نویسنده: علی پیام
پارهی چهارم
دومین ویژگی انسان نو
بحث پیرامون موضوع «انسان نو» و ویژگیهای آن و مطابقتش با انسان افغانستانی، در واقع نقد جامعهی افغانستانی نیز هست. معنای لغوی نقد، «سره کردن، تشخیص و تمییز» است که در این بحث، ما تلاش میکنیم جایگاه انسان افغانستانی را با توجه به معیارهای شناخت «انسان نو»، که قابلیت بهروزرسانی و پیشرفت دارد، بررسی کنیم.
در پیوند با مباحث گذشته، بنا بر پژوهش چندینسالهی گروهی از جامعهشناسان در چندین کشور، باور آلکس اینکلس، جامعهشناس و یکی از اعضای گروه، این است که یکی از ویژگیهای «انسان نو»، گستردگی دامنهی باورها یا عقاید اوست؛ یعنی بنا بر پژوهش اینکلس، «انسانی را نو میشناسیم که نهتنها دربارهی موضوعات و مسائل موجود در محیط بلافصل خود، بلکه دربارهی مسائل و موضوعات خارج از این محیط نیز عقایدی داشته باشد.»
«محیط بلافصل» یعنی محصور بودن در محیط پیرامونی یا دایرهی اطراف خویش و نابالغ بودن؛ محیطی مانند خانواده، محل زندگی، قبیله، قوم، ده و قریه و امثال آن، طوری که افق اندیشهی فرد از چارچوبهای بسته به بیرون سرایت نکند. چنین انسانی «مدل انسان کهنه» است. انسان کهنه حالت بازدارندگی جامعه را دارد و مانع پیشرفت آن میشود.
به سخن دیگر، سخن مشهور ایمانوئل کانت که گفته است: «روشنگری، خروج انسان از صغارتی است که خود بر خویش تحمیل کرده است. صغارت، ناتوانی در بهکار بردن فهم خود بدون راهنمایی دیگری است. این صغارت، خودتحمیلی است اگر علت آن نه در سفیه بودن، بلکه در فقدان عزم و شهامت در بهکارگیری فهم خود بدون راهنمایی دیگری باشد.»
چه اینکه نمونههای بیشماری از انسانهایی که هنوز بالغ نشدهاند و همچنان در دورهی صغارت به سر میبرند، در افغانستان زیست و زندگی میکنند و اندیشههای کهنهی خود را حق نیز میدانند؛ مثلا ملای پنجشیری، مولوی یحیی عنابی، که در سخنرانی خود تمام مردم دنیا و آنانی را که پایبند ارزشهای جهانشمولی چون حقوق بشر و حقوق زن هستند، چهارپا میخواند: «کسی که جرمنی چهارپاست، انگلستان چهارپاست، امریکا چهارپاست و کسی که از حقوق بشر و حقوق زن نام میبرد، از چهارپای بدتر است…»؛ مشت نمونهی خروار انسان نابالغی است که در چراگاهی بهنام افغانستان میچرند. با استناد به گفتهی کانت، علت صغارت افرادی چون ملا یحیی عنابی پنجشیری، در سفیه بودنشان نیست، بلکه در فقدان عزم و شهامت است که از دورهی صغارت بیرون نیامدهاند.
اما برعکس، «انسان نو» در افقهایی گستردهتر از محیط میراثی و سنتی زندگی میکند و میاندیشد و بیرون گذاشتن پا از دایرهی بستهی محیط بلافصل، هیچ ترس و واهمهیی برایش ایجاد نمیکند. چنین انسانی به «ارزشهای جهانوطنی» نظر میدهد، پایبندی نشان میدهد و احترام قائل است. ارزشهای جهانی عبارتاند از اسناد لازمالرعایهی بینالمللی، بهویژه اعلامیهی جهانی حقوق بشر و همچنین کنوانسیونهای پذیرفتهشدهی بینالمللی حقوق مدنی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی.
ارزشهایی که فارغ از هرگونه تعلقات دینی، مذهبی، نژادی، ملیتی یا فرهنگی، تمامی انسانها را دربر میگیرند. برخی از مهمترین این ارزشها عبارتاند از: کرامت ذاتی، آزادی بیان و عقیده و باور، آزادی دین و وجدان، برابری و منع تبعیض، حق زندگی و آزادی و امنیت شخصی، حق مشارکت در ادارهی عمومی و انتخابات آزاد، حق دسترسی به بهداشت و آموزش، حق مالکیت، منع شکنجه و هرگونه رفتار غیرانسانی، حق دادخواهی و دسترسی به دادگاه مستقل و بیطرف، آزادی تجمعات و تشکلهای سیاسی، و حق کار در شرایط عادلانه و با دستمزدی منصفانه.
بدین ترتیب، انسان نو یعنی کسی که از «حصار محلی» و «سیم خاردار بومی» و «لاک سنت» بیرون آمده و توانایی و شجاعت آن را دارد که بدون حب و بغض و «حق و باطل» کردن، به مسائل عام بشری یا جهانی بیندیشد، پایبندی نشان دهد و احترام قائل شود.
انسان کهنه دقیقا همان چیزی است که در افغانستان میبینیم. انسان کهنهی افغانستانی همواره در دایرهی «حق و باطل»، دور باطلی را طی میکند. هرآنچه قبیله گفت، هرآنچه از سنت نیاکانش به ارث مانده، و هرآنچه مثلا ملا عنابی پنجشیری و امثال او بگویند، همان «حق» است و غیر از آن «باطل». همانگونه که امروزه در باورها، رفتارها و کردارهای بیشمار انسان افغانستانی، به روشنی ویژگیهای انسان کهنه را میبینیم. از جملهی آنها میتوان گروه طالبان را مثال زد؛ طالبان، مجموعهی انسان افغانستانییی که هر یک از اسناد و وثایق معتبر پذیرفتهشده را باطل و حرام میدانند. این «حق و باطل» کردن، دایرهی بستهیی است که چه از ذهن مولوی عنابی پنجشیری و امثال او برخیزد و چه از هر شکل و شمایلی از این دسته آدمها، نشان میدهد که گرفتار محیط بلافصلیاند که هنوز به مرحلهی بلوغ نرسیدهاند.
مسئولین طالبان همواره اعلام کردهاند که هرآنچه با تفکر ما مطابقت نداشته باشد، باطل است. سخنگویان گروه طالبان بارها اعلام کردهاند که «ما ارزشهای غربی را نمیپذیریم. ما به شریعت اسلامی باور داریم و تمام قوانین ما بر اساس شریعت تنظیم خواهد شد». نتیجهی این سخنان، روشن و آفتابی است؛ یعنی اگر گروه طالبان اعلام میکنند که به ارزشهای جهانی پایبند نیستند، باید بدانیم که آنان به برابری جنسیتی باور ندارند و قائل به تبعیض جنسیتیاند. اگر حقوق اقلیتهای دینی و قومی برایشان اعتباری ندارد، معلوم است که دارای افکار تبعیضآمیز قومی و مذهبیاند. همچنین اگر آنان آزادی بیان و اندیشه و عقیده، تکثرگرایی و گستردگی گسترهی ارزشهای نهادینهشدهی جهانی را نمیپذیرند، معلوم است که تمام چیزها را نه بر اساس اصول و معیارهای جهانی، بلکه بر مبنای فقه سنتی و سختگیرانهی خودشان از شریعت تعریف میکنند.
انسان نو در مسألهی عقاید، موضعگیری سیال و آزادی دارد؛ آنگونه که آلکس اینکلس اشاره میکند: «انسانی را نو میشناسیم که جهتگیری او در برابر عقاید، آزاداندیشانهتر باشد.» بدین معنا، انسان نو کسی است که توانایی و شجاعت آن را دارد که از اختلاف عقاید نترسد؛ چنین انسانی «عقاید کسانی را که از نظر قدرت بالاتر از او هستند کورکورانه نمیپذیرد و نظریات کسانی را که پایینتر از او قرار دارند مردود نمیشمارد».
نگاه متکثر داشتن، باورپذیری و همپذیری، مرز تفکیک انسان نو از انسان کهنه است. جان راولز، فیلسوف سیاسی و اخلاقی که نظریهی وی دربارهی «عدالت» شهرت دارد و بهعنوان یکی از مهمترین فلاسفهی سیاسی قرن بیستم شناخته میشود، گفته است: «این پاسخ معقول است که اعتقاداتی را که بهعقیدهی ما درست نیست، بپذیریم و آنها را تحمل کنیم.»
به گفتهی میلتن سینگر، یکی از اعضای گروه اینکلس که طی چندین سال در چندین کشور روی ویژگیهای انسان نو پژوهش کرده است، در مقالهیی بهنام «نوسازی معتقدات دینی» چنین شرح میدهد:
«نکتهی اصلی که معمولاً هنگام مباحثه دربارهی رابطهی دین و نوسازی عنوان میگردد، این است که ادیان آسیایی یکی از موانع اصلی نوسازی هستند، زیرا سنگر سنتپرستی و مخزن معتقدات و ارزشهاییاند که با علوم جدید، تکنولوژی، و ایدئولوژی ترقی ناسازگارند.»
میلتن سینگر در ادامه به طرز تفکر ماکس وبر اشاره میکند و میگوید:
«جامعهشناس آلمانی، ماکس وبر، از تحقیقات بسیار محققانهی خود پیرامون جامعهشناسی دینهای جهان چنین نتیجه گرفته است: در دینهای مختلف مردم آسیا، برخلاف پروتستانیسم زاهدانه، هنوز جهان به شکل باغ سحرآمیز بزرگی شناخته میشود که در آن، راه عملی جهتیابی یا تحصیل ایمنی در این دنیا یا دنیای دیگر، احترام گذاشتن یا پیروی از ارواح و طلب رستگاری از راه انجام آداب و مراسم و فرایض دینی است.»
منابع
نوسازی جامعه، مایرون وینر، مترجم: رحمتالله مراغهیی و همکاران، مؤسسهی انتشارات فرانکلین، تهران، ۱۳۵۰.
لغتنامه دهخدا.
وبسایت انگار، در پاسخ به پرسش: روشنگری چیست؟ مترجم: یدالله موقن.
نوسازی جامعه، پیشین.
نوسازی جامعه، پیشین، ص۱۲۱.
فیلسوفان قرن بیستم، فیلسوفان سیاسی قرن بیستم، خشایار دیهمی، نشر کوچک، ص۱۹۵، چ۱، ۱۳۸۰.
نوسازی جامعه، رحمتالله مقدم مراغهای، ص ۴۷، مقالهی نوسازی معقتدات دینی، میلتن سینگر.
نوسازی جامعه، ص۴۷، همان.