نویسنده: فریدون

روشنایی، چون آفتابی است که تاریکی‌ها را می‌زداید. از تابش خورشید همه جا روشن می‌شود. روشنگری نیز آفتاب است و نور و خورشید، که تاریکی را پس می‌زند. روشنگران نیز کسانی‌اند که بر دل تاریکی می‌تازند. چراغ بر دست و بر گرد شهر می‌گردند تا ذهن‌های مسموم و به تاریکی عادت‌کرده را روشن کنند.

روشنگری در تعریف فلسفی خودش جز این، چیز دیگری نیست. موزس مندلسون فیلسوف معاصر کانت گفته است که روشنگری آموزش فهم یا قوه‌ی نظری ما برای دستیابی به معرفت است؛ اما کانت فیلسوف گفت که روشنگری آزادی انسان از صِغَر خودخواسته است.

روشنگری ویرانگری نیز است؛ ویران کردن و با خاک یک‌سان کردن تاریکی، نادانی و تقلید. روشنگری مال انسان نو است که به دنبال «شک» و «اندیشیدن» است. اندیشیدن یعنی تاختن به هرآن‌چه آموزه‌های «چشم و گوش بسته» است و یورش بردن به ترس از پیامدهایی که آموزه‌های سنتی گفته است. اندیشیدن یعنی «نو شدن» و روشنگری یعنی آفتاب‌زده و زدوده شدن تاریکی و تیرگی.

آن‌چه در این نوشته به دنبال آن هستیم، تحلیل و بحث روی موضوع روشنگری نیست، بل‌که به دنبال «ویران کردن» آموزه‌های سنتی مبلغان دین اسلام، ملاها و دانش‌آموخته‌های مدارس دینی اسلام هم‌چنین نویسندگان اسلام‌گرایی هستیم که مرتب در گوش ما از مفهوم امر زشتی به‌نام «غرب‌زدگی» گفته‌اند و ما پذیرفته‌ایم که «عرب‌زدگی» پسندیده است و «غرب‌زدگی» ناپسند.

جلال آل‌احمد داستان‌نویس در کتاب خودش به‌نام غرب‌زدگی گفته است که «‫غرب‌زدگی می‌گویم هم‌چون وبا زدگی و اگر به مذاق خوشایند نیست، بگوییم هم‌چون سرمازدگی یا گرمازدگی؛ اما نه، دست کم چیزی است در حدود سن‌زدگی» یا دکتر علی شریعتی، اقبال لاهوری و سید جمال‌الدین (مرد بی‌ریشه و اصل و نسب) و خیلی‌ها از غرب‌زدگی گفته‌اند و درباره‌ی آن نوشته‌اند؛ اما هیچ مبلغ مذهبی اسلام یا مولوی و ملای مسلمان یا افراد دیگر که به ستیزه‌جویی با غرب و غرب‌زدگی برآمده‌اند، اما در برابر آن از «عرب‌زدگی» هیچ ایرادی نگرفته‌اند که هیچ، بل‌که سر تسلیم فرود آورده‌اند و فرهنگ عرب را رهایی‌بخش و کتابش را مقدس می‌دانند و از استخوان مرده‌های‌شان برکت و شفابخشی می‌جویند.‬‬‬

پرسش این است که اگر غرب‌زدگی بد است، شوم است، زشت است و ویرانگر است، «عرب‌زدگی» کجایش درست و به‌جا و بسزاست؟ اگرچه کلی‌گویی کار نادرستی است و باید وارد جزئیات شد و جزئی گفت‌وگو کرد؛ ولی اصل سخن من این است که بیاییم از بدی «عرب‌زدگی» سخن بزنیم.

عرب‌زدگی، یعنی بیماری ویروسی ذهنی که نتایج و برون‌داد آن عبارت‌اند از فرهنگ انتحار، انفجار، تجاوز، حذف زنان از عرصه‌های زندگی، جهاد و دیگر نمودها و نمادهایی که در نهایت سمبل‌های آن خیلی مشخص و روشن‌اند؛ همانند داعش، طالبان، القاعده، بوکوحرام و ده‌ها گروه‌های تباهکار و تروریستی که همه‌‌ی‌شان محصول فرهنگ دینی و آموزه‌های عربی است که ریشه‌ی اصلی آن دین اسلام است که «عرب‌زدگی» در محراق آن قرار دارد.

مبلغان مذهبی، ملاها و مولوی‌ها کاسبان و نقاب‌داران آخوری به‌نام اسلام است که از آن تغذیه می‌شوند و از راه دیازپامی به‌نام دین اسلام، هرآن‌چه فرهنگ عربی است پسندیده می‌پندارند و آن را رهایی‌بخش و هرآن‌چه غیر آن است، تباهی و زشتی. ما از استعمارگری تاریخی غرب سخن نمی‌گوییم چون کلی‌گویی می‌شود؛ اما آن‌چه تجربه کرده‌ایم، عرب‌زدگی، سیاه‌ترین تجربه‌ی استعمارگری، استثمارگری و استحمارگری است.

اگر شتاب‌زده نگاه کنیم، طالبان در افغانستان نمود و نماد «عرب‌زدگی» است. در برابر آن، دموکراسی، تکنولوژی، آزادی بیان، ارزش‌های دموکراتیک، کنوانسیون‌های بین‌المللی و غیره نمود و نماد غرب است. زمان آن رسیده است که از گستره‌ی طیف مبلغان مذهبی اسلام و ذهن‌های ویروسی‌شده‌‌ی‌شان عبور کنیم. دیواره‌های رسوب ذهنی را ویران کنیم. از نو بیندیشیم. آزاد فکر کنیم. سخن جو مو کنیاتا، رئیس جمهور سابق کنیا که گفته است «وقتی مروجان مذهبی به سرزمین ما آمدند، در دست‌شان کتاب مقدس داشتند و ما زمین‌های‌مان را داشتیم؛ اما پنج سال بعد ما در دست، کتاب‌های مقدس را داشتیم و آن‌ها زمین‌های‌مان را…»

اکنون پس از چهارده قرن لشکرکشی لشکر غارتگر عرب که با زور و نیزه و شمشیر آمدند و سرزمین‌های ما را گرفتند و ذخایر مادی و معنوی ما را غارت کردند و بردند و ما را به بردگی گرفتند، برای ما یک مشت مغزمتعفنی به‌نام «مبلغان مذهب اسلام» گذاشته‌اند که روح و روان و مغز مردم و توده‌ها را به اسارت گرفته‌اند.

زمان آن رسیده است که پرده‌ها را پس بزنیم تا آفتاب آزادی بتابد؛ زیرا زمان روشنگری است و ما باید از دوره‌ی «صِغَر» برآمده باشیم. دیگر آن کتاب مقدس عرب‌ها را در آب جوی بشوییم و دین‌شان را بفرستیم به همان دیاری که از آن‌جا صادر شده است؛ زیرا «عرب‌زدگی» بیماری ویروسی خطرناکی است که به دست ما یک کتاب به اصطلاح مقدس داده است که سر و کون آن را بزنیم، در آن «جهاد» است و چند داستان و افسانه و چند پند و عبرت.

بیاییم نو شویم. دیوارهای فرسوده‌یی که مبلغان مذهبی برایمان ساخته‌اند، از بیخ و بن ویران کنیم و بنای نو از روی اختیار، دانایی و آزادی بنا کنیم. مبلغان مذهبی اسلام از آخور عرب‌زدگی نان می‌خورند؛ پس برای آنان آن روی زشت عرب‌زدگی زیبا دیده ‌می‌شود.

بایستی تمام آن داده‌هایی که به خورد ما و مردم ما داده شده است، از ذهن خود پاک کنیم. داده‌هایی مانند داده‌های جلال‌ آل‌احمد، شریعتی، اقبال و سید جمال و غیره یک مشت خزغبلاتی‌اند که در باب ارزش‌های عربی به خورد ملت داده شده است. زمان، زمان تغییر است. تغییرات در نگرش، جهان‌بینی، اندیشه‌ها و تفکیک خوب از بد. زمان نقد است و دیگراندیشی و برهم‌زدن نظم و قاعده‌ی اندیشه‌های سنتی که در آن افسانه‌ی پریان پشت کوه قاف بود و بیرون شدن شتر با زر سرخ از درز سنگ به دستور کدام به اصطلاح پیامبری، شق‌القمر شدن ماه بود و رفتن مردی با الاغی به عرش خدا و رفتن و برگشتن مردی زنده از کام نهنگ و غیره.

اکنون کسی به کتاب به‌ اصطلاح مقدسی که افسانه‌سرایی کند و داستان‌ها و اسطوره‌های بشری را به عنوان متن مقدس به خورد مردم بدهد، نباید بها بدهد. اکنون زمانی است که شیشه‌ی چینی مفاهیمی چون «مقدس» و «تقدس» ترَک برداشته و نرمه‌های آن چشم همه‌ی مبلغان مذهبی را کور کرده است. زمان کنونی، زمان انتشار و هم‌رسانی داده‌هایی است که برای مردم بیداری و آگاهی آورده است. زمانی است که دروغ‌ها برملا شده است و دیوارهای هرچه عرب‌زدگی است، با خاک یک‌سان شده است؛ اما بخشی از مردم افغانستان هنوز در غار اصحاب کهف خوابند و هنوز هم باور دارند که گفته‌های مبلغان مذهبی اسلام درست و به‌جاست.

باید از این پس، جهان را با عینک چند اجیر و دکاندار و مبلغ مذهبی اسلام نباید دید. عینک شک و عینک نقد را باید به چشم زد؛ وگرنه تا آن انتهای خط تاریخ، ملت افغانستان می‌ماند و ارتجاع سیاهی به‌نام مبلغان دینی و ملا و مولوی و مجاهد در نهایت طالبان اسلام. این ارتجاع سیاه برابر است با نمودها و نمادهای استعمارگری، استثمارگری و استحمارگری. در نهایت، عرب‌زدگی مصداق بلازدگی یا طاعون‌زدگی است که باید آن را شست و روی ریسمان بطلان، آفتاب کرد تا ذره ذره ویروس‌هایش با تابش آفتاب دانایی، شک، نقد و نگرش نو کشته شود. خلاصه به گفته‌ی کانت برگردیم که در آغاز این نوشته یادآور شدیم این‌که روشنگری آزادی انسان از صِغَر خودخواسته است و گفته‌ی جلال آل‌احمد را وارونه کنیم و بگوییم: «عرب‌زدگی می‌گویم هم‌چون وبا زدگی. و اگر به مذاق خوشایند نیست، بگوییم هم‌چون سرمازدگی یا گرمازدگی؛ اما نه، دست کم چیزی است در حدود سن‌زدگی» از این هم بالاتر، ما باور داریم که «عرب‌زدگی» هیولای هفت‌سری است که سرهای چون مبلغان دینی و تروریستانی چون طالبان و غیره دارد، بدتر از وبا و طاعون. بنابراین، بایستی «عرب‌زدگی» را کنار گذاشت تا هیچ مبلغ دینی‌یی و هیچ ملایی و طالبی در لغت‌نامه‌ی زندگی ما مردم نباشد.

به اشتراک بگذارید: