نویسنده: میترا مهرجو
در طول تاریخ، نابرابری حقوقی میان زنان و مردان یکی از موضوعات چالشبرانگیز بوده است. این نابرابری از یکسو ریشه در فرهنگ مردسالاری دارد و از سوی دیگر، به دلیل برخی برداشتهای سنتی از متون دینی و فقهی، در قوانین مذهبی نیز نهادینه شده است. این برداشتها، بهویژه در احکامی مرتبط با حقوق زنان، مانند سهمالارث، دیه، قصاص، ازدواج، طلاق، شهادت در دادگاه و دسترسی به فرصتهای شغلی و مناصب حکومتی نمود مییابد. عدم سازگاری برخی دستورات دینی با ارزشهای نوین به وضوح در این نابرابریها نمایان است.
در دنیای امروز، که برابری جنسیتی بهعنوان یک اصل شناخته میشود، بسیاری از احکام دینی و تفاسیر سنتی از متون مقدس به چالش کشیده شده است؛ بهعنوان مثال، آیهی ۳۴ سورهی نساء، که به قیمومیت مردان بر زنان اشاره دارد، در تضاد با اصول برابری و حقوق انسانی زنان قرار میگیرد. این نابرابریها نه تنها به تداوم تبعیض علیه زنان کمک میکنند، بلکه مانع تحقق عدالت اجتماعی و اقتصادی در جوامع اسلامی میشوند. بنابراین، نیاز به بازنگری در تفسیرهای سنتی و انطباق آنها با ارزشهای نوین اجتماعی و انسانی، امر ضروری است.
نابرابری حقوقی زنان و مردان: بازخوانی آیه ۳۴ سورهی نساء در پرتو آرای فمینیستی
حقوق زنان در اسلام موضوعی پیچیده و چندوجهی است که از زوایای دینی، اجتماعی و فرهنگی مورد بررسی قرار میگیرد. این حقوق شامل موضوعاتی از جمله تمامیت بدنی، حق رأی، حق کار، حق مالکیت، حق تحصیل و حقوق مربوط به ازدواج و سرپرستی میباشند. تفسیرهای متنوع از متون اسلامی، بهویژه قرآن، منجر به برداشتهای متفاوتی از این حقوق شده است که برخی از آنها با چالشهای جدی مواجهاند.
تفسیر سنتی در برابر ارزشهای نوین
آیهی ۳۴ سورهی نساء یکی از آیات کلیدی در بحث حقوق زنان است که به قیمومیت مردان بر زنان اشاره دارد. این آیه از سه واژهی کلیدی «قیمومیت»، «نشوز» و «ضرب» استفاده میکند. در تفسیر سنتی، این واژهها به معنای سرپرستی، نافرمانی و زدن زن نافرمان تفسیر شدهاند و غالباً برای مردان سلطه و برتری بر زنان را تجویز میکنند.
قوامون (قیمومیت): در آیهی ۳۴ سورهی متذکره، این واژه به معنای سرپرستی و قیم بودن مردان بر زنان آمده است. تفسیر سنتی این واژه را به برتری و تسلط مردان بر زنان به دلیل ویژگیهای ذاتی و خداوندی مردان نسبت داده است. مفسرانی همچون طبری، شیخ طوسی، و فخر رازی قوامیت مردان را نتیجهی برتری عقلی، فیزیکی و حقوقی مردان نسبت به زنان دانستهاند. این تفسیرها که در قرون اولیهی اسلامی شکل گرفتهاند، به مرور زمان با افزودن استدلالات فقهی تقویت شدند و به مردان اجازه دادند تا بهعنوان قیم زنان عمل کنند.
نشوز (نافرمانی): نشوز به معنای سرپیچی و نافرمانی است. در آیهی ۳۴، این واژه بهعنوان یکی از دلایل تجویز برخورد با زنان ناشزه (نافرمان) ذکر شده است. تفسیر سنتی نشوز را به معنای سرپیچی زن از وظایف زناشویی و اطاعت از شوهر میداند و آن را مستحق تأدیب میداند. این تفسیرها به مردان اجازه میدهد تا در صورت نافرمانی زن، به مراحل سهگانه (اندرز، قهر و زدن) متوسل شوند.
ضرب (زدن): واژهی «ضرب» در آیهی ۳۴ یکی از بحثبرانگیزترین واژههاست. تفسیر سنتی این واژه را به معنای تجویز زدن زن نافرمان میداند. با این حال، به مرور زمان و با توجه به بعضی احادیث منسوب به پیامبر اسلام که از زدن زنان منع میکرد، برخی از مفسران سنتی این زدن را به «زدن خفیف» یا «زدن با مسواک» محدود کردهاند تا آسیبی به زن وارد نشود.
با توجه به بررسیهای انجامشده، میتوان نتیجه گرفت که تفسیر سنتی آیه ۳۴ سورهی نساء به مرور زمان به گونهیی شکل گرفته است که برتری و تسلط مردان بر زنان را تقویت کرده و به نوعی نابرابری جنسیتی را توجیه کرده است. این تفسیر سنتی، که بر پایهی برتری ذاتی مردان استوار است، در جوامع مدرن که برابری جنسیتی بهعنوان یک اصل پذیرفته شده است، با چالشهای جدی مواجه شده است. تفسیرهای معاصر تلاش دارند تا قیمومیت را به معنای مسئولیتپذیری و مدیریت اجرایی در خانواده محدود کنند، بدون اینکه به برتری ذاتی مردان نسبت به زنان اشاره کنند.
