فرزانه پناهی
ابعاد هویتی زنان اعم از فردی، اجتماعی و خانوادگی همواره قابل بحث و بررسی بوده است. مسالهی برابری حقوق جنسیتی، موضوع جدید و محصول جریان مدرنیته است. سنت و فرهنگ افغانی بر مبنای مردسالاری بنا شده است. امروزه دیدگاههای وجود دارد که با تاکید بر اصالت فرهنگی، در تلاش جمع بستن میان سنت و مدرنیته هستند. این رویکرد در میان فعالان و مطالبهگران حقوق زنان نیز بارز است.
زنان در افغانستان در دهههای اخیر سختترین و بزرگترین رنجها را متحمل شده و کوششها و تغییراتی را خلق کردهاند؛ اما مقاومت در برابر نظم جنسیتی مسلط دشوار مینماید؛ زیرا این مقاومتها، هزینهها، مشقتیها و دردهای بغرنجی ایجاد کرده است. استقلالطلبی زنان متجدد افغانستان، زوال نظم جنسیتی مسلط و زوال مردسالاری را آغاز کرده که نوعی تقابل قدرت با سنتگرایان ایجاد شده است. مردسالاری به ایجاد هراس اخلاقی-ارزشی و هراس اجتماعی پرداخته است و از سوی دیگر زنان نیز به مقاومتشان ادامه میدهند. امروزه جنبشهای زنانه در افغانستان یکی از انسانیترین جنبشهای جامعهی کنونی است؛ حقوق شهروندی را برای همه به مساله تبدیل کرده است.
با نگاه به تاریخ معاصر کشور، میتوان دریافت که نقش زنان در جامعه تحولات زیادی را تجربه کرده است. این تحولات نسبت مستقیمی با برخورد حکومت و فضای جامعه داشته است.
از طرف دیگر تغییرات در حوزهی زنان سبب شد تا هویت زن افغانستانی و مطالباتش متحول شود. آنان توانستند جایگاه و نقشی در حوزهی عمومی پیدا کرده و در پی مطالبات حقوق اجتماعی، مدنی، سیاسی و اقتصادیشان برآیند.
زنان توانستند به لحاظ سیاسی و اجتماعی هویت خویش را در تحولات اخیر و در گروهبندیهای سیاسی معنا دهند؛ تحت طیفها و نحلههای مختلف توانستند مشارکت سیاسی ثمربخش و تاثیرگذاری را ثبت تاریخ کنند. بعد از تسلط طالبان و تحولاتی که به معنای خانهنشین کردن دوبارهی زن بود، مجدداً زنان حضور بسیار پررنگی در مبارزات سازندگی و پیشرفت داشتند. اینها همه روشنگر این واقعیت است که زنان افغانستان به آگاهی سیاسی دست پیدا کردهاند. بنابرین میخواهند ساختارها و ارزشهای که آنها را فرودست میپندارد، کنار گذاشته و ظرفیتهای خودشان را به منصهی ظهور برسانند.