نویسنده: فرزانه پناهی
کشتار هزارهها و شیعیان در افغانستان، چه توسط داعش (شاخهی خراسان) و چه توسط طالبان، مسألهی پیچیده است که نمیتوان آن را بهسادگی از ایدئولوژی افراطگرایانه و سیاستهای قومی این گروهها جدا کرد. هرچند داعش مسئولیت برخی از حملات را بر عهده گرفته است، طالبان نیز در دهههای گذشته بارها نشان دادهاند که نسبت به اقلیتهای قومی و مذهبی، بهویژه هزارهها، رویکرد خشونتآمیز دارند. حملات طالبان در مناطق مانند جلریز و غزنی به هدف کشتار غیرنظامیان هزاره، نمونههای بارز سیاست خشونتبار این گروه جنایتکار، طی دو دهه است.
طالبان و داعش هردو از گروههای افراطی اسلامی هستند که در سرکوب و حذف فیزیکی و فرهنگی اقلیتها، بهویژه هزارهها، اشتراک دارند. هرچند طالبان ریشه در مذهب حنفی و مکتب دیوبندی دارند و بیشتر بر ملیگرایی پشتون و حکومت در افغانستان تمرکز میکنند، در عمل با داعش، که به ایدئولوژی سلفیجهادی وفادار است، در دشمنی با شیعیان و هزارهها همنظر هستند. هردو گروه، مذهب تشیع را انحرافی از اسلام میدانند و کشتار آنان را مشروع قلمداد میکنند.
تاریخ طالبان در کشتار هزارهها به دههی ۱۹۹۰ بازمیگردد؛ زمانی که در حملاتی مانند قتلعام مزار شریف و بامیان، هزاران هزاره به دست طالبان کشته شدند. این اقدامات نشان میدهد که طالبان از همان ابتدا بهطور سیستماتیک هزارههای شیعه را هدف قرار دادهاند. این سیاست سرکوب، هم بُعد قومی و هم بُعد مذهبی دارد؛ زیرا هزارهها بهعنوان یک قوم غیرپشتون و شیعهمذهب در مرکز تعارضات طالبان قرار دارند.
احتمال استفادهی ابزاری طالبان از نام داعش برای پوشش جنایات خود علیه هزارهها نیز مطرح است. طالبان بارها ادعا کردهاند که داعش در افغانستان حضور ندارد یا فعالیت محدودی دارد، اما این ادعا ممکن است بهعنوان یک تاکتیک برای انکار مسئولیت حملات علیه اقلیتها استفاده شود. طالبان با معرفی خود بهعنوان یک گروه ملیگرا و مخالف داعش، میتوانند حمایت بینالمللی بیشتری جلب کنند، در حالی که همچنان به سرکوب اقلیتها ادامه میدهند.
بنیادگرایی دینی، چه در طالبان و چه در داعش، نقش اصلی در توجیه خشونت علیه اقلیتهای مذهبی دارد. این ایدئولوژی افراطی، هزارهها و شیعیان را بدعتگذار دین تلقی کرده و کشتار آنها را مشروع میداند. هردو گروه از ابزارهای مشابهی مانند حملات انتحاری و کشتار غیرنظامیان برای ایجاد وحشت و بیثباتی استفاده میکنند. این خشونتها نهتنها برای تضعیف اقلیتها، بلکه بهعنوان بخشی از یک پروژهی ایدئولوژیک برای پاکسازی مذهبی و قومی طراحی شده است.
طالبان بهصراحت علیه شیعیان اقدام کردهاند. ممنوعیت تدریس فقه شیعه در مدارس و دانشگاههای افغانستان و حذف کتابهای فقه شیعه از کتابخانهها، نمونههایی از تلاش طالبان برای حذف تفاسیر مذهبی مخالف با ایدئولوژی خود هستند. این اقدامات نهتنها به سرکوب مذهبی، بلکه به نسلکشی فرهنگی منجر میشوند و نشانهیی از یک پروژهی سیستماتیک برای تضعیف و نابودی هویت شیعیان و هزارهها هستند.
طالبان همچنین با تأسیس هزاران مدرسهی دینی در سراسر افغانستان، به ترویج افکار افراطی و تربیت نسل جدیدی از نیروهای انتحاری پرداختهاند. این مدارس به ابزارهایی برای تقویت ایدئولوژی بنیادگرایانهی طالبان تبدیل شدهاند و جامعهیی را تربیت میکنند که پذیرای خشونت علیه اقلیتها باشد. این روند نهتنها تهدیدی برای هزارهها و شیعیان است، بلکه آیندهیی پر از خشونت و بیثباتی را برای افغانستان رقم خواهد زد.
طالبان پس از بازگشت به قدرت در سال ۲۰۲۱، تلاش کردهاند خود را بهعنوان یک نیروی معتدلتر معرفی کنند و همواره ادعا کردهاند که مخالف داعش خراسان هستند. بااینحال، تفاوتهای طالبان و داعش در سرکوب اقلیتهای مذهبی بسیار ناچیز است. این ادعا ممکن است بخشی از تلاش طالبان برای کسب مشروعیت بینالمللی باشد؛ چرا که جامعهی جهانی نسبت به افراطگرایی داعش حساس است و معرفی طالبان بهعنوان مخالف داعش میتواند به آنها کمک کند تا مشروعیت بیشتری به دست آورند.
در نهایت، کشتار هزارهها و شیعیان، چه توسط داعش و چه توسط طالبان، ریشه در بنیادگرایی دینی و تعصب قومی دارد. این سرکوب نهتنها جنبه مذهبی دارد، بلکه بهعنوان بخشی از یک سیاست قومی نیز دنبال میشود. طالبان و داعش هردو در هدف مشترک حذف فیزیکی و فرهنگی اقلیتهای مذهبی و قومی همنظر هستند. این خشونتها تهدیدی جدی برای ثبات و امنیت در افغانستان و منطقه است و جامعهی جهانی باید توجه و اقدام فوری برای محافظت از اقلیتهای مذهبی و قومی در افغانستان داشته باشد.
بنیادگرایی دینی بهعنوان ریشهی اصلی خشونت و سرکوب، نهتنها به حذف فیزیکی اقلیتها منجر میشود، بلکه بستر مناسبی برای رشد افراطگرایی و خشونت در آینده نیز فراهم میکند. طالبان با ترویج این ایدئولوژی و ادامهی سرکوب اقلیتها، آیندهیی پر از خشونت و ناامنی را برای افغانستان و منطقه رقم خواهند زد.