تلاشهای معاصر برای بازنگری در تفسیرهای سنتی
تلاشهای معاصر برای بازنگری در تفسیرهای سنتی، بهویژه از سوی جریانهای فمینیسم اسلامی، نشاندهندهی آن است که حقوق زنان در اسلام نیازمند بازنگری جدی و منطبق با شرایط اجتماعی و فرهنگی امروز است. این جریانها با ارجاع مستقیم به متون اصلی اسلامی و تلاش برای فهم معنای حقیقی آیات، سعی دارند تا از برداشتهای نادرست و تحریفشدهیی که به نابرابری جنسیتی و خشونت علیه زنان مشروعیت میبخشند، جلوگیری کنند.
فمینیستهای مسلمان معتقدند که یکی از دلایل اصلی نابرابری حقوقی زنان در جوامع اسلامی، ریشه در فرهنگ مردسالاری دارد. این فرهنگ مردسالارانه که طی قرنها بر جوامع مسلمان سایه افکنده، به طور مستقیم در تفسیرهای دینی و فقهی نیز تاثیرگذار بوده است. بسیاری از مفسران قرآن و فقیهان مسلمان، که خود از دل همین فرهنگ برخاستهاند، با استفاده از متون دینی به تقویت و تداوم این فرهنگ پرداختهاند. بهعنوان مثال، آنها با استناد به آیهی ۳۴ سورهی نساء، ریاست و سرپرستی مردان بر زنان را مشروعیت بخشیدهاند.
بازخوانی آیهی ۳۴ سورهی نساء: در آیهی ۳۴ سورهی نساء، بیان شده است که مردان بر زنان قیمومت و ریاست دارند: «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ»: مردان سرپرست زنانند؛ به دلیل آنکه خدا برخی از ایشان را بر برخی برتری داده و نیز به دلیل آنکه از اموالشان خرج میکنند. دو فضیلت برای مردان ذکر شده است که مبنای ریاست آنان بر زنان قرار گرفته است: ۱) برتریهای ذاتی خدادادی در تواناییهای مرد؛ ۲) پرداختهای مالی مردان از قبیل نفقه و مهریه؛ اما این تفسیر سنتی با چند مشکل اساسی روبهرو است:
نخست اینکه برتری جنس مردان بر جنس زنان که از این آیه برداشت میشود، در واقع یک برداشت کلی و مطلق نیست. اگر فرض کنیم زنی از نظر تواناییهای ذاتی یا اکتسابی در حوزههای مختلف علمی، فرهنگی، اجتماعی یا حتی سیاسی بر مردی برتری داشته باشد، آیا همچنان میتوان ریاست مرد را بر آن زن توجیه کرد؟
این آیه باید در بستر تاریخی و اجتماعی زمان نزول آن بررسی شود. در زمان نزول قرآن، مردان به دلیل نقش نانآوری و فراهمکردن نیازهای اقتصادی خانواده، در جایگاه ریاست بر زنان قرار داشتند؛ اما این شرایط در دوران معاصر تغییر کرده است. امروزه، زنان در بسیاری از جوامع اسلامی همپای مردان در عرصههای مختلف علمی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی فعالیت میکنند و در برخی موارد حتا از مردان پیشی گرفتهاند. بنابراین، مفهوم «قیّم» بودن مردان بر زنان، در بستر فرهنگی و اجتماعی امروز، نیازمند بازنگری و تفسیر است.
افزون بر این، اگر مردی نفقهی زن خود را نپردازد یا از تواناییهای ذاتی یا اکتسابی مورد اشاره در این آیه برخوردار نباشد، آیا همچنان میتواند او بر زن خود ریاست داشته باشد؟ پاسخ باز هم منفی است. بنابراین، ریاست مردان بر زنان وابسته به وجود آن فضیلتهاست و در صورت فقدان آنها، این ریاست موضوعیت خود را از دست میدهد.
چالشهای فمینیسم اسلامی
ادعای سازگاری فمینیسم با آموزههای اسلامی، چالشبرانگیز ومناقشهانگیز است. این ادعا اغلب با تفسیرهای انتخابی از متون دینی همراه میشود که به جای تاکید بر برابری، به تثبیت نقشهای جنسیتی سنتی کمک میکند. برای مثال، آیاتی که به برتری مردان بر زنان اشاره میکنند، یا روایاتی که محدودیتهایی برای فعالیتهای اجتماعی و اقتصادی زنان قائل هستند، به عنوان توجیهی برای نابرابریهای جنسیتی در بسیاری از جوامع اسلامی مورد استناد قرار میگیرند. این در حالی است که اصول بنیادین فمینیسم بر برابری ذاتی انسانها و حق آنها برای تحقق پتانسیلهای فردی تأکید دارد.
فمینیسم اسلامی به عنوان یک جریان متنوع، تلاش کرده است با بازخوانی متون دینی، به تفسیرهای برابریطلبانهیی دست یابد. برخی از فمینیستهای مسلمان، با تاکید بر آیاتی که به عدالت و برابری انسانها اشاره دارند، سعی کردهاند تا جایگاه زنان را در اسلام ارتقا دهند. با این حال، این تلاشها با چالشهای جدی روبهرو بوده است. یکی از مهمترین چالشها، مقاومت در برابر تغییر است. بسیاری از مفسران سنتی و روحانیون، به تفسیرهای سنتی خود پایبند هستند و هرگونه تلاش برای تغییر این تفاسیر را انحراف از دین میدانند. همچنین، ساختارهای قدرت موجود در جوامع اسلامی، اغلب از هرگونه تغییر در وضعیت زنان و نقشهای جنسیتی مقاومت میکنند.
فمینیسم واقعی به دنبال برابری کامل زن و مرد در همهی عرصههای زندگی است و هیچگونه تفسیری از دین را که به این برابری خدشه وارد کند، نمیپذیرد. تلاش برای سازگاری فمینیسم با اسلام، در واقع انکار اصل برابری و تسلیمشدن در برابر سلطهی مردسالاری است.