از خاکستر رنج تا پرچم امید (نامه‌ی سرگشاده‌ی کارگران افغانستان به کارگران جهان)

نویسنده: جواد طیب

در آستانه‌ی اول ماه می این نامه‌ی سرگشاده را از زبان خود و سایر کارگران افغانستان خطاب به همه‌ی کارگران جهان می‌نویسم؛ چه آن‌هایی که در کارخانه‌های عظیم چینی، اروپایی و آمریکایی کار می‌کنند و چه کسانی که در مزارع و خانه‌های به خاک و خون کشیده‌ی خاورمیانه، چه کسانی که در پایگاه داده‌ها در کره‌ی جنوبی یا پیش‌خدمتی در مک‌دونالد، چه در لباس مهندسان پیشرفته‌ی آلمانی یا شاگرد نانوایی‌یی در پشاور پاکستان، فرقی نمی‌کند که برنامه‌نویسی با الگوریتم‌های پیچیده در خدمت سرمایه در دهلی نو یا کودک کارگری که در معدن تاقچه‌ خانه‌ی تالقانِ افغانستان در کنار پدر و مادرش سنگ نمک به دوش می‌کشد، همه‌ی ما در یک مناسبات داریم زنده‌گی می‌کنیم؛ مناسبات و سیستمی که از رنج ما تغذیه می‌کند و از کار مفتی که از ما می‌کشد، رشد می‌کند. شما، ما، همه‌ی ما بخشی از یک طبقه‌ایم؛ پرولتاریا.

ما کارگران کسانی هستیم که زنده ماندن، بازتولید جسمانی و اجتماعی ما در گرو فروش توان کار ماست و به عبارت دیگر حیات ما و خانواده‌های ما تنها به وسیله‌ی میانجی‌گری و واسطه‌گری نیروی کار ما ممکن است. ما در تجلیات متکثر اجتماعی ممکن است در نقش‌های مختلفی ظاهر شویم؛ در هیأت یک معلم فرهیخته در فلان مکتب خصوصی کابل، یا در نقش یک راننده‌ی موتر باربری و امدادرسانی در راه‌های خاک و خون‌خورده‌ی غزه، در کالبد یک شاعر آراسته با کت و شلوار اتو شده یا رفته‌گری در کوچه‌های ناآرام سوریه، شاید در هیکل زن روسپی و کارگر تن‌فروش و شاید هم در قامت دختر جوانی در بیمارستان خصوصی کُلن آلمان با روپوش سفید و لبخندی تمرین شده و پاهایی که از ایستادن بی‌وقفه در حال شکستن است، در کابین جت خصوصی فلان مالتی‌میلیاردر انگلیسی یا نظافت‌گر بی‌خانمان پمپ بنزین فلان روستا در بنگلادیش، در تونل‌های تاریک زغال‌سنگ دورافتاده‌ترین دهکده‌ی هند یا در برج‌های آسمان‌خراش‌ امارات متحده‌ی عربی، گارد امنیتی یک شرکت ساختمانی یا پروفسور دانشگاه شیکاگو، این‌ها و همه‌ی انسان‌های از این دست. تفاوت در نقش‌هاست نه در نسبت طبقاتی‌مان؛ آنچه این تعدد و تکثر را به وحدت و یکتایی می‌رساند، موقعیت اجتماعی-اقتصادی ما در رابطه‌ی تولید است. هر کدام ما ناگزیریم که توان کار خود را چون کالایی به سرمایه‌دار بفروشیم، همین که نیروی کار ما کالا شد خود بدل به کالا، ابزار و شی می‌شویم؛ همه‌ی ما سوای این ظواهر و لقب‌ها، در بند زنجیر مزد، بازار و نداشتن وسایل تولید به هم وصلیم.

ما کار می‌کنیم اما محصول کار ما نه تنها که متعلق به ما نیست بل عملاً در بازار برابرایستای ماست؛ ما زنده‌ایم اما حق زنده‌گی کردن نداریم؛ ما ممکن است انسان محاسبه شویم، اما هستیِ ما در مناسبات وارونه‌ی سرمایه‌داری عملاً در گرو انکار خویشتن است.

از همین رو مفهوم «ما» به‌عنوان کارگر نه یک برچسب شغلی است و نه هم یک طبقه‌بندی سلسله‌مراتبی پیشاسرمایه‌داری و دایرهالمعارفی، بل مفهومی است مدرن، ماتریالیستی، رادیکال و برخاسته از دل وجه تولید سرمایه‌داری و جایگاه فرد در مناسبات اجتماعی سرمایه‌داری امروزی.

رفقا! در جامعه‌یی که ما امروز زندگی می‌کنیم مناسبات حاکم و مسلط در آن چیزی نیست به جز مناسبات تولید سرمایه‌دارانه. این مناسبات نه یک فرایند روتین، طبیعی و جاوید، بل محصول تاریخی فرایند انباشت، بیگانگی انسان و سلطه‌ی سرمایه بر کار است. همه‌ی تناقضات و بحران‌هایی که چهره و سیمای جهان امروز را مخدوش و غیرانسانی ساخته است، انعکاسی از این مناسبات است. جنگ در اوکراین، قتل‌عام کودکان و نسل‌کشی در غزه که در آن ارزش زندگی صدها نفر را قیمت یک موشک محاسبه می‌کنند، سلطه‌ی تروریست‌های طالب در افغانستان، تلاش رژیم جمهوری اسلامی در ایران برای ادامه‌ی حیات ننگین‌اش آن هم به قیمت جان صدها هزار انسان ارجمند و برابری‌طلب، فجایع هولناک روزمره در پاکستان، سوریه، هند و سرزمین‌های فقر و فلاکت‌زده‌ی دیگر، همه و همه نه استثنا که قانونمندی نظام سرمایه‌داری جهانی است و امروزه بیش از پیش همه‌ی این ناهنجاری‌های جهان را از این منظر است که می‌شود توضیح و تحلیل کرد.

بحران‌هایی که امروزه سراسر جوامع بشری را در بر گرفته است؛ بحران بیکاری، فقر، بی‌خانمانی، تخریب محیط زیست، بحران روحی-روانی، تنهایی انسان‌ها در جوامع مدرن، همه از جوهر و دل مناسبات سرمایه‌داری سرچشمه می‌گیرند. جهان امروز جهانی است که تنها بر مبنای منفعت سرمایه تفسیر و اداره می‌شود نه نیاز و ضرورت انسان‌ها؛ در این جامعه تولید برای سود، جای تولید برای نیاز را گرفته است. سرمایه‌دار تولید نمی‌کند تا گرسنه‌یی را سیر کند، تا کودکی را آموزش دهد، او تولید نمی‌کند تا بیمار بی‌پول و کم‌پولی را درمان کند. در نظام حاکم بر جهان امروز محرکه‌ی اصلی تولید سود است؛ سرمایه‌دار شرکت تولیدی راه می‌اندازد به این دلیل که ارزش افزوده‌ی بیافریند تا سرمایه‌اش رشد کند و سلطه‌اش بر نیروی کار تشدید شود.

ما در جهانی وارونه زندگی می‌کنیم که شعور ماشین از مرزهای اندیشه‌ی انسانی فراتر رفته است، اما نان سفره‌ی کارگران و فرودستان از کف دستان پینه‌بسته‌‌ی‌شان فراتر نمی‌رود.

کارگران کشورهای جهان! ما نه فقط به اعتبار شمار و تعدادمان، بل بر پایه‌ی جایگاه عینی خود در مناسبات اجتماعی توان آن را داریم تا نه فقط خود که کلیت نوع بشر و طبیعت را از این بندگی سرمایه و مناسبات انسان‌ستیز آن رهایی بخشیم؛ این رهایی برخلاف توهمات ایده‌آلیستی یا پندارهای انسان‌دوستانه‌ی انتزاعی فقط از دل پیکار طبقاتی آگاهانه و سازمان‌یافته‌ی همه‌ی فرودستان ممکن است.

روند انباشت سرمایه، جهانی شدن تولید و تعمیق شکاف‌های طبقاتی بیش از پیش شرایط لازم دگرگونی بنیادی را در هر گوشه‌ی جهان فراهم کرده است. هر روزی که سپری می‌شود روابط تولیدی موجود بیشتر از پیش مانع پیشرفت نیروهای مولد می‌شود؛ بحران، بیکاری، فقر، تخریب طبیعت سیمای واقعی سیستم سرمایه‌داری را عیان‌تر ساخته است.

آنچه امروز مانع اساسی رهایی ما و کل نوع بشر است، چیزی نیست جز فقدان آگاهی طبقاتی و نبود تشکل؛ پراکندگی، خودبخودی‌گری و خیال‌های بی‌پایه نسبت به اصلاح تدریجی سرمایه‌داری زهر مهلکی است که ما را از درون فلج کرده است. کارگران تا هنگامی که در هیأت اتم‌های پراکنده، جدا از هم در قالب فرد و جزیره‌های کوچک به زیست خود ادامه دهند، نه‌تنها که ناتوان بلکه به شکل عریان‌تر و رنج‌بارتر از هر قشر دیگری زیر تیغ ستم طبقاتی و بیدادِ اجتماعی و طبیعی له می‌شوند. کارگران فقط در مقام طبقه‌ی متحد، سازمان‌یافته و برخوردار از خودآگاهی تاریخی می‌توانند از وضعیت بردگی مزدی فراتر روند، در غیر آن هر گوشه‌ی دنیا و هر قسمت یک کشور برای ما ستم‌دیده‌گان تاریخ، جغرافیای واحدی است: جغرافیای رنج فرودستان.

اول ماه می اساساً از این سر بیشتر معنا و مفهوم پیدا می‌کند و برای همین این نامه را هم‌چون نجوای گرم از دل‌های سوخته و در حین حال پر از امید و اراده به شما در همه‌ جای این زمین بی‌رحم می‌نویسم. به قول مارکس ما چیزی برای از دست دادن نداریم جز این زنجیرهای ننگینی که بر گرده‌های ما سنگینی می‌کند؛ اما در برابر ما دنیایی ایستاده است: دنیایی برای تسخیر، برای ساختن و نهایتاً رهایی خود و بشریت از بردگی مزدی و بربریت سرمایه‌داری. بیایید همگام، هم‌صدا چون رود خروشان دنیای نو را با دست‌های خود بنا کنیم.

کارگران جهان متحد شوید!

به اشتراک بگذارید: