نویسنده: فریدون
پیش از اینکه وارد جریان اصلی بحث شوم، ترجیح میدهم تا برای روشن شدن موضوع مثال عینی بزنم و کمی در اختلاف و تفاوت بز و گوسفند ذهن شما را قلقلک بدهم.
تحقیقات نشان میدهد که بز و گوسفند باهم فرقی زیاد دارند؛ مثلا بزها حیوانات باهوشتر و مستقلتر، اما گوسفندان حیوانات به شدت گلهمحور هستند؛ طوری که اگر گوسفندی از گله جدا شود گم میشود.
تفسیر این تحقیقات علمی، این است که بزها بیشتر شارلاتاناند و دارای روحیهی شارلاتانیزم و کمتر فریب میخورند بلکه فریب میدهند؛ اما گوسفندان بیشتر ساده و اهل سادگی و گلهییاند.
در تحلیل این طبقهبندی میتوان به سراغ جامعهیی رفت که دارای نظام رهبری دینیاند؛ همانند افغانستان. در این جامعه، رهبر مذهبی و دینی دارای نقش بز است؛ چابک و شارلاتان. شارلاتان واژهی فرانسوی است، به معنای کسی که با زبان خوش مردم را فریب میدهد. فردی با این ویژگی حقهباز است و با هر تریک و تکنیکی مردم را فریب میدهد؛ اما تودهها همواره در نقش گوسفندان ظاهر میشوند؛ افرادی گلهیی که از خودشان هیچ فهمی، راهبردی و آگاهیی ندارند؛ بلکه به دهان بز یا همان شیاد و حقهباز نگاه میکنند تا هرآنچه گفت، همان را درست میپندارند. بز یا همان شارلاتان با تکنیکهایی که دارد، جلو میافتد و گلهی تودهها یا همان گوسفندان در پی آن رواناند.
رهبران دینی با تکنیکهای روانشناختی ذهن تودههای محروم، برای آنان بهشت برین طراحی میکنند که در آن نعمتهای فراوانیاند همچون «و حور عین کامثال اللؤلو المکنون؛ یعنی و بانوانی از حورالعین دارند، همچون مروارید در صدف پنهان (قرآن، سورهی واقعه، آیهی ۲۲) یا «و کواعب اترابـا»؛ یعنی و حوریانی یا دختران نورسی که پستانهایشان رو به رشد نهادهاند و دایرهیی تشکیل دادهاند و کمی از اطرافش بلندتر شدهاند!
رهبران دینی کاسبکاران زیرک و تیزهوشیاند که دم دکان دین نشستهاند و مغز رنج و آبلهی دست مردم را چون مارهای دوش ضحاک میخورند. به گفتهی عزیز نسین، نویسندهی مشهور «پر سودترین شغل دنیا تجارت دین است. دین تجارتی که سرمایهاش دروغ و ریا و مشتریهایش نادان و احمق هستند.»
رهبران دینی در جامعهی اسلامی خواه مولوی، ملا، آخوند، آیتالله، آیتالله العظمی، مرجع تقلید یا هر برج زهر ماری باشد، طیف فریبکار فروشندگان بهشت هستند که آن را بهشکل نسیه به مردم میفروشند، چنین نسیهکاران شارلاتان! درست این است که ما باید دانهی آگاهی و بیداری بخوریم تا سپند دود کرده از این طیف دور شویم. بهشت، جعلیات رهبران دینی از پیامبر تا امام یا هر زهر ماری دیگر، طعمه و فریبی بیش نیست. رهبران دینی مارهای افعیاند که تودههای نادان و مردم را با مهر، تسبیح و صلوات فریب میدهند و وعده و وعیدهای بهشت دروغینی میدهند که نه دلیلی برای اثبات آن هست نه از آنجا کسی آمده است نه جای ثبوت دارد، بلکه همهیشان شارلاتانی است!
بهشت با آن «زنان، نورس و انار پستان» ناکجاآبادی است که رهبران دینی برای فریب سرهم کردهاند تا مجاهد بپرورانند و تنور جهاد را گرم نگه دارند و به آرزوها و برنامههایشان برسند. جهاد و مجاهد کلاه گشادیاند بر سر مردم برای اینکه رهبران دینی کاسبی خود را به پیش ببرند و دکانداری دینی خود را رونق بدهند.
فرق جامعهی توسعهیافته با جامعهی پسمانده در همین بازییی نظام رهبری دینی به ارجاعاتشان است. در نظام رهبری دینی و دینسالار، یک فرد قدسی، آسمانی و الهی در بالا قرار دارد، طوری که ریشهی تمام گفتههایش بیرون از دایرهی حسی و تجربی است؛ مثلا خدا یا پیامبر و امامان یا رهبران به اصطلاح معصوم. اما در نظام مردمسالار، قانونمحور و قانونسالار در آن بالا کسی نیست، بلکه همه چیز به شاخصههای قوانین و مدیریت ارجاع داده میشود.
به سخن دیگر، رهبری کاریزمایی سیاسی مرجعیت قدرتش مردم است و رهبری دینی مانند رهبران دینی جهان اسلام، مثلا ملا هبتالله، رهبر طالبان، مرجعیت قدرتش بنیادها و نهادهای دروغین و فریب و نیرنگ است و اسباب تجارتش هم دین. دین مرجعیت آن به خدا و کتاب آسمانییی بر میگردد که به طور کلی فریبی بیش نیست؛ اما در نهاد قانونمحور و رهبری مدیریتی، مرجعیتشان قانون است و بنیادهای وضعی که به دست خودشان طراحی شده است.
افغانستان در تاریخ خودش از قدیم همواره زهر و زقوم فریب رهبران دینی را خوردهاند. از ملای لنگ بگیریم که در برابر پروژهی اصلاحات امانالله در سال ۱۹۲۴ میلادی مردم را شوراند. این شورش را بسیاری از تاریخنگاران واکنش ارتجاعی در برابر نوگرایی میدانند. از ملای لنگ تا ملای کور (ملاعمر) تا اینک ملا هبتالله یا ملا غیبتالله آخوندزاده که در پس پردهی غیبت نشسته است.
ملا عبدالله گردیزی، مشهور به ملای لنگ با ملا عبدالرشید در برابر پروژهی نوگرایی امانالله قد علم کردند. آنان اقدامات شاه را مغایر با شریعت میدانستند و خواستار لغو قانون جزا شدند. به نوشتهی صدیق فرهنگ «ملاها در یک دست قرآن و در دست دیگر قانون جزا را گرفته بودند و از مردم میپرسیدند که کدام را قبول دارند؟» رهبران دینی همهیشان مارگیران زیرک و هوشیاری هستند. بسزاست که سر مار را با لگد له کنیم تا برای همیشه از شر مارهای افعی رهایی پیدا کنیم.
رهبران دینی همه چیز را به غیب و قانون جعلی شریعت حواله میکنند و رهبران سیاسی همه چیز را به ارادهی مردم و قوانین موضوعه ارجاع میدهند. آنگونه که در نظام رهبری دینی گروه طالبان، مرجعیتشان ملا غیبتالله است که او هم به غیبی که ساخته و پرداخته و جعلیاتی بیش نیست استناد میکند.
نهاد دینی و رهبرانشان در برابر قانون موضوعه استدلال میکنند که وضع قانون کار خداست و قانونگذاری از سوی بشر سرپیچی از دستور خدا است. رهبران دینی استدلال میکنند که با بودن قرآن به عنوان برنامهی کامل و جامع، نیازی به قوانین موضوعه یا قوانین وضع شده از سوی بشر نیست. در حالی که جامعهی قانونمحور حتا رهبرشان قانون است و آن چیزی که از ارادهی خودشان ناشی میشود نه از غیبی که دروغی بیش نیست. در جامعهی قانونمحور، خود مردم در رأس هرم قرار دارد و در جامعهی شریعتمحور یک «بت» به نام رهبر دینی در رأس قدرت و اقتدار قرار دارد.
مفهوم رهبری دینی در افغانستان مصداق کامل رهبری در جامعهی گوسفندی است. در این منظومهی فکری، مردم طرفدار این شکل نظام، همانا همانند گوسفندان، یک مشت قربانیانی هستند که در قربانگاه شریعت و در پیش پای رهبری دینی به حکم خداوند انتحاری میشوند تا به بهشتی بروند که در آن «و کواعب اترابا» یا دختران انار پستان هستند که انار قندهار در پیش آنان شرمنده میشوند.
خلاصهی سخن اینکه مردم اگر هوشیار نشوند و شجاعت نکنند و از دایرهی منظومهی فکری رهبری دینی خود را کنار نکشند، قربانیانی خواهند بود که در پیش پای ملا غیبتالله یا هر رهبری دینی دیگر قربانی خواهد شد.