چرا به تشکیلات مستقل و انقلابی زنان در افغانستان نیاز داریم؟

نویسنده: سائمه سلطانی

حاکمیت مجدد طالبان در پانزدهم آگست ۲۰۲۱ بار دیگر زندگی زنان افغانستان را تکان جدی داد و این هشدار را رسانید که آن‌چه باید در مدت بیست سال گذشته صورت می‌گرفت، را همین اکنون به سر رسانید؛ وگرنه در چنگال‌های وحشتناک هیولایی به‌نام طالب برای ابدالآباد اسیر خواهید ماند.

از این‌جا بود که زنانی با تجربه‌یی که از حاکمیت مجاهدین و دور اول طالبان داشتند و از آن‌ها اجتماع‌زدایی شده بود، در برابر طالبان ایستادند؛ به آن‌ها «نه» گفتند و در داخل و خارج از کشور، دست، قلم و صدا بلند کردند. زنان در روزهایی علیه طالب صدا بلند کردند که پیش از آن، مردان چه در تشکلات داخل حکومتی و چه در جریان‌های جهادی بیرون‌حکومتی یا تشکلات دفاع محلی با سلاح‌ها و تجهیزات تکنالوژی معاصر لاف مبارزه در برابر طالب را می‌زدند و بارها در آن زمان، زنان را در امر مبارزه علیه طالب به‌دلیل توانایی و قدرت فیزیکی بدن‌شان مورد تمسخر قرار می‌دادند؛ اما برخلاف آن همه لاف‌های جنسیت‌سالارانه، همان مردان، نخستین کسانی بودند که در روزهای اول حاکمیت طالب به چهارسو فرار کردند و همان زنان تحقیرشده بودند که بدون هیچ تجهیزات و حمایت نظامی جهان، در خیابان‌ها ریختند و به طالب و حامیان آن «نه» گفتند.

مطلقاً باید به این اشاره کرد که در میان مبارزات سراسری زنان علیه طالبان، گرایشات مختلف مبارزاتی و سیاسی وجود داشت. در این میان مهم‌ترین دسته، زنانی بودند که هم‌زمان با طالب به حامیان منطقوی و جهانی آنان نیز «نه»ی محکم گفتند و با شعارهای اساسی چون «نان، کار، آزادی» و «طالبان را به رسمیت نشناسید» در اعتراضات سهم گرفتند. اما به‌ طور مسلم مبارزات اعضای این دسته، صرفاً در اعتراضات خیابانی محدود نمی‌شود. آن‌ها به‌ دلیل فشار امنیتی و گستردگی کارزار اعتراضی‌شان، در انواع مختلف و فراتر از مبارزات خیابانی، دست به تقویت ایستادگی علیه حکومت انتصابی امپریالیست‌های آمریکایی زدند؛ به‌گونه‌یی که کارزار مبارزاتی‌شان را می‌توان از خیابان و پست‌نویسی‌های مجازی دریافت.

اکنون چهار سال است که طالبان قدرت را در دست دارند. از نخستین روزهای حضور طالبان، زنان از اقشار مختلف جامعه؛ زنان طبقه‌ی فرادست، طبقه‌ی متوسط و طبقه‌ی فرودست، زنان تحصیل‌یافته و باسواد و تعداد زیادی از زنان بی‌سواد به جاده‌ها ریختند تا به گوش جهان، فریاد توقف و بازگشت طالبان به زباله‌دان تاریخ را برسانند. زنانی با تجربه‌یی که از شش سال حاکمیت خفقان‌آور و زن‌ستیز دور نخست طالبان داشتند، حاکمیتی که همراه با پیشینه‌ی زن‌ستیزانه‌ی دوره‌ی جهاد تا آن‌جا زنان را زمین‌گیر کرد و به عقب راند که آنان طی بیست سال دوره‌ی دموکراسی آمریکایی صرفاً موفقیت‌های فردی را با هزار و یک مشکل می‌توانستند کسب کنند. بنابراین، با خوف از تکرار تجربه‌ی حاکمیت اول این گروه زن‌ستیز، نه‌تنها به جاده‌ها ریختند، بلکه دسته‌های مختلف زنان از ابعاد گوناگون جامعه، با سبک‌های انحصاری به سمت «نه» گفتن به طالب رفتند.

زنانی با هنر رسامی، نقاشی و گرافیکی تصاویری از زنان آزاده و بدون حجاب اجباری، صحنه‌ی رفتن زنان به دانشگاه و مکتب را منتشر کردند، و در واقع مخالفت‌شان را با سیاست زن‌زدایی طالبان و حجاب اجباری این گروه اعلام کردند؛ زنانی دیگر کمپاین حجاب‌سوزی را راه انداختند؛ دسته‌ی دیگر هم با آپلود کردن تصاویر آراسته با لباس افغانی و چهره‌های مُفشَّن و موهای بازشان در فضای مجازی، به تحمیل حجاب اجباری و حاکمیت طالب بر حوزه‌ی خصوصی و عمومی زنان «نه» گفتند؛ زنانی هم با هنر رقص و به حرکت درآوردن تن‌شان، پیام اطاعت‌نکردن و تمکین زنان به فرمان طالبان را اعلام کردند؛ آن‌گاه که طالبان دروازه‌های مکاتب زنانه را بستند، زنان در پاسخ به این کنش زن‌زُدایانه، فوراً ترتیبات مکاتب آنلاین را روی دست گرفتند و این عمل ضد زن طالبان را نیز بی‌پاسخ نگذاشتند؛ ترانه‌هایی ضد اسلامی و ضد اسلام سیاسی نیز از خواننده‌های زن افغانستان بیرون داده شد، ترانه‌هایی چون «سکس گروهی» از فریده ترانه؛ پارچه‌های «بمب» و «هزار سال است که به گوش بشر، می‌خوانند جهان کارگاه خداست» از رامشا شفا؛ پارچه‌یی گروهی از زنان افغانستان به‌نام «هی مولوی»؛ اجرایی از «صدای ما» به‌نام «تو نانت شوربای خون ملت مه‌ست» و دیگر پارچه‌های اعتراضی زنان در برابر حاکمیت مجدد طالبان. مقالات، بیانیه‌ها و برگزاری جلسات مختلف مجازی و غیرمجازی نیز از جمله اقدامات ضد طالبانی زنان در این مدت شمرده می‌شوند. به همین روش‌ها، زنان از موقعیت‌ها و ابعاد مختلف، اما با یک پیام مشترک و واحد، قدم به مبارزه علیه طالب و حامیان آن برداشتند.

اما در دل این کثرت‌گرایی مبارزاتی زنان علیه طالبان، می‌توان یک تقسیم‌بندی ساده نیز ارائه داد؛ طوری‌ که می‌توان گفت، زنانی آگاه و انقلابی در داخل این هسته‌ی ضد طالبانی وجود داشتند که شعار و هدف‌شان، مشمول مبارزه با طالب به‌عنوان ارتجاع داخلی و مبارزه با امپریالیسم جهانی به‌عنوان عامل اصلی حفاظت از سیستم ستم و استثمار حاکم بر افغانستان و جهان می‌گردید. اما در مقابل، مبارزات غیرآگاهانه و غیرحرفه‌یی متعددی نیز وجود داشت که صرفاً بر اساس هراس از طالب شکل گرفته بود و نمی‌شد در آن پرنسیب، سیاست فکری و پراتیک مشخصی در برابر طالب مشاهده کرد.

اکنون با گذر از مقدمه، به دلایل عدم شکل‌گیری تشکلات مستقل زنان می‌پردازیم:

عدم تجربه‌ی جنبشی و تاریخی قوی زنان با دیدگاه انقلابی علیه بنیادگرایی و امپریالیسم؛ هرچند به طور کلی نمی‌توان چنین ادعا کرد که هیچ جریان سیاسی زنان علیه بنیادگرایی در سده‌ی اخیر شکل نگرفته است. جمعیت انقلابی زنان افغانستان (راوا) و هم‌چنین حزب همبستگی افغانستان مبارزاتی را علیه بنیادگرایی و در دفاع از حقوق زنان پیش بردند، اما به‌ خاطر وجود اشکالات جدی در نگرش آنان نسبت به ماهیت و کارکرد بنیادگرایان اسلامی و به‌طور کل ارتجاع و امپریالیسم در اعمال ستم بر زن، و هم‌چنین جایگاه و نقش جنبش انقلابی زنان در مسیر مبارزه علیه این دشمنان زن‌ستیز، نتوانستند در مسیر درست حرکت کنند و پتانسیل مبارزاتی زنان را آزاد سازند؛ اما در همان حد از مبارزه‌یی که پیش بردند و تأثیرات مثبتی که ایجاد کردند، به لحاظ براهین و معیارهای مشخص، جوابگوی داعیه‌ی وسیع مبارزاتی زنان در افغانستان نتوانست قرار بگیرد؛ زیرا یکی از رمزهای پیروزی زنان، چیزی نیست جز ایجاد تشکلات خودمختار انقلابی برای سازمان‌دهی توده‌یی زنان.

ضعف در ایجاد تشکلات مستقل زنان
نبود تشکلات مبارزاتی مستقل با دانش انقلابی از اساسی‌ترین فورمول‌های پیروزی جنبش زنان و مبارزه‌ی جنسیتی پنداشته می‌شود. با تأسف، زنان این کشور تاکنون نتوانسته‌اند چنین تشکلاتی ایجاد کنند. البته نباید فراموش کرد که زنان به‌تنهایی در این زمینه مقصر نیستند؛ چرا که یکی از وظایف اساسی حاکمیت‌ها، تضعیف و تحت فشار قرار دادن زنان برای جلوگیری از تجمعات سیاسی و انقلابی آنان است. ساختار اجتماع و خانواده چنان تنگ ساخته می‌شود که زنان، بی‌آنکه اعتراضی کنند، در همان مسیرها قدم می‌گذارند و آن‌قدر به درستی آن قالب‌ها باورمند می‌شوند که حتا تفکر انتقادی را پس می‌زنند.

اجتماع‌زدایی از زنان و سوق دادن آن‌ها به چهاردیواری خانه برای خانه‌داری، پخت‌وپز، زایش، کودک‌پروری و ارائه سرویس جنسی به مالکان مردشان، از سیاست‌های کلیدی برای فردوستی، آسیب‌پذیری و تأثیرپذیری زنان در جامعه به‌شمار می‌رود. از سوی دیگر، حاکمیت سنت پدرسالار اسلامی که مرد را تصمیم‌گیرنده‌ی مطلق خانواده می‌داند، مانع بزرگی در برابر تداوم اعتراضات زنان علیه طالبان است.

مجموع این عوامل، در کنار سایر موانع، باعث شده‌اند تا قیام زنان علیه طالبان و حامیان امپریالیستی آن‌ها به‌طور گسترده شکل نگیرد. در واقع، این سیاست زن‌ستیز و زن‌زداست که شرایط عینی زنان را مطابق میل خود ترسیم می‌کند. با این‌همه، زنان آگاه مسئولیت دارند که این وضعیت را درهم بشکنند و علیه این سیاست خطرناک ایستادگی کنند.

با ظهور اختلافات قومی و زبانی که ریشه در مردسالاری و مردمآبی دارند، بخشی از جنبش زنان با شکست و انحراف جدی مواجه شد. این شکست، آن‌ها را به‌جای میدان اعتراض، به دروازه‌های وزارت خارجه‌ی طالبان کشاند.

اما در برابر آن‌ها، زنانی ایستادند که مبارزه‌‌ی‌شان را به هیچ معامله یا مذاکره‌یی با طالبان، ملل متحد یا دولت‌های اروپایی گره نزدند. این زنان با اطمینان از بی‌نتیجه بودن اصلاحات طالبان و بی‌کفایتی دولت‌های امپریالیستی برای تحقق مطالبات بنیادین‌شان، مبارزات زیرزمینی و پنهانی را ادامه دادند. از راه‌اندازی صفحات مجازی گرفته تا برگزاری نشست‌های آنلاین و جلسات خانگی برای توانمندسازی فکری و انقلابی زنان.

تشکل انقلابی و مستقل زنان نه‌تنها برای خود زنان، بلکه برای تمامی اقشار جامعه مهم و ضروری‌ است. تاریخ به اندازه‌ی کافی از مبارزات غیرانقلابی در موقعیت‌های گوناگون و شکست‌های آن‌ها حکایت دارد. این‌گونه مبارزات، محدود، ضعیف و قابل محاصره‌اند؛ اما مبارزه‌ی انقلابی خواهان برهم‌زدن بنیان سیستمی‌ است که از همان ابتدا بر ظلم، فقر، استعمار و ستم جنسیتی بنا شده است.

باید یادآور شد که انقلاب یک‌شبه رخ نمی‌دهد؛ ممکن است سال‌ها و دهه‌ها به درازا بکشد، اما قطعاً وقوع آن، نقشه را تغییر خواهد داد. بنابراین، کار امروز ما چیزی نیست جز آگاهی‌بخشی انقلابی و بنیادین به توده‌ها. باید تا دیر نشده برای ساخت تشکل انقلابی دست به کار شد.

تشکل انقلابی نیازمند معیارهایی ویژه است. نخست اینکه مبارزه‌ی فردی در آن جایگاهی اندک دارد. مبارزه‌ی انقلابی بدون جمعیت انقلابی تصورپذیر نیست. دوم، تشکلات مستقل باید همراه با دانش و نقشه‌ی انقلابی شکل گیرند؛ بدون آن، سرنوشت‌شان شکست خواهد بود، چنان‌که در کشورهای غربی، علی‌رغم وجود سازمان‌های زنان، به دلیل فقدان تئوری انقلابی، به پیروزی نرسیدند.

چه آلترناتیوهایی برای پیروزی مبارزات زنان وجود دارد؟

هرچند در جای‌جای مقاله به‌صورت پراکنده به این پرسش پرداخته شده، اما ضروری‌ است نکات کلیدی‌اش به‌ طور مشخص یادآوری شوند:

توده‌یی بودن مبارزه: مبارزه‌یی که ریشه در توده‌ها دارد، هم از حیث کمیت و هم از حیث مشروعیت قوی‌تر است. چون اکثریت زنان جزو طبقه‌ی فرودست‌اند، مبارزه توده‌یی آنان نماینده‌ی واقعی مطالبات عظیم‌ترین طبقه‌ی اجتماعی‌ است. در این مبارزه، زنان کارگر، زحمت‌کش، نادار و ستم‌دیده حضور دارند که جز جان‌شان چیزی برای از دست دادن ندارند.

رویکرد دموکراتیک در مبارزات: هر هسته‌ی مبارزاتی باید ظرفیت پذیرش گرایش‌ها و افکار مختلف را داشته باشد. هیچ‌کس نباید به دلیل تفاوت اندیشه طرد شود.

تشکیلات مستقل: این تشکیلات نباید وابسته به هیچ نهاد دولتی، غیردولتی یا ان‌جی‌او باشد. هم‌چنین، بهتر است در ساحه‌ی سیاست‌گذاری و راه‌اندازی، زنان به‌طور مستقل و با تکیه بر تجربه و دانش خود پیش روند؛ چراکه تنها قربانی می‌تواند زوایای واقعی ستم را شناسایی کند.

کاستن از مبارزات فردی و افزودن به مبارزات جمعی: چون ستم موجود بر زنان سیستمی است، تنها مبارزات جمعی و گسترده توان مقابله با آن را دارد.

تئوری و دانش انقلابی: تشکل مستقل بدون تئوری انقلابی، مانند قطاری است بدون ریل. تئوری انقلابی، جهت و افق مبارزه را روشن می‌کند.

از این‌رو، در نتیجه بار دیگر بر ضرورت فاصله‌گرفتن از مبارزات فردی و پیوستن به مبارزات جمعی در قالب تشکلات مستقل زنان، همراه با تئوری و آگاهی انقلابی تأکید می‌کنم؛ زیرا مبارزات انقلابی تنها زمانی ممکن و مؤثر خواهند بود که بر پایه‌ی اصول مشخصی شکل بگیرند؛ مانند: برتری مبارزه‌ی جمعی بر فردی، ایجاد تشکل‌های مستقل با درک و دانش انقلابی، شناسایی سیاست‌های ضدانقلابی، و پایبندی جدی به مبارزه. این عناصر، بنیادهای اصلی برای آغاز یک حرکت انقلابی واقعی‌اند.

به اشتراک بگذارید: