نویسنده: سائمه سلطانی
نوروز در دور اول حاکمیت طالبان نیز از جملهی ممنوعات قرار گرفت. در دورهی جمهوریت نیز نوروز از سوی حزب تحریر، سلفیها، وهابیها و عدهیی از حنفیان، عمدتاً در فضای مجازی، مدارس و مساجد، ممنوع اعلام میشد و علیه آن تبلیغات اسلامی راهاندازی میگردید.
اکنون، با حاکمیت دور دوم طالبان، نوروز دوباره در لیست ترور و ممنوعات اسلامی قرار گرفته است. با کمک طالبان، دست اسلامگراها در خفهساختن و سرکوب نوروز بلندتر شده است.
نوروز در کنار زنان، اقلیتهای جنسی-جنسیتی، هنر، موسیقی، رقص، دانش، تفکر، کتابها و شادی از جمله عناصری است که فاشیسم اسلامی طالبان آن را برنمیتابد.
طالبان و در کل حکومتهای اسلامی، سر و کارشان حذف تنوعات اجتماعی-فرهنگییی است که بیرون از دایرهی اسلام شکل گرفته باشد. تنفر آنان از نوروز و حذف آن، بخشی از پروسهی بزرگی است که در هر مرحله، تحمیل هویت تکبُعدی اسلامی را عمیقتر میکند.
نوروز تنها یک جشن فرهنگی نیست، بلکه فلسفهی «رویش ناگزیر جوانه» است؛ نوروز نمادی از قانون هستی و در واقع فیزیک است که خورشید به نقطهی اعتدال بهاری در مدار ظاهری خود میرسد. در این تغییر، طول شب و روز در تمام نقاط کرهی زمین همسان میشود.
از طرفی، نوروز بیانگر اصل نیستشدن و هستشدن در جهان مادی است. این نیستی و هستی، چرخهی جهان مادی است. در زندگی انسانها نیز این چرخه جریان دارد؛ رنج و شادی. انسان، همواره بعد از سپریکردن سنگینی حزن و رنجهایش، به شادی و سبکشدن میرسد. بهار و نوروز هم جشنی است که پایان یک زمستان سرد و دلگیر را اعلام میکند و مژدهی دوباره سبزشدن را میدهد.
اکنون که نوروز سیاسی شده است و ما در روزگار حاکمیت تمامیتخواهی اسلامی زیست میکنیم، بیشتر از هر زمانی به ما پیام قانون طبیعت را میدهد؛ همان قانون نیستی و هستی. قانون امید در برابر استبداد، زندگی و مقاومت در برابر مرگ.
اکنون، طالبان ممکن است بتوانند از تجلیل نوروز در سطح عمومی جلوگیری کنند، اما آن را از زبانها، قلمها، خانهها و حافظهی جمعی نمیتوانند محو کنند و به زنجیر بکشند. ما در این روزگار، علاوه بر مسئولیت حفاظت از همدیگر، مسئولیت حفاظت از نوروز و هرآنچه در لیست حذف فاشیسم اسلامی قرار میگیرد را نیز داریم. باید در خفا از آنها حفاظت و نگهداری کرد.
یکی دیگر از دلایل حذف نوروز، فاشیسم فرقهیی اسلام سیاسی است. نوروز، همزمان با پیروزی و تختنشینی علی، امام اول شیعیان و خلیفهی چهارم اسلام، نیز است. فرقههای اسلامی غیرشیعی، برای سرکوب پیروزی تاریخی شیعیان، نوروز را ممنوع اعلام مینمایند، زیرا در این روز، شیعیان مراسم جهندهبالای علی را در مزار علی، واقع در کابل و مزارشریف، برگزار میکنند.
از طرفی، سرکوب نوروز به این دلیل است که در آن آتشبازی و سبزهگردی صورت میگیرد. اسلامگرایان سلفی، وهابی و تعدادی از تندروان حنفی، عمدتاً آن را عید مجوسیان، شیطانها و آتشپرستان میخوانند و تجلیل از آن را به شرک و نزدیکشدن به کفر تشبیه میکنند.
به دنبال این، نوروز یک جشن زنانه نیز هست. جشنی که در آن، زنان یاد زنان زنده و برجسته را گرامی میدارند. زنان، با پختن سمنک، تهیهی سفرهی هفتسین، هفتمیوه، کاشتن گندم و سبزی، و با دستان رنگین پر از حنا، در واقع اصل اساسی تجلیل از نوروز را تشکیل میدهند. آنها فضایی از همدیگرپذیری، جشن، قصهگویی، خنده و شادی را میآفرینند.
در روزگاری که شادی هدف ترور نظام حاکم قرار میگیرد، نوروز باید فرصتی برای برجستهکردن نقش زنان در تکثیر شادی باشد؛ عنصری که اکنون مبدل به عنصر مقاومت شده است. هر دانهی گندمی که زنان در ظرفها میکارند، نمادی از «رویش ناگزیر جوانه» است که پیامی از مقاومت و ایستادگی میدهد.
تجلیل از نوروز مهم است، زیرا نوروز، در عین اینکه پیام بهار و سبزشدن و شکوفاشدن را میدهد، از شادی نیز میگوید و آن را میآفریند. نظامهای دینی با شادی بیگانهاند. ماهیت وجودی آنان بر اساس ترس، عبرت با مجازات، هراساندن، سرکوب، ماتم، انتقام و کینهتوزی شکل گرفته است. در این نظامها، شادیِ جنونآمیز هنگامی شکل میگیرد و جواز دارد که بر اساس قتل، شکنجه، تحقیر، سنگسار و بیعزتکردن افراد در انظار عمومی باشد. به صحنهی شادی مردان هنگام قتل فرخنده نگاه کنید؛ چگونه با فریاد «اللهاکبر» و شکنجهی او، حس شادیشان را بروز میدادند.
بنابراین، تجلیل از نوروز صرفاً مقاومت در برابر طالبان نیست، بلکه مقاومت در برابر این اصل ماتمزده و شادیستیزانهی اسلامی نیز هست که شادی را با شکنجه، سلاخی، ترور و دادگاه صحرایی تعریف میکند.