جستاری در خوانش ویژگی‌های انسان مدرن و انسان کهنه (تکاپویی برای جستجوی نشانه‌های انسان نو در جامعه‌ی افغانستان)

نویسنده: علی پیام
بخش دوم
بیاییم انسان نو باشیم. خورشیدی که فردا در برابر ما طلوع می‌کند، ما را انسان بیابد.
فرانتس فانون

به‌طور کلی، در بحث شناسایی ویژگی‎‌های انسان نو، چند مفهوم در کنار هم قرار می‌گیرند: ویژگی‌های انسان کهنه یا سنتی، انسان نو، انسان مدرن و انسان پست‌مدرن. هریک از این دسته‌ها ویژگی‌های خاص خودش را دارد که در حد و اندازه‌ی توان بحث پردامنه‌یی را پیش روی خواهیم داشت.

بهتر است که بحث را با این پرسش پیش بگیریم: آیا منِ خواننده‌ی این سلسله جستارهای دنباله‌دار در کدام یکی از دسته‌بندی‌ها قرار می‌گیرم تا جایگاه و موضع خود را مشخص و روشن کنم. من کیستم؟ چیستم؟ در کجایم؟ در کدام نقطه از جغرافیای این دسته‌بندی‌ها هستم؟

انسان نو در مطالعات جامعه‌شناسی
در جریان پژوهش روی محورهای ویژگی انسان نو، به کتاب بسیار ارزشمندی برخوردم. معرفی این کتاب برای خوانندگان بسیار سودمند است؛ کتاب «نوسازی جامعه»، مجموعه مقالاتی حاصل کار پژوهش بیست‌وپنج پژوهشگر امریکایی درباره‌ی «نوسازی انسان» و «انسان نو». این کتاب را مایرون واینر یکی از همین دسته پژوهشگران گردآوری کرده است. این کتاب در سال ۱۹۶۶ میلادی تهیه و چاپ شده است.

این کتاب دربردارنده‌ی بیست‌وچهار مقاله است که یکی از این مقالات، «نوسازی انسان» به قلم آلکس اینکلس نوشته شده است. از آنجایی که مقاله‌ی نوسازی انسان اینکلس ماحصل پژوهش‌های میدانی مبتنی بر جامعه‌شناسی است، می‌تواند کار درخور تأمل باشد. آلکس اینکلس برای فراهم کردن اساس به دست آوردن تعریف تجربی از انسان نو، در میان شش ملت تحقیق کرده است که بحث را پیرامون پژوهش آلکس اینکلس درباره‌ی نوسازی انسان و انسان نو پی‌ می‌گیریم.

اینکلس در شروع مقاله به مفهوم «رسیدن به سطح زندگانی شایسته برای عموم مردم» تکیه می‌کند؛ به نظر می‌رسد که «نوسازی انسان» بستری بسیار مناسب برای رسیدن به همین درجه یعنی سطح زندگانی شایسته است.

اهمیت کار اینکلس در این است که صرفا نظری و انتزاعی نیست؛ بلکه محصول تحقیقات میدانی است در بین شش ملت جهان که عبارت‌اند از اسرائیل، هند، نیجریه، پاکستان، شیلی و آرژانتین.

اگرچه کار پژوهشی اینکلس خیلی تازه نیست، بلکه مربوط به دهه‌ی ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی است، می‌تواند منبع مطمئن و درخور تأملی برای موضوع مطالعه و شناسایی ویژگی‌های انسان نو باشد تا بتوان با تکیه به همین الگو به معرفی انسان افغانستانی پرداخت.

اگرچه این تحقیق از نقدها و دیدگاه‌های انتقادی به دور نبوده است، اما به دور از نقدهای وارده به این تحقیق، به هریک از ویژگی‌های این تحقیق اشاره می‌کنیم:

نخستین ویژگی‌های انسان نو که در مطالعات میدانی اینکلس اشاره شده است، یکی آمادگی برای پذیرفتن اندیشه‌های نو و آزمودن شیوه‌های نو است. اینکلس توضیح می‌دهد اینکه معنای تبدیل خصوصیات قدیمی انسان به خصوصیات نو، رها کردن طرز تفکر و احساسی است که ده‌ها سال و در پاره‌یی موارد قرن‌ها ریشه دارد؛ و ترک این‌ها اغلب مستلزم ترک اصول آن‌هاست.

البته همین ویژگی نخستین، نیازمند ابزار و امکاناتی نیز است. ابزاری که کمک می‌کند «نوسازی انسان» صورت بگیرد و در جامعه‌ی انسان نو خلق شود. مایرون وینر یکی از نویسندگان همین کتاب در مقاله‌یی «در تعریف نوسازی» به این مسأله اشاره می‌کند که از جمله ابزارهایی که بسیار بدان‌ها اشاره می‌شود، آموزش و پرورش، ارتباطات و ایدئولوژی‌اند. هریک از این چیزهایی که در افغانستان کنونی و در دوره‌ی حضور گروه طالبان در افغانستان، از عرصه‌ی زندگی جمعی و فردی حذف شده است.

مایرون وینر در همین رابطه به دیدگاه‌های دیگر دانشوران جامعه‌شناسی از جمله به دیدگاه ادوارد شیلز و ارنولد اندرسن جامعه‌شناسان و نظریه‌پردازان اجتماعی اشاره می‌کند و می‌گوید: از دیدگاه این دو جامعه‌شناس، آموزش و پرورش نخستین وسیله برای خلق انسان‌های نو است. بدین معنا که «انسان نو» از درون آموزش و پرورش تولد می‌یابد یا آموزش و پرورش جامعه را به نوسازی انسان هدایت می‌کند؛ آن چیزی که جامعه‌ی افغانستان در وضعیت کنونی از آن محروم است.

ارنولد اندرسن که از جمله‌ی همین محققان است، مقاله‌یی دارد به‌نام «نوسازی آموزش و پرورش» که در همین کتاب چاپ شده است. اندرسن طی مقاله‌ی خود اشاره می‌کند اینکه «نوسازی را منحصرا می‌توان از طریق ارتقا و توسعه‌ی سطح فرهنگ تحقق بخشید. دقیقا آن چیزی که مردم افغانستان در محرومیت ارتقا و توسعه‌ی سطح فرهنگ و آموزش قرار دارد. مردم افغانستان، در شرایط کنونی در تاریکخانه‌یی زندگی می‌کند که درهای آموزش و پرورش بر روی آنان بسته است. با نبود ابزار آموزش و پرورش پویا، ما با جامعه‌ی بی‌سواد، عقب‌مانده، متحجر، جاهل و نادان روبه‌رو هستیم.

همان‌گونه که آموزش و پرورش می‌تواند انسان‌های متفکر، خلاق و نوآور در جامعه تحویل بدهد و افرادی را بار بیاورد که دارای هوش هیجانی بالا هستند و شهروندان فعال و مشارکت‌جویی که با تغییرات سریع دنیای نو سازگاری دارند؛ محرومیت از آموزش و پرورش انسان‌های کودن، عقده‌یی، کور، با آیکیوی پایین و محبوس در جزیره‌ی متروکه‌یی به‌نام افغانستان تحویل جهان خواهد داد.

آموزش و پرورش شهروندان جهانی با درک مقابل، فرهنگی بالا خلق می‌کند. به گفته‌ی نلسون ماندلا، آموزش قدرتمندترین سلاحی است که می‌توانید از آن برای تغییر جهان استفاده کنید؛ چیزی که متأسفانه افغانستان کنونی با آن پشت کرده است و روی‌گردان شده است. دروازه‌های بسته‌ی دستگاه‌های آموزش بر روی طیف‌های گونان و هویت‌های جنسی گوناگون بسته است. به گفته‌ی کنفوسیوس: «اگر می‌خواهید برای یک سال برنامه‌ریزی کنید، بذر بکارید؛ اگر می‌خواهید برای ده سال برنامه‌ریزی کنید، درخت بکارید و اگر می‌خواهید برای صد سال برنامه‌ریزی کنید، انسان‌ها را آموزش بدهید»؛ اما افغانستان کنونی یعنی پس از سقوط جمهوریت، در انتظار هیچ برنامه‌ریزی‌یی نیست و هیچ دیدگاهی ندارد تا انسان افغانستانی به «نوسازی» برسد و از درون خاک و خاکستر و خون جوانه بزند و به گل بنشیند.

به هر روی، دیدگاه‌های دانشوران بر این نکته توافق دارند که پذیرش تغییر و اندیشه‌های نو یک ویژگی حیاتی برای انسان نو است. این ویژگی نه‌تنها به افراد کمک می‌کند تا در دنیای پیچیده و پویای امروز موفق شوند، بلکه نقش اساسی در پیشرفت، توسعه‌ی جوامع نیز ایفا می‌کند. آموزش و پرورش با تکیه بر پرورش کنجکاوی، تفکر انتقادی، خلاقیت و انعطاف پذیری می‌تواند نقش مهمی در شکل‌گیری انسان نو باشد.

خلاصه آنچه مطالعات میدانی اینکلس برای نوسازی انسان و تولد انسان نو نشان می‌دهد، شرایط کنونی افغانستان عکس این وضعیت است. در افغانستان، سیاست حاکم تلاش می‌کند تا جامعه را در حالت سنگواره‌ایی در قرن حجر بسته‌بندی کند. هرگونه نوسازی از مصادیق اعمال مجرمانه به‌شمار می‌آید. شرایط دشوار و سترون کنونی افغانستان، هرگونه اقدام برای ساخت انسان نو و نوسازی انسان افغانستانی معارض با قوانین موجود است.

چنین وضعیتی، هم برای افغانستان و هم برای جامعه‌ی جهانی که افغانستان عضو آن است، خطرناک خواهد بود. با این وضعیت، فردای افغانستان، فردای تاریک با یک مشت انسان‌های نادان، با باورهای بسته و کهنه رقم خواهد خورد. افغانستان فردا، در این راهی که روان است، باغ وحشی جهان خواهد شد که شاید نمونه‌هایی از آن در درون جنگل‌های آمازون با رویکرد عقب‌مانده‌ترین بقایای انسان قرن حجر پیدا شود. مردمی دور از دانایی، آگاهی، آموزش، فرهنگ و معارف که سوژه‌ی مطالعات انسان‌های بدوی برای جامعه‌شناسانی شوند که در پی شناسایی انسان‌های غارنشین‌اند.

خلاصه اینکه به گفته‌ی فرانتس فانون در کتاب «دوزخیان زمین» «بیاییم انسان نو باشیم. خورشیدی که فردا در برابر ما طلوع می‌کند، ما را انسان بیابد»، بایسته است تا انسان نو در سرزمین افغانستان متولد شود. انسان‌هایی نوگرا، نوجو، آماده برای پذیرش برای تغییر و دگرگونی و آماده برای پذیرش تحول و پویایی و …
ادامه دارد

به اشتراک بگذارید: