کتاب «جنس دوم»؛ گفتمان‌سازی برای عدالت جنسیتی

نویسنده: فرزانه پناهی

درک ما از ارزش‌ها همواره در بستر تاریخ، قدرت، ساختارهای اجتماعی و گفتمان‌های مسلط شکل می‌گیرد. ارزش‌ها پدیده‌هایی ایستا نیستند؛ در فرایندی تاریخی و دیالکتیکی، بازتعریف می‌شوند و با کنش نیروهای اجتماعی، روشنفکران، جنبش‌ها و تحولات سیاسی و فرهنگی دگرگون می‌گردند. در این میان، نقش الگوها در فهم، پذیرش و تثبیت ارزش‌های نوین، نقشی تعیین‌کننده است. الگوها، تجسم عینی ایده‌ها و گفتمان‌ها هستند؛ به کنشگران اجتماعی یاری می‌رسانند تا در میانه‌ی آشوب جهان مدرن، معنایی برای زیست خود بیابند.

در جامعه‌یی که سلطه، به‌ویژه سلطه‌ی جنسیتی، خود را در قالب ارزش‌های طبیعی و بدیهی جا می‌زند، تلاش برای بازتعریف این ارزش‌ها نیازمند جسارت، بینش نظری و قدرت گفتمان‌سازی است. در چنین فرایندی، الگوها فقط تئوریسین نیستند؛ آنان با زیست خود نیز علیه نظم موجود می‌ایستند. اینان، چون فانوس‌هایی در تاریکی تاریخ، مسیرهای دیگرگونه‌ی زیستن را روشن می‌کنند.

«جنس دوم»؛ چگونه سیمون دوبووار نگاه ما به زن را دگرگون کرد؟

در میان این الگوها، سیمون دوبووار جایگاهی ویژه دارد. فیلسوف، فمینیست و نظریه‌پرداز فرانسوی‌یی که اثرش «جنس دوم»، نه فقط نقطه‌ی عطفی در تاریخ اندیشه‌ی فمینیستی، بلکه متنی کاوشگر است که سازوکارهای سلطه‌ی مردسالارانه را عیان می‌سازد. دوبووار با رویکردی اگزیستانسیالیستی، نشان می‌دهد که «زن بودن» نه یک امر طبیعی، که ساخته‌یی اجتماعی است. آن‌جا که می‌نویسد: «زن زاده نمی‌شود، بلکه ساخته می‌شود»، تنها یک جمله‌ی معروف نمی‌سازد؛ بلکه بنیان نظری را فرو می‌ریزد و بستری تازه برای بازتعریف مفاهیمی چون مادری، بدن، میل، عشق و قدرت می‌گشاید.

دوبووار در این کتاب، با نگاه تحلیلی به تاریخ، اسطوره‌ها، ادبیات، روان‌شناسی و زیست‌شناسی، نشان می‌دهد چگونه زن همواره در نسبت با مرد، به‌عنوان «دیگری» تعریف شده است؛ و همین «دیگری‌سازی» مبنای نابرابری و بی‌عدالتی جنسیتی است. تحلیل او، نه تنها آگاهی‌بخش است، بلکه به زنان امکان بازاندیشی در موقعیت خویش را می‌دهد. از این منظر، «جنس دوم» نه فقط یک متن نظری، که ابزاری است برای رهایی. دوبووار گفتمان مسلط را به چالش می‌کشد و با زبان و سبک خود، زنان را به کنشگری فرامی‌خواند. به آنان یادآوری می‌کند که مسیر رهایی، از آگاهی آغاز می‌شود؛ از بازتعریف هویت.

این اثر که در سال ۱۹۴۹ منتشر شد، پس از انتشار واکنش‌های گسترده‌یی برانگیخت، اما تأثیر واقعی آن در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ میلادی، در دل جنبش‌های فمینیستی نمایان شد. دوبووار با گشودن افق‌های تازه‌ی مفهومی، انقلابی ژرف را رقم زد؛ انقلابی نه فقط در سطح سیاست و قانون، بلکه در زبان، بدن، میل و حتا تعریف انسان. از منظر جامعه‌شناسی معرفت، می‌توان گفت که او با پایه‌گذاری پارادایمی نو، دانش و هویت را از نو معنا کرد و این بازتعریف، آغازی بر یک چرخش معرفت‌شناختی در فهم جنسیت بود. پس از او، نظریه‌پردازانی چون ژولیا کریستوا، جودیت باتلر و بل هوکس، هر یک این مسیر را با جسارتی بیشتر پی گرفتند.

با این همه، باید توجه داشت که میزان تأثیرپذیری از چنین الگوهایی، به طور مستقیم به زمینه‌های فرهنگی، اجتماعی و معرفتی جوامع وابسته است. در جوامع سنتی مانند افغانستان که ساختارهای مذهبی و پدرسالارانه عمیقاً در تار و پود نهادهای اجتماعی تنیده شده‌اند، گفتمان‌های فمینیستی هنوز نتوانسته‌اند جایگاه واقعی خود را پیدا کنند. در این میان، بسیاری از زنانی که خود را مدافع حقوق زنان می‌دانند، چه از طیف‌های سنت‌گرا و دین‌محور و چه از میان فمینیست‌های مدرن، شناخت عمیق و گسترده‌یی از متون بنیادین فمینیسم ندارند. پرسشی که باید به صراحت مطرح شود این است که چه تعدادی از این فعالان، واقعاً «جنس دوم» را خوانده‌اند؟ چند نفر با مفاهیم پیچیده‌ی اگزیستانسیالیستی دوبووار آشنا هستند؟ نکته‌ی مهم این است که حتی در میان نخبگان فرهنگی و زنان تحصیل‌کرده، آشنایی با فمینیسم اغلب به سطحی‌ترین لایه‌های آن محدود می‌شود؛ به شعارها، کلی‌گویی‌ها و برداشت‌های رسانه‌یی.

در واقع، در افغانستان، فمینیسم بیشتر به چشم یک برچسب سیاسی دیده می‌شود تا یک دستگاه نظری و فلسفی. نه فقط سیمون دوبووار، بلکه بسیاری از متفکران کلیدی فمینیسم هم‌چنان برای عموم ناشناخته مانده‌اند. این شکاف معرفتی یکی از عوامل اصلی استمرار سلطه‌ی گفتمان سنتی بر ذهنیت زنان و مردان است؛ زیرا بدون مطالعه، تفکر نظری و نقد ساختارهای ذهنی، هیچ انقلابی، نه در حوزه‌ی جنسیت و نه در عرصه فرهنگ، به ثمر نخواهد نشست.

باید تأکید کرد که بدون الگوهایی چون سیمون دوبووار، تغییرات عمیق فرهنگی و ارزشی ممکن نبود؛ اما برای آنکه این الگوها در جوامعی مانند افغانستان هم معنای واقعی پیدا کنند، نیاز به بیداری معرفتی و نهضتی برای خواندن و فهمیدن است. زنان افغانستان اگرچه با شجاعت وارد میدان مبارزه شده‌اند، تا زمانی که مفاهیم رهایی را از عمق نظریات فمینیستی درنیابند، عبور از نظم پدرسالار نهادینه‌شده دشوار، شکننده و محدود خواهد بود. بازگشت به دوبووار نه فقط بازگشت به یک متن، بلکه بازگشت به جنبشی است که در آن خواندن، اندیشیدن و نوشتن ابزار رهایی محسوب می‌شود؛ و این چیزی است که امروز در افغانستان بیش از هر زمان دیگر به آن نیاز داریم.

به اشتراک بگذارید: