جستاری در خوانش ویژگی‌های انسان مدرن و انسان کهنه (تکاپویی برای جست‌وجوی نشانه‌های انسان مدرن در جامعه‌ی افغانستان)

نویسنده: علی پیام
بخش اول
به راستی چقدر شناختی از خود و از افراد جامعه‌ی خود، که ما هریک، بخش‌های از هم‌تنیده‌ی آن هستیم، داریم؟ این پرسش که ما، هریک، در کجای مفهوم انسان مدرن و انسان کهنه قرار داریم، به ما کمک می‌کند تا نگاه درست و تحلیل دقیق از خود و پیرامون خود داشته باشیم.

بحث انسان مدرن و انسان کهنه، تکاپویی است ژرف برای شناخت کجایی بودن خویشتن ما. این بحث به چیستی و کیستی هویت انسان افغانستانی کمک بسزایی می‌کند. این پرسش که انسان افغانستان در کجای این دو خوانش قرار دارد، نیاز جدی جامعه‌ی ماست. از خود بپرسیم اینکه آیا «انسان افغانستانی» در کجای مسأله قرار دارد؟ پس نیاز جدی داریم به اینکه به شناخت انسان افغانستان برسیم.

بحث اینکه میزان تشخیص انسان مدرن و انسان کهنه چیست؟ این جستار تلاش خواهد کرد تا از روی پژوهش ویژگی‌های مشخصی برای هریک از این دسته‌بندی‌های نو و کهنه به‌دست بیاورد و با خوانندگان هم‌رسانی کند. کشاکش معرفتی این جستار کمک می‌کند تا درک درستی از جامعه و مردم افغانستان پیدا کنیم. اگرچند شناخت انسان، کار بسیار دشواری است، با این حال، بایسته است تا گامی بسیار ابتدایی به کورسوهای این مباحث گذاشته شود.

به سخن دیگر، این بحث می‌تواند آیینه‌یی باشد در برابر خویشتن ما تا خود را و پیرامونی خود را در آن مشاهده کنیم؛ به طور مشخص خود را بشناسیم. هم‌چنین افراد پیرامونی جامعه‌ی خود را بشناسیم تا از کلی‌گویی‌ها به جزئی‌نگری و تیزبینی‌ برسیم. این واقعیت که هر فرد جامعه‌ی افغانستانی، سنگ سنگ و خشت خشت جامعه‌ی افغانستانی را تشکیل می‌دهد؛ پس بهتر است تا انسان افغانستانی را در لایه‌های پنهان مدرن و کهنه جست‌وجو کنیم.

اگرچه ادعای تحلیل دقیق شناخت انسان در دسته‌بندی‌های مدرن و کهنه بسیار گزاف و دشوار است، اما تلاش اندک، سود بسیار اندکش برای شناخت انسان افغانستانی در دسته‌بندی‌های مدرن و کهنه کمک می‌کند.

البته این بحث مستلزم واکاوی نگرش به سنت و نوآوری، ارتباط با اجتماع و فردیت، نوع تفکر و مواجهه با دانش، ارزش‌ها و اخلاقیات، نگرش به زمان و آینده، احساس هویت و معنای زندگی و مسائل پیچیده‌ی دیگر است که کار را بسیار دشوار می‌سازد.

به طور کلی، برای شناخت «انسان» در بستر تاریخی تلاش‌های زیادی شده است که به‌طور نمونه می‌توان به چند مورد اشاره کرد: محمد ارکون پژوهشگر الجزائری کتابی نوشته است به‌نام «انسان‌گرایی در فکر عربی، جیل مسکویه و التوحیدی» که توسط انتشارات دارالساقی بیروت به زبان عربی منتشر شده است. وی در این کتاب این سوال را پیش می‌کشد: «راه نوزایی انسان‌گرایی در عالم عربی و اسلامی چیست؟ چگونه می‌توان به آنچه از ما گسسته است برسیم و از آن مجددا الهام بگیریم تا رنسانس خود را بر آن مبتنی کنیم؟»(۱) اریک اریش سلیگمن فروم (اریک فروم) روانکاو، جامعه‌شناس، روان‌شناس اجتماعی و فیلسوف آلمانی- امریکایی کتابی نوشت به‌نام «سرشت راستین انسان» که در آن نشان می‌دهد اندیشه‌ی مارکس فلسفه‌ی اعتراض است که ریشه در سنت فلسفی اومانیستی دارد. فلسفه‌ی اعتراض، مانند بسیاری از اگزیستانسیالیست‌ها از کیرکگارد تا نیچه که خواستار رهایی «انسان» از بیگانگی و «بازگشت انسان به خود» است.(۲)

محی‌الدین عربی اندلسی طائی مفهوم انسان کامل را مطرح می‌کند. انسان کامل در اندیشه‌ی ابن‌عربی متصف به وجود، روح عالم، جلای آیینه‌ی هستی و خلیفه‌ی خداوند است. بر اساس نظر او زمانی که خداوند جهان را خلق کرد شبحی بدون روح و آینه‌یی پرداخت‌نشده بود. به همین دلیل خداوند انسان کامل را خلق کرد تا از آیینه‌ی عالم زنگار بزداید و روح آن شود؛ زیرا تنها انسان مظهر ذات الهی است و به مثابه‌ی مردمک چشم است که حضرت حق از طریق آن به خلقش می‌نگرد.(۳)

یاکوب برکهارت مورخ سویسی و هوادار تاریخ فرهنگی در اثر پژوهشی ماندگار خود با عنوان «تمدن رنسانس در ایتالیا»، این تعبیر را برای مشخص کردن شخصیت‌های به‌کمال‌رسیده‌ی ایتالیا در قرن پانزدهم به‌ کار می‌برد و مرادش انسان اجتماعی متمایزی است که دانش جامع را به کار بست یک چیز یا چند هنر یا حرفه جمع می‌کند. آدم‌های چندبعدی، بوده‌اند و در قرن پانزدهم تعدادشان فزونی می‌گرفته است و در میان‌شان اعجوبه‌های جامع‌الاطراف پدید می‌آیند که جامعه‌ی جمیع عناصر فرهنگ دوران خود بوده‌اند. انسان کامل چنین است و در نزد برکهارت، لئون باتیستا آلبرتی و لئوناردو داوینچی، تجسم انسان کامل‌اند.

فریدریش نیچه نیز دیدگاه فلسفی «ابر انسان» یا انسان زورمند را مطرح کرد. وی در کتاب «چنین گفت زرتشت»، گفت که من درباره‌ی «ابر انسان» به تو می‌آموزم. انسان چیزی است که باید بر آن غلبه کرد. تو برای غلبه بر او چه کرده‌یی؟» این خلاصه‌یی بسیار فشرده از مفهوم نیچه‌یی «ابر انسان» است؛ انسانی که قرار است فراتر از انسان باشد.

دیدگاه اسلام به مثابه‌ی یکی از محورهای فکری به طرح اندیشه‌ی «انسان جانشین خدا در زمین است» پرداخته و برای این گونه از انسان، ویژگی‌هایی را برشمرده است. کمونیست‌ها دیدگاهی با عنوان «انسان جدید» یا «انسان سوسیالیست» یا «انسان طراز نوین»(۴) را مطرح کرده است. یا فرانتس فانون از «انسان جدید با ذهن تازه»(۵) و ارنستو چه‌گوارا از «انسان آینده با زندگی معنوی غنی‌تر»(۶) تبیین کرده‌اند.

کارل راجرز روان‌شناس آمریکایی دیدگاه انسان کامل را مطرح کرده‌است و گفته است که انسان کامل دارای شش ویژگی است که این ویژگی‌ها می‌تواند نشانه‌های انسان کامل باشد. یا برخی بحث «وحشی نیک‌گهر» یا اینکه اصطلاحی زیر عنوان «وحشی نیک‌گهر» یا «وحشی نجیب» در سده‌ی هجدهم توسط پیروان مکتب بدوی‌گرایی درباره‌ی مردم جوامع ابتدایی ابداع شد. یا آلوین تافلر از «انسانی با منش اجتماعی جدید(۷) نام می‌برد.

دنباله دارد…
منابع و مأخذ
1 – وب‌سایت شعوبا، پایگاهی برای آشنایی با جامعه و فرهنگ ملل مسلمان.
2 – وب‌سایت ایران کتاب.
3 – وب‌سایت روان‌شناسی هاشملو.
4 – الوین تافلر، موج سوم، شیندخت خوارزمی، نشر سیمرع با همکاری نشر نشر فاخته، تهران، ۱۳۷۳، چ۹، صص۵۲۵- ۵۲۷.
همان.
همان.
همان.

به اشتراک بگذارید: