از کنیزی تا تجاوز؛ تبارشناسی خشونت جنسی در سنت دینی

نویسنده: فرزانه پناهی

اسلام که قرآن را به‌عنوان کتابی مقدس و منبع بی‌چون‌وچرای اصول دین معرفی می‌کند، در آیاتش بهره‌برداری جنسی از کنیزان و اسیران جنگی مجاز دانسته شده و آن را حق مشروع برای مردان تصویر کرده است. در سوره‌ی نساء، آیه‌ی ۳ و آیه‌ی ۲۴، به گونه‌ی صریح آمده که مردان می‌توانند با زنان کنیز، بدون ازدواج و حتا در کنار همسران رسمی خود، رابطه‌ی جنسی بدون رضایتِ طرفش برقرار کنند: «…یا به آنچه از کنیزان مالک شده‌اید اکتفا کنید» (نساء: ۳)؛ «و نیز زنان شوهردار را بر شما حرام کردیم، مگر آنچه را مالک شده‌اید…» (نساء: ۲۴).

این رسم، در بستر تاریخی صدر اسلام، بخشی از نظم حقوقی و اجتماعی زمانه بود. اما آنچه مسأله‌ساز است، نه وجود نهاد بردگی در دوره‌یی خاص، بلکه تداوم مشروعیت آن در تفاسیر دینی و فقهی پس از پیامبر اسلام است؛ تفاسیری که بعدها به توجیه تجاوز علیه زنان غیر خودی، به‌ویژه در زمان جنگ‌ها یا حکومت‌های ایدئولوژیک دینی می‌انجامد. در همین نظام فکری است که برخی جریان‌های اسلام‌گرا، مانند داعش، بوکوحرام یا طالبان، با استناد به همین آیات و فتواهای تاریخی، تجاوز به زنان ایزدی، مسیحی یا مخالفان سیاسی را بخشی از جهاد نکاح و حقوق شرعی خود می‌دانند. در سال ۲۰۱۴، گروه داعش که در عراق مسلط بود، بروشوری با عنوان «سوال و جواب درباره‌ی اسیران زن و غنایم جنگی» منتشر کرد و بردگی و تجاوز به زنان اسیر را با استناد به قرآن و سنت توجیه کرد.

این میراث شرعی در ذهنیت فرهنگی و رفتار دیگر مدعیان دین نیز بازتاب یافته و به ابزاری برای توجیه تجاوز بدل شده است؛ با این استدلال که زنِ قربانی از مرزهای شرعی تخطی کرده؛ حجاب نداشته، در مکان نامناسبی حضور داشته یا رفتاری تحریک‌آمیز از خود نشان داده است. چنین توجیهاتی، آزار و اذیت کلامی، دست‌اندازی و حتا تجاوز جنسی را قابل پذیرش جلوه می‌دهد. در چنین روایتی، زن نه‌تنها از منظر متجاوز، که از نگاه عرف، سنت و حتی نهادهای رسمی، مستحق تجاوز دانسته می‌شود. قربانی، به جای دریافت همدلی و حمایت، با طرد و سرزنش مواجه می‌گردد.

از سوی دیگر، نظمی اجتماعی در جوامع سنتی بر دوگانگی قدرت و شرم بنا شده، بدن‌ها به عرصه‌یی برای بازنمایی و اعمال قدرت بدل می‌شوند. در این نظام فکری، بدن مردانه نماد افتخار، اقتدار و مشروعیت است؛ درحالی‌که بدن زنانه، همواره با شرم، پنهان‌کاری و انکار همراه می‌شود. این دوگانگی نه صرفاً در سطح نمادها، بلکه در آیین‌ها و مناسک روزمره نیز بازتولید می‌شود. برای پسران، آیین ختنه‌سوران جشنی برای تأیید و تثبیت مردانگی؛ نمایشی از سلطه‌ی نمادین و افتخار جنس مذکر برپا می‌کنند. این جشن، با تأکید بر آلت مردانه، ناخودآگاه بیانگر شکرگزاری بابت «زن نبودن» است. در مقابل، برای دختران، نخستین قاعدگی که ورود به جهان زنانه را نشان می‌دهد، باید در سکوت و شرم سپری شود. آنچه برای بدن مردانه افتخار است، برای بدن زنانه مایه‌ی ننگ و سرکوب تلقی می‌شود.

این فرهنگ، بدن زن را یا انکار می‌کند یا تنها در مقام ابژه‌ی میل و کنترل مردانه به رسمیت می‌شناسد. زن نمی‌تواند آزادانه از تحولات بدن خود سخن بگوید، چراکه در هنجارهای موجود، هر نوع بیان تجربه‌ی زنانه، به بی‌اخلاقی تعبیر می‌شود. در مقابل، مردان می‌توانند با افتخار از تجربه‌های جنسی خود، حتا از تجاوز، سخن بگویند؛ بی‌آنکه شرم یا مسئولیتی متوجه‌شان شود. مرد متجاوز، در فضای مردانه‌ـ‌دوستانه، گاهی حتا تحسین می‌شود؛ چراکه کنش او به‌عنوان نشانه‌یی از قدرت و نرینگی تلقی می‌گردد. در مقابل، زن قربانی تجاوز باید سر به زیر اندازد، سکوت کند و شرمنده‌ی اعمال زشتِ متجاوز باشد و خود را مقصر بداند؛ زیرا در نگاه سنتی، بدن او، به واسطه‌ی تجاوز، آن «دست‌نخوردگی» نمادین خود را از دست داده و درنتیجه، شایستگی احترام از او سلب شده است.

در چنین بستری، تجاوز جنسی تنها ابزاری برای ارضای میل نیست؛ بلکه کنشی برای اعمال سلطه، تحقیر و انتقام است. مردی که تجاوز می‌کند، تنها در پی لذت نیست، بلکه می‌خواهد زن را خرد کند، غرور او را درهم بشکند و یا حتا از طریق بدن زن، مرد دیگری را تحقیر کند: پدر، برادر یا شوهرش. از این منظر، تجاوز نه صرفاً اقدامی علیه زن، بلکه ابزاری برای نابودی «ناموس» رقیب و به زیرکشیدن اقتدار مردان دیگر است. بدن زن، در این بازی قدرت، وسیله‌یی برای نمایش پیروزی یا انتقام است.

در این منطقِ ضدانسان، تصویری که از مرد می‌سازد، کاریکاتوری، هیولاوار و بیمارگونه است؛ مردی که تنها با تسلط، با تجاوز، با سلطه می‌تواند «مرد» باشد. در چنین نظامی، زنِ صاحب میل یا تجربه، تهدید تلقی می‌شود. حتی تصورِ تجاوز یک زن به مرد، در این منطق، امکان‌ناپذیر است؛ زیرا مرد همواره در جایگاه فاعل جنسی تعریف می‌شود و زن، در مقام مفعول، مطیع و بی‌صدا.

این گفتمان، از خانه تا مدرسه، از دین تا قانون، از رسانه تا تربیت، به طور مداوم بازتولید می‌شود. زنی که باکره نباشد، یا نتواند دست‌نخوردگی خود را اثبات کند، از حق مهریه، احترام و حتا امنیت محروم می‌شود. در بسیاری از جوامع سنتی، زنانی که مورد تجاوز قرار می‌گیرند، نه قربانی، که «بی‌آبرو» تلقی شده و از جامعه طرد می‌شوند. خشونت جنسی، پیش از آنکه فیزیکی باشد، معنایی است: بدن زن تا زمانی که نادیده مانده، میل نداشته و تجربه نکرده، ارزش دارد. اما به‌محض عبور از این مرزها، حتا اگر با خشونت و اجبار، دیگر نه‌تنها بی‌ارزش، بلکه تهدیدی برای نظم اجتماعی محسوب می‌شود.

این منطق باید از ریشه به چالش کشیده شود. مقابله با تجاوز، تنها مبارزه با متجاوز نیست؛ بلکه مواجهه‌یی است با ساختارهایی که بدن زن را از او ربوده‌اند و به میدان قدرت مردانه بدل کرده‌اند. این مبارزه، نیازمند بازنویسی زبان، دگرگون‌سازی تربیت و بازتعریف تصویر بدن زنانه است.

پی‌نوشت: عکس از انترنت

به اشتراک بگذارید: