت بنیاد فرهنگی اجتماعی مهاجرین افغانستانی مقیم ایران نشر شده است.»

از مرضیه درباره‌ی مکانی برای فعالیت نشریه‌ی گلشهر پرسیدم. وی به نبود محلی که فعالیت‌های نشراتی گلشهر را به پیش ببرد، اشاره کرد و گفت: «اوائل در دفتر تسهیل‌گری محله جمع می‌شدیم. کارهای نشریه‌ی گلشهر را به‌پیش می‌بردیم. حالا جایی برای جلسات ما و پیش بردن کار نداریم. در کافه‌ها جلسات ما را دایر می‌کنیم.»

محتوای نشریه‌ی گلشهر متنوع است و مسائل و چالش‌های مهاجران افغانستانی، توانمندسازی و فرهنگ‌سازی محلی، تقویت هم‌پیوندی اجتماعی بین مهاجران و شهروندان ایرانی، رویدادهای اجتماعی و فرهنگی در گلشهر را پوشش می‌دهد.

از مرضیه درباره‌ی اینکه چه کسی یا کسانی مشوق وی در زمینه‌ی فعالیت‌های نویسندگی و فرهنگی بوده است، گفت: «مشوق من از اول خانواده‌ی من بود. بابای من همیشه می‌گفت: “بنویس بنویس مرضیه!” بعد مامای من که دایم برایم کتاب می‌خرید. همیشه خانواده‌ام دوست داشتند که من نویسنده بشوم و کتاب‌هایم را چاپ کنم. بعد از خانواده، مشوق من از سال ۱۳۹۸ به این‌سو آقای محمدحسین جعفری یکی از هنرمندان مهاجر افغانستانی ساکن گلشهر بوده و هست. وی همیشه برایم انگیزه داده است.»

مرضیه از مشکلات فرد فرد مهاجران گفت که وطن را در رؤیاهایش جستجو می‌کند. وی گفت: «ما مهاجران در هر جایی باشیم، شهروند درجه دوم هستیم. من از حقوق یک معلول ایرانی برخوردار نیستم. برای گرفتن یک ولچر باید خیلی سختی بکشم. هیچ نهادی اعم از ملل متحد مرا حمایت نمی‌کند. ما در خانه دو برادر و دو خواهر هستیم که معلولیت داریم. ما در بهزیستی هیچ پرونده‌یی نداریم. وقتی می‌رویم اداره‌ی اتباع برای گرفتن کارت آمایش، فقط هزینه‌ی کارت کم می‌شود.»

مرضیه افزود بر دشواری‌های جسمانی، سختی‌ها و تجربیات دشوار آموزشی و تعلیمی را نیز پشت سر گذرانده است. وی در این باره گفت: «من در دوره‌ی مکتب بودم که یک تبصره آمد که مهاجران نباید درس بخوانند. از مکتب ماندم. دو سال در کلاس‌های نهضت سوادآموزی درس خواندم. سپس تبصره برداشته شد. رفتم مکتب برای ادامه‌ی درس. سرانجام صنف دوازده را در رشته‌ی تجربی با موفقیت به پایان بردم و سند دیپلم تجربی خود را گرفتم.»

مرضیه میرزاپور یکی از شمار مهاجرین افغانستانی دارای ناتوانی‌های جسمی در ایران است. از وی درباره‌ی آمار مهاجرین دارای ناتوانی‌های جسمی پرسیدم. وی گفت: «آمار مشخصی از شمار معلولان مهاجر وجود ندارد. چون جایی نیست که سازماندهی کند. بیشتر تمرکز معلولان مهاجر در گلشهر است. در گلشهر بالای دوهزار نفر دارای معلولیت هستند.» یعنی دو هزار فردی که نیازمند کمک و همکاری و همیاری هستند که هیچ نهادی و جایی نیست که آنان را مورد حمایت قرار بدهند.

گلشهر تا کنون سه شماره از آن منتشر شده و تمرکز اصلی آن بر مسائل اجتماعی و دغدغه‌های جامعه‌ی مهاجرین، به‌ویژه ساکنان محله گلشهر، در مشهد است.

هر فردی باشد، همیشه از جایی الهام می‌گیرد. مرضیه نیز از این قاعده مستثنا نبوده است. وی یک روز کتاب آرزوهای بزرگ چالرز دیکنیز را خواند. تصمیم گرفت که برود سوی نوشتن داستان. مرضیه همانند هر مهاجری آرمان به دل است. اندوهی بزرگی در دلش است و آرزوهایی که دست‌نیافتنی: «اگر دچار معلولیت نمی‌بودم، قطعا پزشک می‌شدم و قطعا در افغانستان برای بیماران کار می‌کردم.» آرزو به دلی هر دختر افغانستان در داخل کشور که از آموزش محروم هستند. دخترانی در پشت دروازه‌های بسته‌ی مکاتب و دانشگاه‌ها و مراکز آموزشی، چه برسد به مرضیه‌ی مهاجر در گوشه‌ی دسترخوان همسایه.

