مقاومت زنان برای گذار از خانواده‌ی گسترده به خانواده‌ی هسته‌یی

نویسنده: سائمه سلطانی

نوریه با ۷ فرزند و برادرشوهرش جدیداً از راولپیندی به اتک آمده است. نظر به دستور حکومت پاکستان، شهروندان افغانستانی باید از اسلام‌آباد و راولپیندی خارج شوند.

نوریه شدیداً مریض است و چند روز قبل از شدت درد معده به بام خانه آمده بود تا بتواند تنهایی دردش را گریه کند. از اینکه دروازه‌ی بام ساعت ۵ صبح باز شد، نگران شدم. رفتم تا نگاه کنم که چه کسی در این اول صبح دروازه را باز کرده است. با تعجب دیدم نوریه دستانش را روی معده‌اش گذاشته و در گوشه‌یی گریه می‌کند. پرسیدم: «خیریت است نوریه، چه شده؟ چرا گریه می‌کنی؟»
به مشکل هق‌هق گریه‌هایش را تمام کرد و گفت: «معده‌درد است.»
گفتم: «تابلیتی، دوایی نگرفتی از داکتر؟»
گفت: «پول نداشتم تا داکتر برم.»
چند تابلیت معده داشتم که دو ماه پیش از داکتری در اسلام‌آباد گرفته بودم. رفتم آن را با آب برایش آوردم تا بخورد و دردش آرام بگیرد.

نوریه از رفتن به داخل خانه ابا ورزید و گفت همانجا برایش بهتر است. با آنکه شب تا ناوقت بیدار بودم، نتوانستم در آن وضعیت تنهایش بگذارم. گفتم: «شوهرت کجاست؟»

گفت: «راهنمای معاملات داشت. همراه شریکش به‌خاطر یک موضوع دعوا کد و حقش ره نداد. او هم عقده گرفت سر شوهرم، نزد طالبان عریضه کد. به طالبا گفت که ای آدم، نفر سرور دانش است. طالبا هم مبایل شوهرمه چک کدن و عکس‌هایی اوره همراه دانش یافتند. بعد از او شوهرم بری سه‌ونیم سال زندانی شد. به ایورم هم طالبا اخطار دادند که او ره هم حبس خاد کدن. مجبور شدیم بیاییم به اینجه. از بی‌پیسگی د پیندی، نُه نفر در یک اتاق ۱۵۰۰ روپیگی پاکستانی زندگی می‌کدیم. حالی هم یک نهاد خیریه کرایه‌ی خانه‌ی ما ره د اینجا به گردن گرفته. خدا خیرشان بته. حالی جای ما خوبست. مگر پول نداریم. د خسورم زنگ زدم، گفتم خیر است، گذشته ره فراموش کو. به‌خاطر نواسایت ماهانه یک ده هزار همینجه روان کو که اولادهایم از گشنگی مردند. مگر دل شیمرش رحم نکد و گوشی ره قطع کد.»

در مورد پدرشوهرش پرسیدم که چطور قهر است و چرا پول ارسال نمی‌کند.

گفت: «به خاطری که زیاد کاری‌گر و زحمت‌کش بودم و خانه‌داری و پاک‌کاری ره خوب بلد بودم. خواستگار زیاد داشتم. گفتند باید عروسی کنم که همیالی خاستگار زیاد دارم. وقتم تیر شوه کس نمی‌گیره. در پانزده‌سالگی عروسی کدم. نادان بودم، هیچ چیزه نمی‌فهمیدم. خشویم گفت اولاد زیاد بیار مه جمع می‌کنم. به امید ای گپ خشویم ۷ اولاد آوردم. مگر دیدم که خشویم پیر شده، دگه از توانش نبود. جمع کدن اولادا به گردن مه مانده بود. کار خانه هم زیاد بود. خانه‌ی خسور هم باید جمع می‌کدم. د پاک‌کاری و پاک‌خوری هم زیاد حساس بودم. دگه صبرم سر رفت. شوهر خوده گفتم جدا شویم باید. مگر خانه خسورم قبول نکد. خسورم زیاد قارش آمده بود که بچه و نواسای شه ازش جدا می‌کنم. مگر مه گوش ندادم و گفتم دگه نمیتانم بیشتر ازی تحمل کنم، جانم برآمد. خو، بالاخره جدا شدیم. مگر رابطه‌ی خوده همراه مه قطع کدن. حالی هم به همی خاطر عقده گرفته و پیسه روان نمی‌کنه.»

حکایت نوریه ضمن انعکاس وضعیت دردناک زنان و ستم جنسیتی در افغانستان، به نکته‌ی جالبی اشاره می‌کند و آن اینکه زنان در افغانستان قربانی‌های زیادی برای ایجاد و شکل‌گیری خانواده‌ی هسته‌یی دادند. با قضایای بی‌شماری مواجه بودم که زنان برای جدا شدن از خانواده‌ی گسترده متحمل خشونت و شکنجه‌ی بسیاری شدند. در مواردی حتا به قتل نیز رسیده‌اند.

گذار از خانواده‌ی گسترده به خانواده‌ی هسته‌یی نیازمند تابوشکنی و تقدس‌شکنی سنت‌های دیرینه و نهفته در بطن جامعه و خانواده‌هاست. زنان برای رسیدن به این آرمان‌شان مجبور شده‌اند از هفت‌خوان رستم بگذرند تا به این حق ابتدایی برسند. اکثراً خانواده‌ها، این تصمیم عروسان‌شان را بی‌حرمتی به بزرگان خانواده و اصول خانوادگی می‌دانند. اصول سنتی که سال‌هاست زنان را شبیه لاش بی‌جان در قبضه گرفته و خون آن‌ها را تا هنگام مرگ می‌مکد. این زنان متأهل و تازه‌عروس محکوم به شکستن اصول سنت شده و تهدید به طلاق می‌شوند. تعدادی تهدید به این می‌شوند که بالای آن امباق آورده خواهد شد و اکثراً با لت‌وکوب شدید دهان‌شان بسته می‌شود.

خانواده‌ها اکثراً از نگاه اقتصادی به پسران‌شان وابسته‌اند. بناءً، مهم‌ترین دلیل برای ممانعت جدا شدن پسر و عروس‌شان، مسأله‌ی اقتصادی است. آنان نمی‌خواهند منبع تمویل‌کننده‌ی مالی خانواده را از دست بدهند. آن‌ها تصور دارند با جداشدن، عروس خانواده مانع حمایت مالی پسرشان از آن‌ها خواهد شد.

از طرفی هم، پدر و مادر باور دارند، چون پسرشان را بزرگ کردند و زحمت کشیدند، بنابراین بالای پسرشان حق دارند و او باید ضمن اینکه از آن‌ها حمایت مالی کند، در کنار آن خانمش را متقاعد به خدمت و مراقبت از آن‌ها کند. چیزی که زنان متأهل همواره در برابر آن مقاومت کرده‌اند. مراقبت از خانواده‌ی شوهر، ضمن مراقبت از فرزندان کوچک و همسرداری، فشار چندجانبه‌یی بر زنان وارد می‌کند. بیشتر زنان متأهل به دلیل همین فشارهای چندجانبه مبتلا به دیسک کمر، سرطان، رماتیسم و انواع امراض لاعلاج می‌گردند.

با بازگشت طالبان، حاکمیت اسلام سیاسی مطلق و بسته‌شدن دروازه‌های حقوقی و عدلی، زنان دوباره در قعر خانواده‌های گسترده قرار گرفته‌اند و تلاش برای زیستن مستقلانه دشوارتر از هر زمان دیگر گردیده است.

به اشتراک بگذارید: