نویسنده: سائمه سلطانی
بیشتر از سه سال میشود که زنان از جامعهی افغانستان حذف شدهاند. اکنون، به نظر میرسد که اسلام سیاسی (گروه طالبان) به زنزدایی از جامعه هم اکتفا نمیکند. این تفکر رادیکال با صدور فرمانهای اخیر مبنی بر کنترول صدای زنان، ارتباط شفاهی/زبانی آنان با همدیگر و دیده نشدن در چهاردیواری خانه، به دنبال قبضهی زنان و در دست گرفتن آنان حتا در حریم خصوصی نیز است. زنان در تمام این مدتی که اسلام سیاسی در تلاش مستمر برای نامرئی کردن آنان بوده است، تنها مسیری که ورود آنان را در اجتماع و ارتباطات جمعی باز گذاشته است، تکنالوژی نوین (مبایلها و انترنت) است. زنان از این طریق، جزئیات سرنوشت تحمیلیشان را به جهان بازگو میکنند، اعتراضاتشان را بهشکل زیرزمینی اجرا کرده و در انترنت بازنشر میکند. ضمن آن، بعد از حاکمیت طالبان حضور گسترده و مستقل زنان (با اسم و تصویر شخصی) در مجازی افزایش یافته است. البته که این سطح از افزایش کافی نیست و باید زمینهی حضور زنان را در مجازی بیشتر از این هم افزایش داد. به هرحال، خیلی بهتر خواهد شد بدانیم در تحقیقی که روی صد اکانت مجازی زنان تحت عنوان «واکاوی هویت زنان و ساخت خودِ زنانه در فضای مجازی افغانستان» توسط محمدراغب افتخاری و محمد عارف انوری در سال ۱۴۰۱ در دانشگاه جوزجان صورت گرفته است، دربارهی این موضوع چه آمده است.
این پژوهش در پی یافتن پاسخ به این پرسش است که زنان افغانستان در فضای مجازی، بالاخص فیسبوک «خود زنانه»یشان را چگونه به نمایش میگذارند؟ به عبارتی، زنان در مجازی افغانستان با چه هویتی حضور مییابند؟
در این تحقیق مشخصههای مختلف صد کاربر زن بررسی شده است؛ از اسم گرفته تا عکس، عضویت در گروهها، دوستان، موضوعات عمومی، مسائل خصوصی و سرگرمی و تفریح.
اسم
در این تحقیق آمده است که پنجاه درصد کاربران به دلیل نظارتهای خانوادگی و سنت حاکم، که اسم زنان را تابو میپندارند، با نام مستعار یا مخففشده در فضای مجازی ظاهر میشوند.
تصویر
از میان صد کاربر، ۷۵ کاربر با تصاویر مستعار و ۲۵ کاربر دیگر با تصاویر خودشان، که از آن جمله ۱۲ کاربر تصاویر پروفایلشان را بیشتر با شوهر، خانواده و دوستان گذاشتهاند و تنها ۱۳ کاربر تصاویری را در آن تنها خودشان حضور دارند منتشر کردهاند؛ یعنی تعدادی بسیار اندکی جرأت میکنند تصویر خودشان را در شبکههای اجتماعی بگذارند. تعداد اندک دیگر روی فشارهای موجود مجبورند تصاویری را بگذارند که خانوادگی باشد، اما ۷۵ درصد دیگر طوری ظاهر میشوند که تأثیر چندانی از حضور زنان در مجازی نمیگذارند.
دوستان
در تحقیق آمده است که تقریبا اکثریت ۱۰۰کاربر گزینهی لیست دوستانشان را محدود کردهاند؛ اما نظر به بررسی لایکها، کامنتها، شییر و فالور، این نکته به دست میآید که زنان ارتباط اجتماعی بالاتری نسبت به فضای واقعی زندگیشان دارند.
گروهها
در رابطه با عضویت زنان در گروههای فیسبوک آمده است که کاربران مورد مطالعه در ۵۸۴ گروه عضویت داشتهاند؛ اما مشخص نشده است هر کاربر به طور متوسط در چند گروه همزمان عضویت داشته است. بنیاد فعالیت گروههای مورد نظر هم متفاوت است و شامل گروههای سیاسی، هنری، ورزشی، فرهنگی، ادبی و… میشود.
اظهارنظرها
این آخرین بخش تحقیق مذکور است که واضح میسازد، دغدغهی زنان در فیسبوک بیشتر مسائل فردی و احساسی است تا مسائل سیاسی و سرنوشت جمعی.
در نتیجه
با وجود تناقضها و کاستیهای فراوانی که در این تحقیق بهچشم میخورد، میتوان گفت این شروع خوبی برای آغاز تحقیق در مورد نقش زنان در فضای مجازی است. حداقل نشان میدهد که زنان حتا در مجازی، که از امنیت بالایی برخوردار است، احساس امنیت نمیکنند و ناگزیرند در اینجا نیز از ترس نگرانی از پیگیری، و نظارت خود، اسم و چهرهیشان را پنهان کنند. همچنان سطح کنش و واکنش اجتماعی- سیاسی هنوز در زنان به معنای آنچنانی رقم نخورده است که بتواند جامعه را به سوی تحول بکشاند. مجازی افغانستان هنوز فضایی است که در آن حضور زنان به رسمیت شناخته نمیشود و حتا حضور زنان دلالت بر فاسد بودگی جنسی آنان میکند. گذشته از اینکه زنان در این فضا موضع برای خودشان اختیار کنند و فعالیتی انجام بدهند، صرفا به خاطر حضور یا موجودیت باید برچسبهای جنسیتزده را باخود حمل کنند. شاید جامعهی سنتی ارزش و مهم بودن تصرف فضا توسط زنان را عمیقتر از جامعهی مدرن امروز افغانستان درک کرده است و به همین دلیل تلاش دارد زنان را فارغ از نوع عملکرد و گرایش عملی و فکری آنان در نطفه یا موجودیت سرکوب و به حاشیه براند. پس هنوز مجازی افغانستان فضایی است که زنانگی سنتی یا غالب را بازنمایی میکند.
ولی نکتهی امیدوارکننده این است که بعد از حاکمیت طالبان این فضا در حال تحول است و زنان آهسته آهسته اهمیت نقششان را در تغییر جامعه درک میکنند و تلاش دارند فضای از دسترفته را دوباره اشغال و تصرف کنند. دخل و تصرف زنان یک قسمت مهمی از مبارزهی آنان است و در موارد بعدی میتواند مُسبب همواری مسیر شود. بعد از حاکمیت طالبان، زنان حداقل از جمعی بودن سرنوشتشان تا اندازهیی آگاه شدهاند. این امر باعث احیای هویت یا بازتعریف هویت در آنان شده است که البته حالا خوب میدانند، چگونه از ستم و سلطهی مردان چگونه و نزد چه مرجعی صدا بلند کنند. دقیقاً در چنین مرحلهیی است که مقدمهی دریافت و شناخت «خودِ زنانه» آغاز میشود؛ یعنی آنان در مسیری قرار میگیرند که باورها، افکار، ارزشها و عملکردهای همیشگیشان را از هم میپاشند و دنبال سازش تک تک آنها به شیوهی جدید در وجود خویشاند و بهعنوان سوژههای فعال به دنبال احیای هویت و مقام اجتماعیشان میروند.