محله‌ی گلشهر واقع در مشهد، محله‌یی است در منتهاالیه شرقی کلان‌شهر مشهد که از دهه‌ی شصت خورشیدی با سیاست سهل‌گیرانه‌ی شهرداری گسترش بی‌سابقه‌یی یافت. جایی که فرصت‌های شغلی مناسبی را برای مهاجرین روستایی افغانستان فراهم کرد. مردان می‌توانستند کارهای ساختمانی و کشاورزی کنند. زنان می‌توانستند کار کشاورزی کنند، قالی ببافند، پشم بریسند، کرک تمیز کنند، پسته بشکنند، بدین طریق گلشهر سکونتگاه ارزان سبب رسوب قسمتی از مهاجران افغانستانی آواره‌ی جنگ شد.

در گلشهر که راه برویم، فکر می‌کنیم دشت برچی کابل است. باور هر کسی که از کابل یا بیرون از افغانستان که خاطره‌یی از دشت‌برچی دارند، همین چیز را تأیید کرده‌اند. مرضیه در چنین محیطی نفس کشیده و زندگی می‌کند. با ولچر راه می‌رود و فعالیت‌هایش را با اراده‌ی پولادین به پیش می‌برد.

درباره‌ی گلشهر با توجه به حضور مهاجران افغانستانی در آنجا، مطالعات و پژوهش‌های دانشگاهی و رسانه‌یی معتبر بسیار تا کنون انجام شده است که برخی از آن‌ها عبارت‌اند از «هویت و انسجام اجتماعی مهاجران افغانستانی در مشهد» دانشگاه فردوسی، «چالش‌های اقتصادی پناهندگان افغانستانی در ایران» مرکز مطالعات مهاجرت، «نقش زنان افغانستانی در اقتصاد خانواده؛ مطالع‌ی موردی زنان ساکن محلۀ گلشهر» پژوهشگاه علوم انسانی، «بررسی هویت اجتماعی نسل دوم مهاجران افغانستانی در محله‌ی گلشهر مشهد، دانشگاه فردوسی مشهد، «سازگاری فرهنگی مهاجران افغانستانی در مشهد، مطالعه‌ی موردی محله‌ی گلشهر» رشته‌ی مطالعات فرهنگی، «تحلیل فضای اسکان غیر رسمی مهاجران افغانستانی در مشهد: محله‌ی گلشهر»، دانشگاه تربیت مدرس، «تأثیر مهاجران افغانستانی بر تحولات کالبدی- اجتماعی محلات شهری: نمونه‌ی گلشهر مشهد»، دانشگاه علم و صنعت ایران، «چالش‌های حقوقی پناهندگان افغانستانی در ایران: مطالعه‌ی موردی ساکنان گلشهر مشهد»، دانشگاه شهید بهشتی، «سیاست‌های ایران در قبال مهاجران افغانستانی و بازتاب آن در محله‌ی گلشهر» دانشگاه تهران، گزارش‌های بی‌بی‌سی فارسی، دویچه‌وله، روزنامه‌ی شرق، پایان‌نامه‌ی دانشگاهی یکی از دانشجویان افغانستانی درباره‌ی «محله‌ی چهارراه حیوانات» که محل تجمع و پاتوق جوانان بزهکار مهاجرین در سابق بوده‌اند که هریک‌شان نام‌های حیواناتی چون خر، خرگوش و غیره به روی‌شان گذاشته بوده‌اند، واقع در گلشهر.

پس با توجه به اهمیت پرداختن به «گلشهر» یا نمونه‌ی دشت برچی کابل که برخی‌ها «کابل‌شهر» نیز می‌گویند نشریه‌ی «گلشهر» جایگاهی برای خودش باید داشته باشد. به امید کامیابی‌های روزافزون مرضیه و مرضیه‌های بسیار که چون کوه سرافراز و سربلند در برابر ناتوانی‌های‌شان ایستاده‌اند و سینه سپر کرده‌اند.

در پایان یکی از سروده‌های مرضیه میرزاپور را با هم مرور می‌کنیم:
فصل کودکی
کودکی، فصل پر احساسی بود
دلخوشی‌هامان ساده بود
بند بودیم به یک مهربانی
تا که رشته‌ی دوستی‌هامان پاره می‌شد
قهر می‌کردیم تا قیامت
و
قیامت همان دوری و دلتنگی‌ها و تحملش
سوزناک…
کودکی بودیم و سرشتی پاک داشتیم
فردای آشتی‌هامان سوار بر کشتی می‌شدیم
و دور می‌رفتیم از دنیای نامهربان بزرگ‌ترها
کودکی فصل قشنگ و صادقانه‌ی بازی آدم‌ها بود
اما از این حیف که زود تمام شد آن قصه‌ی کودکانه
مثل لالایی مادر در شب
و
چه زود خواب‌مان برد
خواب ماندیم در آن رؤیای شیرین
و
چه دیر از خواب پریدیم
هنگامی قاطی بازی بزرگ‌ترها بودیم.

به اشتراک بگذارید: