جهان افروز افروز
وطن درد تو را من از گلوی درهٔ پنجشیر مینالم
من از بغض گلوی سرزمین بسته بر زنجیر مینالم
ازین تاریکی ممتد در این صحرای وحشت میکشم فریاد
و از ظلم و ضلال آن گرازان خرفت ِپیر مینالم
من از این شام تاریکِ که در امواج وحشت میزند پهلو
به آهنگ حزین از زخمهای تازه من تا دیر مینالم
من از دربار شاهِ این گروگانان بیکس داد میخواهم
به گوش کائنات از نالههای مردم دلگیر مینالم
من از بغض گلوی سرزمین دردهای کهنهٔ مزمن
که با دیو و دد و اقسام وحشیها شده درگیر مینالم
زمین! بردار سر از غفلت و…سیارهها راحت نمیخوابند
خطرها بر درون آسیا از نالهی آجیر مینالم
پ.ن: دربار شاه (دربارخداوند)
۱۴۰۱/۷/۲۳