نویسنده: فرزانه پناهی
پرداختن به مبحث قاعدگی و روز جهانی بهداشت قاعدگی، فراتر از تکرار کلیشههای رایج و سطحینگریهای شعارمحور، مستلزم ژرفاندیشی و نگاهی نقادانه به برساختهای فرهنگی و تاریخیِ پیرامون این پدیده است. بحث دربارهی قاعدگی، اگر قرار است به فهم عمیقتری از تجربهی زیستهی زن منجر شود، باید به بدن زن و شمایلسازیهایی که قرنها بر این بدن تحمیل شدهاند، بپردازد.
قاعدگی، فراتر از جایگاه بیولوژیکیاش، در فرهنگ و بهویژه در سنتهای دینی، بار معنایی پیچیدهتری به دوش میکشد. آنچه در بسیاری از جوامع سنتی مشاهده میشود، نه صرفاً ناشی از فقدان دانش علمی دربارهی قاعدگی، بلکه تفسیری اخلاقی، عرفانی و گاه قدسی از این پدیده است. در این جوامع، زن در دوران قاعدگی «ناپاک» انگاشته میشود که به طور ضمنی، حامل نوعی تهدید برای نظم مقدس، طهارت مناسک و توازن عالم دینی تلقی میگردد. بدن زن در این دوران از قلمرو ایمان طرد میشود؛ طردی که نه صرفاً جسمانی، بلکه هستیشناسانه است. این طرد، اعمال عبادی را ممنوع کرده و از امکان تجربهی معنویت محروم میسازد؛ قاعدگی به نشانهای از نقص و عدم کفایت بدل میشود. زن، صرفاً بهواسطهی طبیعت بدنش، از برخی قلمروهای قدسی رانده میشود.
در سنت اسلامی، همانند بسیاری از ادیان دیگر، زن در دوران قاعدگی از برخی اعمال عبادی منع میشود. اما آنچه این ممنوعیتها را فراتر از احکام فقهی میبرد، الهیاتِ طردِ نهفته در پشت آنهاست. این طرد، برساختهی نگاهیست که زن را ذاتاً ناقص میپندارد. روایتهای اسلامی که زن را ناقصالعقل یا ناقصالایمان معرفی میکنند، تنها به قاعدگی محدود نمیشوند، بلکه تفسیر خاصی از «زن بودن» را ارائه میدهند؛ زنی همواره در معرض لغزش، بیثباتی و ناپاکی.
این نگاه، بیش از آنکه دینی باشد، عمیقاً سیاسی است. ساختارهای قدرت از طریق این مفاهیم، بدن زن را کنترل میکنند: هم با محدودیتهای دینی و هم با شرم اجتماعی. زن نهتنها از مسجد و نماز طرد میشود، بلکه از گفتوگو دربارهی بدنش نیز محروم میماند. قاعدگی، به جای تجربهیی قابلبیان و قابلفهم، به امری پنهان، شرمآور و تابو بدل میشود. دختران میآموزند که دربارهی آن سکوت کنند و این سکوت، سرآغاز سکوتی عمیقتر است: سکوتی دربارهی میل، درد و بدن.
در افغانستان، این سکوت ابعاد حادتری به خود میگیرد. قاعدگی نهتنها تابو، بلکه پدیدهیی ناشناخته است. نه در رسانهها، نه در مدارس، نه در کتابهای درسی و نه در اغلب خانوادهها، صحبتی از آن به میان نمیآید. بسیاری از دختران، نخستین تجربهی پریودی را با شوکی عمیق تجربه میکنند، زیرا نه میدانند چه اتفاقی افتاده و نه میدانند چگونه با آن کنار بیایند. این ناآگاهی، پیامد مستقیم سکوتیست که از کودکی بر آنها تحمیل شده و آنها را از شناخت بدن خود محروم کرده است.
مادران، خود در زنجیرهی شرم و سکوت پرورش یافته، تنها توصیهیشان به دختران، پنهانکاری است. قاعدگی بیش از آنکه فرایند بیولوژیکیِ طبیعی باشد، خطری برای آبرو و حیثیت تلقی میشود. به جای آموزش، هشدار داده میشود؛ به جای تسکین، سرزنش. در چنین فضایی، برخی دختران حتا جرأت نمیکنند تجربهی خود را با مادر یا خواهران بزرگترشان در میان بگذارند. این انزوا، در آستانهی بلوغ، میتواند آسیبهای روانی و جسمی عمیقی به بار آورد.
در بسیاری از مناطق سنتی افغانستان، نهتنها آگاهی دربارهی بهداشت قاعدگی وجود ندارد، بلکه دسترسی به امکانات اولیهی مانند نوار بهداشتی، آب گرم یا فضای امن و خصوصی نیز محدود است. دختران مجبورند از پارچههای کهنه یا روشهای غیربهداشتی استفاده کنند و همزمان آن را از پدر، برادر، همکلاسی و حتا مادران خود پنهان کنند. این پنهانکاری، بخشی از «ادب زنانه» تلقی میشود که در واقع، حذف تدریجی زن از خودِ اوست.
در چنین شرایطی، زن همواره در عذاب پنهانکاری است؛ پنهان کردن لکهها، بوها، درد و حتی خودِ واقعیتِ زن بودن. این پنهانکاری، صرفاً حجب یا حیا نیست، بلکه مکانیزم دفاعی در برابر ساختاریست که حضور زن را در قامت حقیقیاش برنمیتابد. این بدن باید همواره تنظیم، تعدیل و مراقبت شود؛ برای آنکه در نظم اجتماعیِ موجود جای گیرد. در چنین نظمی، زن بودن، خود به امری نیازمند توجیه بدل میشود.
و اینجا مسألهی قاعدگی، دیگر صرفاً مسألهی زنان نیست، بلکه مسألهی انسان بودن است. اگر نتوانیم بدن زن را، با تمام ابعادش، به رسمیت بشناسیم و به آن اعتبار انسانی ببخشیم، نمیتوانیم از عدالت و رهایی سخن بگوییم. بدن زن، با تمام واقعیتهای انکارشدهیی که در آن طنینانداز است، بخشی از هستی مشترک ماست. اگر خواهان جامعهیی انسانیتر، آزادتر و صادقتر هستیم، باید از سکوتهای تحمیلشده بر این بدن آغاز کنیم، چون ما را به طرز عریان با مرزهای ساختگی میان طبیعت و فرهنگ، زن و خدا، بدن و معنا مواجه میکند. روز جهانی بهداشت قاعدگی، باید ما را به دیدن، شکستن و بازنویسی این مرزها وادار کند؛ برای آنکه زن بتواند بیآنکه پنهان شود، بیآنکه حذف شود و بیآنکه شرمسار باشد، صرفاً باشد؛ و همین بودن، در جهانی که زن بودن را همواره مشروط کرده، شاید رادیکالترین شکل مقاومت باشد.